maryam39 8211 اشتراک گذاری ارسال شده در 20 تیر، ۱۳۹۳ چقدر بعضی حرفهای بعضی آدمها بیرحمانه به زندگی آدم حمله میکنه. بزرگتری اشتباهه که فکر کنی نسل اون خانمایی که مینشستن دور همی سبزی پاک میکردن و غیبت در و همسایه! منقرض شده. نه خیر همچنان در لباس متخصصین و دکترهای جامعه دارن کارشونو ادامه میدن. خیلی هم شیک! پ.ن: با پست not found هم به شدتتتتتت موافقم. یه سنخشون که شدیدتر این اخلاقو دارن اینایی هستن که تو داروخونه کار میکنن. دیگه خدا رو هم بنده نیستن.خواهر من شما با این اخلاقت بشینی خونه هم خدا راضی تره هم خلق خدا خدا شفاشون بده به حق این شبای عزیز 8 لینک به دیدگاه
Lean 56968 اشتراک گذاری ارسال شده در 20 تیر، ۱۳۹۳ من موندم این چه سریه روزای اداری که باید برم سر کار باید با کاردک جدام کنن امروز که روز تعطیله از ساعت5 چشمام مثل جغد بازه اصلا لج کرده ما من این خواب 7 لینک به دیدگاه
آتیه معماری 7543 اشتراک گذاری ارسال شده در 20 تیر، ۱۳۹۳ روزگاریست که پی این آن میگردم......... نه به اینی رسیدم و نه به آن....... 4 لینک به دیدگاه
Tamana73 28831 اشتراک گذاری ارسال شده در 20 تیر، ۱۳۹۳ تازه معنی زندگی رو فهمیدم... چقدر خوبه.... چقدر خدابزرگه و من نمیدونستم...غافل بودم و غرق دنیای پوچ... همون مهمونایی که تو ماه عسل بودن و عکسشون رو هم یکی از دوستان اینجا گذاشت که پسره باهمه ی اون مشکلی که داشت دختره عاشقش بود...."آقا احسان بود فکر کنم" مهمون دیگشون که معتاد بود و خانومش حتی قهرنکرده بود بره خونه باباش... اون یکی 13سال صبر کرده بود...13سال با اون وضعه معتادیه همسرش عشقش...وضعی که هممون یه تیکه از زندگیشون رو تو یه کلیپ دیدیم و فقط چند ثانیه دلمون لرزید... چندوقت پیش تاپیک رو گذاشتم به اسم روز تولد که زن وشوهر عاشق هم بودن ولی زن مریض شد.ناشنوا و...همسرش طلاق داد... نمیدونم چی بگم...فقط دعا میکنم خدا به هممون صبر بده... 8 لینک به دیدگاه
Shining Star 2108 اشتراک گذاری ارسال شده در 20 تیر، ۱۳۹۳ نفس میگیره وقتی مات میشی ... چرا چشمای رویاییت خسته س ؟ طلوعم کن نزار آوار باشم ... نزار باور کنم دستام بسته س .... 9 لینک به دیدگاه
دختر باران 18625 اشتراک گذاری ارسال شده در 21 تیر، ۱۳۹۳ کاش یه تاپیک هم میزدن برا تعریف کردن خاطرات روزانهاینجا فقط میشد گاهنوشته.والا بخدا 9 لینک به دیدگاه
Shining Star 2108 اشتراک گذاری ارسال شده در 21 تیر، ۱۳۹۳ دل از دیوار میگیره سراغ درد دل هارو ... تموم شب ترک خورده نداده لب به سیگارو ... دل از دنیاش میپیچه نمیگیره ولی بونه ... همیشه شاد و خندونه یه دل مرده یه دیوونه .... 6 لینک به دیدگاه
آریودخت 43941 اشتراک گذاری ارسال شده در 21 تیر، ۱۳۹۳ آنقدر مدارا کردهام , که دیگر مدارا عادتم شده ،وقتی خیلی نرم شدی , همه تو را خم میکنند . سیمین دانشور چقد سخته به این مرحله از زندگی برسی 9 لینک به دیدگاه
Lean 56968 اشتراک گذاری ارسال شده در 21 تیر، ۱۳۹۳ آخ آخ آخ آزادی حتی کوچیکشم شیرینه ما هم Fb بی پیلتر تجربه کردیم بالاخره 5 لینک به دیدگاه
آریودخت 43941 اشتراک گذاری ارسال شده در 21 تیر، ۱۳۹۳ اسارت بدترین درده خدا نصیب دشمن آدم نکنه 4 لینک به دیدگاه
ENG.SAHAND 31645 اشتراک گذاری ارسال شده در 21 تیر، ۱۳۹۳ اسیری شیرینه بشرط؟؟؟؟؟؟؟ اسیر کی باشی؟؟؟؟؟ اسیرتم 5 لینک به دیدگاه
Shining Star 2108 اشتراک گذاری ارسال شده در 21 تیر، ۱۳۹۳ اسیر هر کی میشی بشی ولی اسیر نفس نشی صلوااات 15 لینک به دیدگاه
maryam39 8211 اشتراک گذاری ارسال شده در 21 تیر، ۱۳۹۳ این تبلیغای تلویزیون که یه جمع صد نفری خانمو نشون میده که با نگرانی به هم دیگه نگاه میکنن بعد یهو یکیشون میگه یعنی باید چی کار بکنیم؟؟؟؟:4564: بعد یکی دیگه میاد رو صحنه و میگه با پودر جدید لباسشویی پرسیل دیگر نگران لکههای لباسهای خود نباشید. هیچی. فقط خواستم بگم خیلی عالی هستین تلویزیونم عالیتر از شماست که اجازهی پخش اینا رو میده. انقدر فرهنگ سازی کرده که دیگه یه خانم میبینم احساس میکنم الان میخواد راجع به تکنولوژیهای جدید لباسشویی توضیح بده یا فوقش روغن 14 لینک به دیدگاه
nasim184 12256 اشتراک گذاری ارسال شده در 22 تیر، ۱۳۹۳ از این شبای تحویل پروژه متنفرم....اولین بار بود که بم فشار اومدو مدیریت کار دادم به همگروهیم! خواستم یه کم از استرسم کم شه...دیگه از اینکهبخوام غر بزنم خسته شدم!چرا برای چی...و ولی الان که میبینم کار به چه صورته دلممیخوااااااااد...بیخیال بازم بش نمیگم نقصیر تو!چون تقصیر خودمم بود که کشیدم کنار جلو اونم اصلا نمیگم استرس دارم ...اولین باره خودم تو هوا حس میکنم الان فقط میگگم خدایا شکرت...بهم توانش بده به قول آربنیست به این لبتابمم توان بده! ولی چه کنیم دیگه! باید بگیم خدایا شکرت...اینبارم حواست باشه ها...دیگه قول میدم ازت چیزای بزرگ تر بخواممیدونم این خواسته ها خیلی کوچیکه! 9 لینک به دیدگاه
هولدن کالفیلد 19946 اشتراک گذاری ارسال شده در 22 تیر، ۱۳۹۳ قبل از اختراع عینک افتابی . بگذار تا مقابل روی تو بگذریم/ دزدیده در شمایل خوب تو بنگریم سعدی 11 لینک به دیدگاه
not found 16275 اشتراک گذاری ارسال شده در 22 تیر، ۱۳۹۳ کم کم از خودم فاصله گرفتم و بجاش یه "من" ساختم. یه "من" که هنوز به ارزش وزنیش شک دارم این "من" داره "خودمو" کم محل میکنه. سرشو گرم کرده با درس و کار و طرح و پروژه:84eb3ampc0vsywihe0i اصلا این "من" رو دوس ندارم ولی ازش راضیم! عین تراکتور کار میکنه دیگه دلمم واسه "خودم" تنگ نمیشه. ازشم خبر ندارم. نمیدونم هنوز همونطوریه؟ عاشق شده؟ نشده؟ 2سرعائله دارم اصن به "من" چه؟!!:icon_razz: 10 لینک به دیدگاه
Tamana73 28831 اشتراک گذاری ارسال شده در 22 تیر، ۱۳۹۳ یه روزی تو دلم گفتم خدایا انقدر سرم شلوغ کن که بیخیال اطرافیانم بشم.... حالا همین اتفاق افتاد....راضی ام... ولی آخه چرا اون چیز اصلی که بهش میگم نمیشنوه....؟ خدایی "خدا" خوب داری میپیچونی دوره خودم من روهاااااا...خوبه ادامه بده... چقدر خوبه که خودت رو بزنی به بیخیالی و بیخیال همه غصه هات و...بشی... وقتی خودم و با بچه هایی که شبکه5 شبا میده"آرزوهاشون رو کسایی برآورده میکنن"مقایسه میکنم...به خودم میخندم...که بخاطره چیزایه الکی چقدر حال خودم خراب میکردم... من کجام و اونا کجان... من آرزوم چیه....آرزوی اون داشتن یه کمد و...حتی یه بستنی... من... فکر نمیکردم انقدر عوض بشم که خودمم راضی باشم تو این ماه.... خدایا شکرت... 8 لینک به دیدگاه
- Nahal - 47858 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 23 تیر، ۱۳۹۳ چه غریب رفته بود . . . فکر اینکه همسایه ات 3 روز فوت کرده باشه و نفهمی سخته . . . اگه کولر خاموش بود می فهمیدیم . . . چه دنیای کوچیکی . . . دلم براش سوخت . . . تا چند روز پیش در همسایگیمون بود و حالا تو سردخونه . . . 11 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده