آریودخت 43941 ارسال شده در 25 تیر، 2013 مــن کــــــه در تنـــگ بــــرای تــو تـمـــاشــا دارم بــــا چـــــه رویـــــی بنــــویـســم غــم دریا دارم؟ دل پر از شوق رهایی سـت ،ولی ممکن نیست بـــــــه زبــــــان اورم ان را کـــــــــه تــمــنـــا دارم چــیســـــتم؟! خــــاطــره زخـــم فرامــوش شده لـــب اگــــر بــاز کـــنم بـا تــو ســخن هـــــا دارم بـا دلــت حســـرت هم صحبتی ام هست ،ولی ســنگ را بــا چـــه زبانــــی بــه ســـخن وادارم؟ چیـــزی از عمــر نمانده ست ،ولی می خواهم خــانــه ای را کــــه فــــروریــختـــه بــر پــا دارم... فاضل نظری حرفه منه 1
Moment 15228 مالک ارسال شده در 25 تیر، 2013 ترانه ملی گلپونه ها (شاعر: هما میر افشار) با صدای زنده یاد ایرج بسطامی گلپونه های وحشی دشت امیدم ، وقت سحر شد خاموشی شب رفت و فردایی دگر شد من مانده ام تنهای ، تنها من مانده ام تنها میان سیل غمها **** گلپونه های وحشی دشت امیدم ، وقت جداییها گذشته باران اشکم روی گور دل چکیده بر خاک سرد و تیره ای پاشیده شبنم من دیده بر راه شما دارم که شاید سر بر کشید از خاکهای تیره غم **** من مرغک افسرده ای بر شاخسارم گلپونه ها ، گلپونه ها چشم انتظارم میخواهم اکنون تا سحر گاهان بخوانم افسرده ام ، دیوانه ام ، آزرده جانم **** گلپونه ها ، گلپونه ها ، غمها مرا کشت گلپونه ها آزار آدمها مرا کشت گلپونه ها نا مهربانی آتشم زد گلپونه ها بی همزبانی آتشم زد **** گلپونه ها در باده ها مستی نمانده جز اشک غم در ساغر هستی نمانده گلپونه ها دیگر خدا هم یاد من نیست همدرد دل ، شبها بجز فریاد من نیست **** گلپونه ها آن ساغر بشکسته ام من گلپونه ها از زندگانی خسته ام من دیگر بس است آخر جداییها خدا را سر برکشید از خاکهای تیره غم **** گلپونه ها ، گلپونه ها من بیقرارم ای قصه گویان وفا چشم انتظارم آه ای پرستوهای ره گم کرده دشت سوی دیار آشناییها بکوچید با من بمانید ، با من بخوانید **** شایــــــــد که هستی را ز سر گیرم دوباره شایــــــــد آن شور مستی را ز سر گیرم دوباره 1
آریودخت 43941 ارسال شده در 25 تیر، 2013 هــــــم دعـــا کـن گره از کار تو بگشايد عشق هــــــم دعـــا کــــن گره تـازه نيــــفزايـد عشق قـايقـــي در طلـــب مـــوج بــــه دريـــا پيوست بايـــد از مــــرگ نترســـــيد ،اگـــــر بايد عشق عــــاقــبـت راز دلــــم را بــــه لبــــانـــش گفتم شايد اين بوسه به نفرت برسد ،شايد عشق شـمع افــــروخــت و پــروانـــــه در آتش گل کرد مــــي توان ســـوخت اگــر امـر بفرمايد عشق پيلــــه ي عشق مـــن ابــــريشم تنهايي شد شـمع حـق داشت، به پروانه نمي آيد عشق فاضل نظری 3
Hanaaneh 28168 ارسال شده در 25 تیر، 2013 هنوز دامنه دارد هنوز هم که هنوز است درد دامنه دارد شروع شاخه ی ادراک طنین نام نخستین تکان شانه ی خاک و طعم میوه ی ممنوع که تا تنفس سنگ ادامه خواهد داشت و درد هنوز دامنه دارد ... 3
Hanaaneh 28168 ارسال شده در 25 تیر، 2013 بد شدم! اما با این همه تقصیر من نبود که با این همه... با این همه امید قبولی در امتحان سادهْ تو رد شدم اصلاً نه تو ، نه من! تقصیر هیچ کس نیست از خوبی تو بود که من بد شدم! 3
آریودخت 43941 ارسال شده در 25 تیر، 2013 راز ایـــن داغ نـــه در سجـــده ی طولانـی ماست بوسه ی اوست که چون مهر به پیشانی ماست شـادمـــانیم کـــــه در سنگــــدلی چـــون دیــــوار بـــاز هــــم پنجـــره ای در دل سیمانی ماست... فاضل نظری 2
آریودخت 43941 ارسال شده در 25 تیر، 2013 پر شـــد آیینه از گـــل چینی آه از ایــن جلوه های تزیینی سکــه ی زندگــی دو رو دارد گاه غمگین و گـاه غمگینــی شاخه های همیشه بالایی ریشه های همیشه پایینی عاقبت مـــیهمان یک نفریم مــرگ با طعم تلخ شیرینی فاضل نظری 2
آریودخت 43941 ارسال شده در 25 تیر، 2013 گـــــرچه می گویند این دنیا به غیر از خواب نیست ای اجل! مهمان نوازی کــن کـــــه دیگر تاب نیست بیــن مـــاهی های اقیانـــوس و ماهـــی های تنگ هیچ فرقی نیست وقتی چاره ای جز آب نیست!... برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام 2
Hanaaneh 28168 ارسال شده در 25 تیر، 2013 اما با این همه تقصیر من نبود که با این همه... با این همه امید قبولی در امتحان سادهْ تو رد شدم اصلاً نه تو ، نه من! تقصیر هیچ کس نیست از خوبی تو بود که من بد شدم! 6
آریودخت 43941 ارسال شده در 25 تیر، 2013 وضـــع مـــا در گـــردش دنـیا چـــه فرقی می کند زنـــدگی یا مــرگ، بعــد از ما چه فرقـی می کند مـــاهـــــیـان روی خـــــاک و مــاهــــیـان روی آب وقت مـــردن، ســـاحل و دریا چـه فرقی می کند سهـم ما از خاک وقتی مستطیلی بیش نیست جـای ما اینجاست یا آنجا چه فرقی می کند؟... فاضل نظری 5
*mehrsa* 14558 ارسال شده در 25 تیر، 2013 تند رفت کودکی های من… با آن دوچرخه ی قراضه اش که همیشه ی خدا پنچر بود.... 5
آریودخت 43941 ارسال شده در 25 تیر، 2013 مرا بازیچه ی خود ساخت چون موسی که دریا را فراموشش نخواهم کرد چون دریا که موسی را نسیم مست وقتی بوی گل می داد حس کردم که این دیوانه پر پر می کند یک روز گل ها را! خیانت قصه تلخی ست اما از که می نالم؟ "خودم" پرورده بودم در حواریون یهودا را خیانت غیرت عشق است وقتی وصل ممکن نیست چه آسان ننگ می خوانند نیرنگ زلیخا را! کسی را تاب دیدار سر زلف پریشان نیست چرا آشفته می خواهی خدایا خاطر ما را؟! نمی دانم چه نفرینی گریبانگیر مجنون است که وحشی می کند چشمانش آهوهای صحرا را! چه خواهد کرد با ما عشق؟! پرسیدیم و خندیدی فقط با پاسخت پیچیده تر کردی معما را 4
آریودخت 43941 ارسال شده در 26 تیر، 2013 تا هستم ای رفیق ندانی که کیستم روزی سراغ وقت من آئی که نیستم در آستان مرگ که زندان زندگیست تهمت به خویشتن نتوان زد که زیستم پیداست از گلاب سرشکم که من چو گل یک روز خنده کردم و عمری گریستم طی شد دو بیست سالم و انگار کن دویست چون بخت و کام نیست چه سود از دویستم 3
sweetest 4756 ارسال شده در 26 تیر، 2013 من و مزرعه یه عمر ه چشم براهه یه بهاریم زیر شلاق زمستون ضربه ها رو میشماریم توی این شب غیر گریه کار دیگه ای نداریم هرکی خوابه خوش به حالش ما به بیداری دچاریم تن این مزرعه خشک تشنه ی بذر دوبارست شب پر از حضور تلخ جای خالی ستارست مزرعه دزدیدنی نیست فردا میلاد بهاره دیگه این مزرعه هرگز ترسی از خزون نداره نفس بکش نفس بکش اینجا نفس غنیمته توی سکوت مزرعه صدای تو یه نعمته نفس بکش یغما گلرویی 3
Moment 15228 مالک ارسال شده در 26 تیر، 2013 تند رفت کودکی های من…با آن دوچرخه ی قراضه اش که همیشه ی خدا پنچر بود.... خیلی قشنگ بود..مرسی 2
Mina Yousefi 24161 ارسال شده در 26 تیر، 2013 .................... ..................... ............................... 2
Moment 15228 مالک ارسال شده در 26 تیر، 2013 اینجا مکانیست برای غر زدن و این صوبتا؟ دقیقا تاپیکه چیه؟ نه بابا چرا غر زدن اینجا مکانه دردو دل کردن 2
Moment 15228 مالک ارسال شده در 26 تیر، 2013 ......................................... ............................... ای بابا تو هم که زدی به جاده خاکی و نقطه چین و از این صوبتا 3
ارسال های توصیه شده