ایلین1366 5544 اشتراک گذاری ارسال شده در 9 اسفند، ۱۳۹۱ انقدر خسته شدم این ترم 5 روز تو هفته باید برم دانشگاه 7 صبح میرم 7 شب میام درسام خیلی سخت شده 8 لینک به دیدگاه
pianist 31129 اشتراک گذاری ارسال شده در 9 اسفند، ۱۳۹۱ تجربه نشون داده هر وقت به چیزی وابسته شدم یه جورایی دهنم سرویس شد!! 14 لینک به دیدگاه
s.m1990 522 اشتراک گذاری ارسال شده در 9 اسفند، ۱۳۹۱ با خودم عهد بستم ساعت 7:15 دقیقه آف بشم ظاهرا داره از اینجا خوشم میاد خدایا یعنی من دارم معتاد میشم؟ 11 لینک به دیدگاه
پیرهاید 10193 اشتراک گذاری ارسال شده در 9 اسفند، ۱۳۹۱ جزء آخرین کارهاست نام اثر: زنی را می شناسم حامد سرلکی(هائد) زنی را می شناسم بوسه بلد نیست بگیرد هنرش در کار با موچین شکسته است وقتی که خار از دست همسر خویش می کند تمثال تمام نما از زنی خسته است خسته نیست از خودش، زندگی سبکش خسته است از خستگی مرد رویاهای خویش در حسرت اسب سفید نبوده است هرگز دارد بجای یک راس گاو یک دانه میش هیچوقت از مردش س ک س نخواسته است کم روست! بجایش گرده ی مرد را می مالد وقتی که دیگر به اوج احساس می رسد می گوید آه "کرمعلی با گوسفندهایمان آمد" مرد خرج عطر و رنگ مو به زن نمی دهد اما بارش گندم طلاست ، خرچینو و خری دارد نمی فهمد ولنتاین چیست روز عشاق کدامست اما برای زن از شهر ، گل سری دارد وقتِ خواب ندارند نور لایت ، صدای خوش بوی نفت سوخته پیچیده است در اتاق با این همه در ظلمات می بوسند پیشانی هم را پاهایشان می خورند بهم زیر کرسیِ داغ مرد در ترسیم ایثارش به خانوم خسته ی خود می آورد هیزم های خشک ، مرتب و بسته او در این فکر است شده با این کار زن کمتر فوت کند ، کمی کمتر شود خسته هر شب دعای زن درخواست باران است گویی خدا به دست زن ابر دخیل می کند باران که به شدت به سر مرد می خورد مرد از خوشی یاد حضرت فیل می کند پایان 13 لینک به دیدگاه
maryam banoo 3238 اشتراک گذاری ارسال شده در 9 اسفند، ۱۳۹۱ یک روز که شاید دیر باشد یک روز که شاید نزدیک باور میکنم که دنیا هیچوقت شبیه عاشقانه های من نیست..... 9 لینک به دیدگاه
*pedram* 21266 اشتراک گذاری ارسال شده در 9 اسفند، ۱۳۹۱ همیشه یه آهنگ توی پِلی لیستت هست که همیشه ازش رد میشی.... اما هیچ وقت پاکش نمی کنی! 10 لینک به دیدگاه
.Apameh 25173 اشتراک گذاری ارسال شده در 9 اسفند، ۱۳۹۱ بعضی آدما چـــــــــــــــــــــقدر پرو رو هستن دقت کردین؟؟ آخه بزنم.... 11 لینک به دیدگاه
sadafv 6584 اشتراک گذاری ارسال شده در 9 اسفند، ۱۳۹۱ کاش می شد هر از گاهی از همه جا بِبُری و یه مدت از همه کس و همه چی دور باشی می خوام دووم بیارم و سعی کنم شاد باشم اما اینا که می بینم علائم افسردگیه! امیدوارم بتونم خودمو درمان کنم... امیـــــــــــــــــــــدوار... 16 لینک به دیدگاه
sahar 91 9480 اشتراک گذاری ارسال شده در 10 اسفند، ۱۳۹۱ نوشتم...از دلخوریها نوشتم... زیاد نوشتم... اما یک دکمه روی کیبردم فداکاری کرد... تمام تلخی ها را بجان خرید...تا کس دیگری آزرده خاطر نگردد... میبینی این دکمه هم طاقتش را ندارد...حالا ببین با من چه کرده ای... 16 لینک به دیدگاه
hasti1988 22046 اشتراک گذاری ارسال شده در 10 اسفند، ۱۳۹۱ كاش ميشد بهت ثابت كنم كه اين راهي كه داري به جايي نميرسه.. كاش ميتونستم بهت بگم نگرانتم دوست من و نگرانيم رو تعبير به نا آگاهي نميكردي.... تنها كاري كه ميتونم بكنم اينه كه بنويسم مراقب خوبي هات باش دوست من... 17 لینک به دیدگاه
Lean 56968 اشتراک گذاری ارسال شده در 10 اسفند، ۱۳۹۱ فاتحه دانشگاهی رو بخونم که به تو مدرک داده فاتحه اون استادی رو بخونم که پای مدرکتو امضا کرده فاتحه کسیو بخونم که به تو میگه مهندس فاتحه نظامی رو بخونم که همچین دانشگاهی داره که تورو پس انداخته آخه عمله بنا برو به عملگیت برس تورو چه به مهندسی 15 لینک به دیدگاه
laden 4758 اشتراک گذاری ارسال شده در 10 اسفند، ۱۳۹۱ کاش میشد قلبها را از کینه خالی کرد کاش میشد صداقت را در یه نسخه پیچید کاش .....بیخیال .اینقده کاش تو دل دارم و اما..................... 13 لینک به دیدگاه
گـنـجـشـک 24371 اشتراک گذاری ارسال شده در 10 اسفند، ۱۳۹۱ این صفه 3 ت پست کاش میشد داره 6 لینک به دیدگاه
!BARAN 4887 اشتراک گذاری ارسال شده در 10 اسفند، ۱۳۹۱ خدا جونم هر روز دارم این سوالو از خودم و از تو میپرسم چرامن نه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ این همه مدت صبر کردم کم بود؟؟؟؟؟؟هنو باید منتظرباشم؟؟؟؟؟؟؟ پس کی نوبت منه اخه؟؟؟؟؟هر سال هر ماه و هر روز و هر ساعت .............عمر منم داره میگذره......هر دفعه با خودم میگم منو فراموش نکردی.......همیشه کنارم بودی.ک البته بودی و هستی منکرش نیستم.......ولی اون اتفاقی ک من منتظرشم کی می افته؟؟کی؟؟؟ من دیگه دارم خسته میشم......زودتر لطفا زودتر...... منو نا امید نکن.....بهت ایمان دارم خدا جونم............... 10 لینک به دیدگاه
ایلین1366 5544 اشتراک گذاری ارسال شده در 10 اسفند، ۱۳۹۱ بعضی وقتا مشکل از خود ماست ! واسه کسی که یه قدم واسمون برمیداره ، دو کیلومتر پیاده میریم . . . 10 لینک به دیدگاه
sadafv 6584 اشتراک گذاری ارسال شده در 10 اسفند، ۱۳۹۱ این روزها به افکار بچگیم فکر می کنم،چیزایی که این روزا تو هر جمعی مطرحش کردم در کمال ناباوری چند نفر رو به فکر واداشته یا بعضیا گفتن یه مدت پیش بهش فکر کردن! فکر می کنم به این که پس وقتی قبلا در کمال بچگی اینا مطرح می شد چرا کسی بهش اهمیت نمی داد؟!!یادمه حتی چندبار به معلم هام هم می گفتم اما... فکر می کنم الان خودم چقدر این کارو انجام می دم؟! چرا سعی نمی کنیم حرف های درست رو از بین حرف های دیگر استخراج کنیم؟ظاهر گوینده اینقدر اهمیت داره؟سن و سالش،مدرکش،لباساش و ... گاهی ظاهر اینقدر مهم می شه برامون که از اصل موضوع می مونیم... امیدوارم حواسمون به خودمون باشه 9 لینک به دیدگاه
*pedram* 21266 اشتراک گذاری ارسال شده در 10 اسفند، ۱۳۹۱ یه عده آدم نفــهم هستن که میفهمن نفهم هستن، ولی نمیفهمن که میفهمیم نفهمن! 5 لینک به دیدگاه
پیرهاید 10193 اشتراک گذاری ارسال شده در 10 اسفند، ۱۳۹۱ دلم باران می خواهد ، از این باران های افریطه! . . . . 7 لینک به دیدگاه
آرتاش 33340 اشتراک گذاری ارسال شده در 10 اسفند، ۱۳۹۱ به خدا موندم یه انسان چقدر میتونه خ.خ باشه آخه لااقل اگه واقعا با سواد باشن آدم حرص نمیگیره 8 لینک به دیدگاه
maryam banoo 3238 اشتراک گذاری ارسال شده در 10 اسفند، ۱۳۹۱ بعضی ضربه ها نمی بــره... زخــــــم نمــــی کنـــــه.... حتّی خراش هم نمــی ندازه....! فقــــط "دردت" میــــاد.... اونقدر که نــــــــفست رو "بنـد" میاره...!!! 6 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده