رفتن به مطلب

.:. گاه نوشـــــته های نواندیشـــــانی ها .:.


ارسال های توصیه شده

صب دم در یه خونه چند تا ظرف یک بار مصرف گذاشته بودن و روش یه کاغذ بود که این غذا ها دست نخورده است ، حس خوبی بهم دست نداد نمیدونم این کار مثلا خیر بوده یا چیز دیگه:hanghead:

  • Like 14
لینک به دیدگاه

چه خوبه که آدم از دیگران توقعی نداشته باشه!

طرف هیچ جوره نمی تونه خوردت کنه!وقتی بدونی این آدمه در حد یه دوست معمولیم نیست دیگه نه ازش توقعی داری نه می ذاری ازت توقعی داشته باشه!

هر چند که آدم دوست داره یکی باشه در حد بهترین دوست اما وقتی نیست اینجوری لااقل راحت تر برخورد می کنی باهاشون...

  • Like 6
لینک به دیدگاه

دیروز سر کلاس یکی از بچه ها رفت بیرون 20دقیقه گذشت دیدم خبری ازش نیست منم گفتم بذار اذیتش کنم بهش اس دادم زود بیا استاد عصبی شده اوضاع ناجوره اون بیچاره هم از این استاد میترسید هیچی دیگه بدو بدو اومد سر کلاس در و وا کرد با قیافه ی مظلومی به استاد نگا کرد بعد دید من اون پشت دارم ریسه میرم اومد طفلک یه قیافه ای شده بود دیگه اما بعد کلاس از خجالتم دراومد:ws28:

  • Like 8
لینک به دیدگاه

واو البوم جدید محسن چاووشی فوق العادست / از وقتی اومدم خونه دارم باش کام میگیرم خیلی نازه دمش گرم

 

دل نیست کبوتر که چو برخواست نشیند / از گوشه بامی که پریدی پریدی ...

  • Like 6
لینک به دیدگاه

بسوزه پدر خودشیرینی

خودشیرینی کردیم با استادی که ترم پیش پدرومونو درآورد بازم این ترم برداشتیم

از استرس امشب خوابم نمیبره من میدونم:sad0:

  • Like 19
لینک به دیدگاه

تو زنـــــدگـــــی

از هـــیــچکـــس، هیچ توقعی نـــــــدارم.. !!

آآآخ که چـــــقـــدر زندگی دلـــچــــســـب تر میشه اینـــجـــوری...

دم شـــکســـپــیــر گــــــــــــرم:ws37:

  • Like 15
لینک به دیدگاه

عصبانیم ... خیلی

از اون عصبانیتای دخترونه که میخوام جیغ بزنم و حرف بزنم و آخر سر بشینم تو خلوت گریه کنم ... بخدا میتونستم موهای طرفو میکشیدم و یه سیلی میخوابوندم تو صورتش اخر سرم یکی محکم میزدم پس کلش تا شاید عقلش سر جاش بیاد یا بکل از بین بره و بمیره دیگه از زمین بلند نشه . بعدشم یه ( ببخشید ) تُف بندازم روش بگم : بیشعور لیاقتت یه مشت خره که دور و برت باشن ... به کصافت کشیدین همه جا رو ....

 

Baudet

Vache

Mouton

Cancre

 

:whistles:

کی گفته تحصیل کرده ها حق عصبانیت ندارن ؟ ها ؟ :w000:

  • Like 17
لینک به دیدگاه

هَم، خانه شدیم...هم ، راه شدیم....

 

خار شدیم...خَس شدیم در پایِ مُغیلان...

 

در راه، ساز شدیم....کوک شدیم....رقاص شدیم.. در بَزمِ دیگران....

 

این میان کِرشمه زیاد کردی و محتاج شد غریبه به نگاهت....

 

من شب شدم و حیران، در کویر نبودت...

 

تشنه هر دَم، دیوانه وار به سرابِ حضورت....می دویدم از این کوی به آن کوی به شوقِ نگاهت...

 

این میان چشمه به زیر پایِ طفلِ نگاهم که نَه!...اینبار چشمه بر پایِ حضورت به دَر آمد....

.

.

.

وبلاگ پیرهاید عزیز رو خوندم...از گنجینه ی واژه هاش برداشت کردم...ریخته ام تو این نامه...:icon_redface:

 

سبک تر گفتم در صنایع سنگین و پر معنایی که این استاد مُحترم بیان می کنه....

 

اگه دیدین به قواره نوشته هام نمی اومد....دل گیر نشین از من....

 

یک جایی..یک وقتایی هم باید زد به دلِ جاده خاکی البته با احتیاط و آرامش..:icon_redface:

  • Like 28
لینک به دیدگاه

کاش کسی بود که فضای فکریمو امشب عوض کنه ولی خب انتظار بیهوده ایه ، منطقی نیست انتظار داشته باشم دیگران هم مثل من باشن.

  • Like 23
لینک به دیدگاه

تو بیمارستان که بودم یه مادری خیلی گریه میکرد تو دهن پسره 20 سالش غده سرطانی درومده!!! :sigh:

همه دندونای پسره رو برای درمان کشیده بودند!!! :sad0:

وضع مالیشونم جالب نبود:hanghead:

اصلا یه وضعی...

داغونم

بچه ها براش دعا کنید،فراون دعا کنید... برای شفای همه مریضا دعا کنید...:icon_gol:

  • Like 32
لینک به دیدگاه

دعوتی به ضیافت تنم

میفرسایم در همین یادمان روز درختکاری

ریشه ندارم ، شاخه زیاد است ، کوتاه نمی شود ، میخواهند خانه ی گنجشکها شوند همین شاخه ی کهنه ی تنهای من

آفت است درد است اضطراب است

اینجا گویی اسفند نیست هر روز مهرست

مهر که می شود مهر به دل برگ ریخته ای می بندم ، وقتی برگ از درخت میریزد تفاخر است وجود درخت ، این میان آبروی زمین رفته است

دعوتی به ضیافتم روحم

دیوار مستراح است روزگار، روحدانی نیست!

روح نداریم روح را ودیعه به دلخوشی سپردیم

"هر روز بازار" نزدیک است

حراجش میکنم

  • Like 17
لینک به دیدگاه
×
×
  • اضافه کردن...