EOS 14528 اشتراک گذاری ارسال شده در 15 مرداد، ۱۳۹۲ کلا یه سری آدما هستن که حتی داشتن حس تنفر هم نسبت بهشون ، اسراف احساساته ...... 13 لینک به دیدگاه
دختر باران 18625 اشتراک گذاری ارسال شده در 15 مرداد، ۱۳۹۲ امشب1 دوست دوست دارِ محیط زیست 1 صحبتایی کرد.واقعا نگران شدم زمین داره نابود میشه و کسی حواسش نیست خودمون داریم خودمونو نابود میکنیم 9 لینک به دیدگاه
hasti1988 22046 اشتراک گذاری ارسال شده در 15 مرداد، ۱۳۹۲ مثل وقتی که همه امید و آرزوهات رو میذاری پای کاری یا چیزی و بعد میبینی اونطوری نبوده که پیش بینی کرده بودی....نه اینکه از مسیر رفته ت ناراضی باشی...نه ...اما دلتم دیگه قرص نیست...قرص نیست چون مقصدی دیگه برات نیست...چون تیرت خطا رفته ....شاید هم نرفته اما دیگه مثل قبل هم نمیتونی بزنی تو هدف... تا اول دبیرستان ذهنم فقط حول پزشکی میچرخید ،سال اول با یک معلم زیستی که داشتیم بیشتر بچه ها از زیست زده شدن و ریاضی رو با علاقه هر چه بیشتر انتخاب کردیم ... برگه مشاورمون یادمه که برام نوشته بود انتخاب اولم تجربی باشه ،این هم یادمه که نشسته بودم دلیل و مدرک جور کرده بودم تا ثابت کنم اگر مشاور گفته تجربی بخونم فقط برای اینه که نمرات زیستم 20 بوده و ریاضی 19.75....یادمه به بابا و مامان گفتم میخوام خانوم مهندس بشم...یه خانوم مهندس تمام عیار.... و انتخاب کردم و شدم دوم ریاضی فیزیک،سوم ،پیش ،قبولی مهندسی برق ،قبولی مهندسی صنایع و فارغ التحصیل کارشناسی مهندسی صنایع و شدم خانوم مهندس و خانوم مدیر داخلی !!! ............. مثل وقتی میمونه که از چیزی که دوستش داری دور بشی،یا دورت کنند و تو هنوز دلت پیشش باشه و جلوی روت یه مسیر جدید....یه دوراهی .... فکر میکنی به این که 3-4-5-10 سال دیگه بخوای همه مسیر رو خراب کنی و از نو بسازی ، اون موقع جسارتش رو خواهی داشت ؟ چند بار تند تند خاکستر میپاشی روی آتیش؟ وقتی به حرف کسی که 20 سال تو یکی از بهترین کارخونه ها بهترین بوده و یادت بیاره که شاید نهایت راهی که بتونی بری تا همونجایی باشه که اون ایستاده.... تلقین میکنی ...من میتونم ...فرق دارم...یه ایده جدید ،یه تجربه جدید و من میتونم به بالاتر از نقطه ای که اون فرد هست برسم.... یه سوال : مطمئنی؟؟؟ مطمئنی کمانت رو برعکس چله نکردی؟؟؟ (پ.ن: میخوام بگردم ،دنبال چیزی که اینبار چند لایه بیشتر خاکستر بپاشم،شاید هم چشمه آبی یا حتی قطره آبی پیدا کنم ،شاید هم....) 18 لینک به دیدگاه
Strelitzia 17128 اشتراک گذاری ارسال شده در 15 مرداد، ۱۳۹۲ آقای محترم؟؟؟ آقای خدا؟؟؟ من موشِ آزمایشگاهی نیستم... تا کی میخوای تستِ انسان شناسیت رو روی من آزمایش کنی...؟!! بیخیال خدا... تمومش کن...من دیگه نمیخوام انسان باشم...تمومش کن... 13 لینک به دیدگاه
شقایق31 40377 اشتراک گذاری ارسال شده در 15 مرداد، ۱۳۹۲ سکانس اول: خدایا قربونت برم یادت رفته یا خوب شدم؟یک هفتست که خبری از دردام نیست یا چند روز بستری شدن هفته اخیرم و داروهای وریدی اثر گذاشته یا لطفت بوده یا یادت رفته؟:hapydancsmil: سکانس دوم: وای استرس کار داره منو میکشه تا چند روز دیگه فروشگاه بزرگ بوتیک بچمون افتتاح میشه کلا تریپش با سابق فرق کرده وای یعنی میشه این تغییرات باعث تغییرات گنده در زندگیمون بشه؟:hapydancsmil: خدایا شکرت:hapydancsmil: سکانس سوم: باز هم استرس شغلی این وام لعنتی جور بشه مغازه رو میخریم و دیگه راحت راحت میشیم ولی خدا کنه جور بشه:gnugghender: سکانس چهارم: تا اواخر آبان باید جون به لب بشم تا این ایام بگذره پس کی این پاییز میاد هان؟ 13 لینک به دیدگاه
.Yaprak 15748 اشتراک گذاری ارسال شده در 15 مرداد، ۱۳۹۲ وای دختر تو چقد روداری این همه بی محلت میکنم جوابتو نمیدم چرا انقد آویزونی آن همه اس ام اس و زنگات رو بی جواب میذارم بازم گیری ینی از سکوت من معلوم نیست که میخوام دیگه مزاحمم نشی حرف های نگفته مخاطب خاصم به من --------------------------------- زبون نداری بگی چی شده ؟ خطا هم کردم درست بجا سکوت تنبیهم کن همین ... ینی نمیشه بخشیدش ؟ یا اصن یک کلام بگو مزاحمی برو دیگه این ادا اطوارا چیه جواب نمیدی حرف های نگفته من به مخاطب خاصم 18 لینک به دیدگاه
hakan_68 2446 اشتراک گذاری ارسال شده در 15 مرداد، ۱۳۹۲ سر کلاس تنظیم خانواده ، استاد گفت : کسی اینجا متاهله ؟یکی از بچه ها گفت : من !همه یه جوری برگشتن نگاش کردن ، در این حد که طرف گفت : خب باشه طلاقش میدم 12 لینک به دیدگاه
"nazanin" 3610 اشتراک گذاری ارسال شده در 15 مرداد، ۱۳۹۲ گاهی فکر می کنم دنیای مجازی دنیای آدم آهنی هاست... بودن یا نبودنت برای اکثر انسانها تفاوتی نداره... مگر تعداد معدودی ... تا سراغ کسی رو نگیری... در پی ات نمیان...من تجربه کردم... اما بازم دلتنگ که می شم دلم قلم می شه ... و نت کاغذ... و تو نگارم...زیباترین کتیبه من نازنین فاطمه جمشیدی 12 لینک به دیدگاه
"nazanin" 3610 اشتراک گذاری ارسال شده در 15 مرداد، ۱۳۹۲ عید فطر پیشاپیش بر همه عزیزان مبارک Click here to view the original image of 1024x768px. Click here to view the original image of 1024x768px. 10 لینک به دیدگاه
.Apameh 25173 اشتراک گذاری ارسال شده در 15 مرداد، ۱۳۹۲ دیگه چجوری بگیم که آدما وقتی 1 کاری رو نمیتونین انجام بدین قول الکی ندین میدونی با همین قول دادنت دل چند نفر رو خوش کردی؟؟ چند نفر سر همین قول رو هوای تو برنامه ریزی کرده بودن؟؟ حالا یهو میگی نمیشه؟؟؟ خب همین جمله رو که الان گفتی از اول میگفتی... تو که میخواستی بگی... حالا یعنی چی که 6ماه هی امروز و فردا کردی آهای با توام اصلا کارت درست نبود پ.ن: وقتی کار از دستتون برنمیاد رُِک و واضح بگین نمیتونم بخدا خیلی بهتره 15 لینک به دیدگاه
raz-raz 3612 اشتراک گذاری ارسال شده در 15 مرداد، ۱۳۹۲ اینقدر این روزا حقمونو می خورن ..که وقتی می خواییم پس بگیریمش ..انگار هدیه گرفتیم می دونم تکراریه .ولی قشنگه. 15 لینک به دیدگاه
Mina Yousefi 24161 اشتراک گذاری ارسال شده در 15 مرداد، ۱۳۹۲ ای که بی تو خودمو تک و تنها میبینم . . . 12 لینک به دیدگاه
One gear 7070 اشتراک گذاری ارسال شده در 15 مرداد، ۱۳۹۲ به سلامتی لب هایی که مدت هاست دیگه واقعی نمی خندن.... 15 لینک به دیدگاه
MahSa.92 2151 اشتراک گذاری ارسال شده در 15 مرداد، ۱۳۹۲ اگــــــــر دیوانگی نباشد پس چیست؟؟ وقتی در این دنیایِ به این بزرگــــــــــی... دلت فقط هــــــــــوایِ یک نفر را میکند!!!! 13 لینک به دیدگاه
H O P E 34652 اشتراک گذاری ارسال شده در 15 مرداد، ۱۳۹۲ عزیــــــــــــــــــــــزم دختر عمم اینا افطار اومدن خونمون ، یه پسر 2 سال و نیمه داره ، اسمش سینائه ، خـــــــــــلیی تپلی و نازه :hapydancsmil: بغلش کردم ، داشتم اذیتش م یکردم ، بهش میگم : تو روزه ای ؟ میگه: نه، من سینائم :ws28: عاشـــــــــــــقشمااااااا ینـــــــــــی :hapydancsmil: 17 لینک به دیدگاه
Lean 56968 اشتراک گذاری ارسال شده در 15 مرداد، ۱۳۹۲ امروز فک میکردم افکار ،عقاید و دیدگاه های آدما چقدر میتونه فرق بکنه ، خودمو با 6 سال پیش مقایسه می کنم ، امروز از عقیده ای دارم انتقاد می کنم که دیروز از طرفداران سفت و سختش بودم 16 لینک به دیدگاه
"nazanin" 3610 اشتراک گذاری ارسال شده در 15 مرداد، ۱۳۹۲ آسمان مرا به یاد آور ... این منم... آواره ی همان دنیایی که به اسارت گرفته است انسان را... قلبم رهن عشق است... اما دلم میعادگاهی از آغوشهای سرد و یخ زده یار... بنگر که چه ساده شب رسوایی ام به پایان می رسد... دیگر لمس معشوقه بی معناست... احساسم را به منطق سپردند و مرا به تو... ببین چه بی پروا کوچ کرده ام زیر قدمهایت... مرا با آغوشت بپوشان... برهوت دلم را... طوفان درونم را نگاه باران باش ... مرا با نجوای ستارگان...با تیک تاک باد..مونس ومرحم باش... من از تبار توام...من از تبار ابرهای باران خورده ام... مرا دریاب که دلتنگم... مدارا کن که بی تابم... نازنین فاطمه جمشیدی برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام 9 لینک به دیدگاه
آرتاش 33340 اشتراک گذاری ارسال شده در 15 مرداد، ۱۳۹۲ ادمیزاده دیگه دست خودش نیست یهو دلش میریزه و غمگین میشه:5c6ipag2mnshmsf5ju3اما مگه دست خودشه غمگین بمونه 11 لینک به دیدگاه
kimia 4172 اشتراک گذاری ارسال شده در 16 مرداد، ۱۳۹۲ تو دنیایی که پر شده از بدی و دو رنگی و دروغ ،هرچی خوبتر و یک رنگ تر و راستتر باشی غلطی.... 3 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده