رفتن به مطلب
اطلاعیه مهم: پایان فعالیت انجمن پس از 15 سال ×
اطلاعیه مهم: پایان فعالیت انجمن پس از 15 سال

نظر سنجی مسابقه بوی عیدی

*lotus*

توسط *lotus*،
در مسابقات ادبی

مسابقه بوی عیدی  

130 کاربر تاکنون رای داده است

  1. 1. مسابقه بوی عیدی

    • 22
    • 19
    • 21
    • 19
    • 16
    • 13
    • 20

ارسال های توصیه شده

*lotus*    20275

*lotus*
ارسال شده در

سلام نواندیشانی های گل

Laie_28.gif

خوبین؟(87).gif

خب دیگه وقت مسابقه تموم شد الانم نوبت نظر سنجیه :ws48:

ممنون از همه دوستانی که لطف کردن و با وجود امتحانات دانشگاهی تو مسابقه شرکت کردن love070.gif

نظر سنجی چند گانس ،3 نفر هم برنده داریمicon_pf%20(19).gif

فونتا رو با همون سایز که برام فرستادن و رنگا رو هم مشکی گذاشتم

نفر اول 150 امتیاز ،نفر دوم 100 و سوم 50 امتیاز

تابلو بازی هم تو تاپیک ممنوع ،تبلیغات هم برا خودتون ممنوع

hrqr6zeqheyjho1f9mx8.gif

 

 

نکته :

 

با تشکر از دوستان تازه وارد که درنظرسنجی ها شرکت میکنن اما متاسفانه رای دوستانی که زیر 50 پست ارسالی دارن حساب نمیشه و از تعداد آرا کسر میشود.

  • Like 34
لینک به دیدگاه
  • پاسخ 41
  • ایجاد شد
  • آخرین پاسخ

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

*lotus*    20275

*lotus*
  • مالک
ارسال شده در

متن شماره 1 :

 

پاک کُن برداشته بانویِ خانه مان...

 

خط خطی های دفتر را پاک می کند این روزهای آخرِ متصل به یک روزِ نو....

 

در یکی از روزها...در چهارمین روزِِ آخرین هفته شماری مان..کاغذ باطله های زندگی را می دهد به دامنِ آتش...

 

اگر کوچک باشد این کوپه ی کاغذها شاید موقع پریدن کمتر بسوزد...که سوختن برای همه در این شادی هست...

 

یکی کمتر...یکی بیشتر...

 

سفره می اندازد بانو در حال و هوای خوبمان....

 

آیننه هست...اخلاق هست در شکل کتاب....

 

سمنو هست...سنجد هست..سکه هست گران..ماهی عروسی ست نگران...

 

رنگ است و رنگ است و رنگ....تُرنجی می شود این تصویر در خاطره مان...

.

.

.

من آداب این روزهای مانده به روز نو را از یک سفید موی سفید روی دارم...

 

آرام....با لبخندی زیبا....که اگر غم هست...برای من و دل است...نه برای همسایه ای که هر روز چشم در چشم من است...

 

گناهی ندارد....زهر شود خاطره اش.....او هم خوش است به پوشیدن یک جامعه ی نو در طول سال...

 

ذوق او ذوق من است....با آنکه هر کس حق دارد عیدی نداشته باشد....ولی عید دیگران را،نه...نه...حق ندارد تلخ کند...

 

 

متن شماره 2:

 

بوی عید که می آید یاد لباس گانوایی زرد رنگ کودک یتیمی خوره میشود در جانم

وقتی که بخچال ها بیشتر شبیه سردخانه است

وقتی که پدر ها مومن به شرمندگیند

وقتی که سفره ها هنوز خالیست و کاسه کاسه عشق بهم تعارف می کنند

راستی خدا هم عزادار تنگ های بی ماهیست

 

متن شماره 3:

 

یاد قلبت باشد ، یک نفر هست که این جا

 

بین آدم هائی ، که همه سرد و غریبند با تو

 

تک و تنها ، به تو می اندیشد

 

و کمی ،

 

دلش از دوری تو دلگیر است ...

 

مهربانم ، ای خوب !

 

یاد قلبت باشد ، یک نفر هست که چشمش ،

 

به رهت دوخته بر در مانده

 

و شب و روز دعایش اینست :

 

زیر این سقف بلند ، هر کجائی هستی ، به سلامت باشی

 

و دلت همواره ، محو شادی و تبسم باشد ...

 

مهربانم ، ای خوب !

 

یاد قلبت باشد یک نفر هست که دنیایش را ،

 

همه هستی و فردایش را ، به شکوفائی احساس تو ، پیوند زده

 

و دلش می خواهد ، لحظه ها را با تو ، به خدا بسپارد ...

 

مهربانم ، ای خوب !

 

یک نفر هست که با تو

 

تک و تنها ، با تو

 

پر اندیشه و شعر است و شعور !

 

پر احساس و خیال است و سرور !

 

مهربانم ، ای یار ،

 

یاد قلبت باشد یک نفر هست که با تو ،

 

به خداوند جهان نزدیک است

 

و دعا می کند این بار که تو

 

با دلی سبز و پر از آرامش ، راهی خانه خورشید شوی

 

و پر از عاطفه و عشق و امید

 

به شب معجزه و آبی فردا برسی ...

 

 

متن شماره 4:

 

دلم منتظر بهار است!

همه كارش را كرده!...گرد و غبار روزگار از رخ شسته...شيشه نازك دلم برق ميزند از تميزي!:icon_redface:

...

منتظر است دلم!منتظر رسيدنت!

اين واپسين روزها،درخت دلم بهانه گير شده است!:ws37:

"يك سال" صبر كرده براي رسيدن اين لحظه!...

لحظه شكفتن...لحظه رسيدن...

يك سالي كه سخت گذشت بر من...

چشم برهم ميزنم...يك سال گذشت!!...

من...براي"من"...براي "تو"...براي "او"...امسال،روزگازي شيرين مي طلبم...چون شهد!:icon_redface:

ميخواهم امسال،كام بگيرم از روزگار!!!شيرين...چون شهد!!!...:icon_redface:

...

"بهار دلمان بي خزان":icon_gol:

  • Like 27
لینک به دیدگاه

*lotus*    20275

*lotus*
  • مالک
ارسال شده در

متن شماره 5:

 

نفسی عمیق میکشم ....

و باز عید ... و باز نوروز .. هیاهو لباس نو سبزی سمنو...

و من ..........

در ذهنم اکنون غوغایی ست ... باز به سالهای دور سفر کردم ...

به عیدی که همه بودند ... مادر بزرگ پدر بزرگ ...

ماهی عیدی ..

امروز حتی ماهی عید هم مصنوعی شده میگویند بیماری دارد ! مثل خود ما ! ما هم شده ایم مانند ماهی های عید که در هیاهو در این همه چشم هم چشم همه زیبایی عید را گم کرده ایم ...

آخ مادربزرگ برگرد برایم از همان تنقلات خانگیت درست کن که بوی عشق میداد بوی صفا بوی مادر!

دلم میخواهد مثل آن روزها در پی یافتن کلید گنجه باشم تا دزدکی به شیرینیها ناخنک بزنم و صدای مادربزرگ که از کم شدن شیرینیها شکایت میکرد ...

مرا ببخش اگر کمی شیطنت میکردم ...

اشک گرم گونه ام را نوازش میدهد میدانم که امسال هم عید میاد سال تحویل میشود دعا میکنیم مهمانی میرویم ...

اما چه کسی میداند آیا سال دیگری هم تکرار خواهد شد ؟

دعا میکنم در این سال جدید به خودم نزدیکتر شوم ...

خدایا مرا بمیران پیش از آنکه بمیرم ...

خدایا در این سال بمن عاشق شدن و عاشق ماندن را بیاموز ...

یا محول الحول و الحوال

حول حالنا الی احسن الحال ....

سال نو مبارک

 

متن شماره 6:

 

باز طبیعت میخواهد جلوه دیگری از جمال خود را بنمایاند.درخت سفید برف بر کَنده، لباس سبز طراوت بر کُند...

آوای خوش جویبار جریان شیرین حیات را نوید می دهد و نوای پرندگان ،جوانه ی محبت و عشق را می رویاند...

نسیم بهار می آید و نرم نرمک درختان و جنگل ها را نوازش می کند یعنی بیدار شوید ...فصل زیبایی ها در پیش است...خود را برای استقبال آن مهیا کنید....

خلایق همه در پی یافتن بهار هستند،بهاری که با آمدنش همه خوبی ها،احساسات لطیف و زیبایی های عالم را به ارمغان می آورد و با آمدنش کینه ،نفرت و بدی فراری می شوند زیرا وقتی شکوفه های بلورین یاس همراه نسیم به سرزمین یادها کوچ می کنند قلب های ملتهب بارانی می شوند...قطره های پاک اشک هرگونه آلایشی را از دل می زداید ...تجلی گاه صفای باطن و پاکی درون دیدگان نمناکی است که گویا فریاد بر می آورد....

در این بهار خرم ،در این دگرگونی طبیعت،در این سرآغاز خلقت...،

چشم ها را باید شست....

جور دیگر باید دید

الان که دارم این نوشته رو مینویسم 10 روز و 14 ساعت و 35 دقیقه و 15 ثانیه تا آغاز سال 1392 هجری خورشیدی،2572 ایرانی ،7035 آریایی و 3751.زرتشتی باقی مانده است....

وقتی قرار هست از بهار بنویسی قضیه آسون هست شاید هم یک جور سهل ممتنع باشه یعنی اونقدر زیبایی اطرافت را فرا میگیره و تا چشم نظاره میکند در طبیعت اطرافت زیبایی هست که با وجود اینکه میتونی ساعت ها دست به قلم باشی گاهی درنگ میکنی تا ببینی از کدوم یکی باید بنویسی و چطوری باید شروع کنی...

بَهار ...دو بخشه....یک لحظه صبر کن ...

واقعا بهار دو بخشه...! یک بخش اون میزبان سفیدی زمستان هست و یک بخشش خودِ خودِ بهاره...بهار ناب....

 

میخوام از فصول سال یاد بگیرم و هر آنچه که نوشتم رو به رسم سخاوتمندی چهار فصل تقدیم دل های بهاری شما خوبان بکنم..

 

متن شماره 7

:

 

بیا قراری بگذاریم

سال جدیدمان را با مسابقه ای شروع کنیم

هر که بیشتر محبت کرد ...زیباتر دوست داشت... قشنگتر عاشق بود

حاکم سرزمین قلب هایمان شود.

  • Like 26
لینک به دیدگاه

- Nahal -    47858

- Nahal -
ارسال شده در

نکته :

 

. با تشکر از دوستان تازه وارد که درنظرسنجی ها شرکت میکنن اما متاسفانه رای دوستانی که زیر 50 پست ارسالی دارن حساب نمیشه و از تعداد آرا کسر میشود.
  • Like 9
لینک به دیدگاه

آرماندیس    4786

آرماندیس
ارسال شده در

ممنون از همه ی کسایی که شرکت کردن . یه چیزی که خیلی به نظرم اومد این بود که متن شماره 3 که متاسفانه بیشترین رای رو هم داره ، انگار متنایی که قبلا خونده بودم و یه جورایی سر هم کرده بود. حالا یه چیزاییشم خودش نوشته بود اما اثر ادبی نباید کپی باشه .

مثلا یاد این افتادم

مهربانم ، ای خوب

گاه گاهی دل من میگیرد

بیشتر تنگ غروب . . . که بقیه شو یادم نمیاد

و چند تا متن دیگه .

 

بازم مرسی از شرکت کننده های عزیز :icon_gol:

  • Like 9
لینک به دیدگاه

shahdokht.parsa    50877

shahdokht.parsa
ارسال شده در

این متن شماره 3 خیلی آشنا بود یجایی توی یکی از گاهنوشته هام دیدمش نمیدونم چرا:w58: اینجا مثلا #79

 

 

رأی ندادم .. نمیدونم چرا ولی بهم حس عید و بهار القا نشد..

دست دوستان درد نکنه

  • Like 8
لینک به دیدگاه

*lotus*    20275

*lotus*
  • مالک
ارسال شده در
ممنون از همه ی کسایی که شرکت کردن . یه چیزی که خیلی به نظرم اومد این بود که متن شماره 3 که متاسفانه بیشترین رای رو هم داره ، انگار متنایی که قبلا خونده بودم و یه جورایی سر هم کرده بود. حالا یه چیزاییشم خودش نوشته بود اما اثر ادبی نباید کپی باشه .

مثلا یاد این افتادم

مهربانم ، ای خوب

گاه گاهی دل من میگیرد

بیشتر تنگ غروب . . . که بقیه شو یادم نمیاد

و چند تا متن دیگه .

 

بازم مرسی از شرکت کننده های عزیز :icon_gol:

 

این متن شماره 3 خیلی آشنا بود یجایی توی یکی از گاهنوشته هام دیدمش نمیدونم چرا:w58: اینجا مثلا #79

 

 

رأی ندادم .. نمیدونم چرا ولی بهم حس عید و بهار القا نشد..

دست دوستان درد نکنه

مرسی از توجهتون:w16:

من به سارا پ خ زدم ببینم نظرش چیه بعد تغییر میدم نظر سنجی رو :icon_gol:

  • Like 6
لینک به دیدگاه
مهمان
این موضوع برای عدم ارسال قفل گردیده است.
رفتن به فهرست موضوع ها
×
×
  • اضافه کردن...