mani24 29665 اشتراک گذاری ارسال شده در 9 آذر، ۱۳۹۱ پاییز ای فصل برگ ریز. و ای آبان تو ای ماه جدایی غمی دارم به دل, از تو گلایه کجا بردی آفتاب را؟ من به سایه آهای ای ماه زرده بی طرفدار مرا در خود رها کن رها کن دست بردار... تورا سری است با من یا جانان ای ماه غمگین؟ که جانان از تو و من زو, اینگونه رنگین که او تنها و من بی او هوا اینگونه سنگین... 2 لینک به دیدگاه
mani24 29665 اشتراک گذاری ارسال شده در 9 آذر، ۱۳۹۱ می دانی از وقتی دانستم که تو اولین بار با پاییز آمدی؛ تازه فهمیدم دلیلِ یک عمر پاییز پرستی ام را.. 2 لینک به دیدگاه
mani24 29665 اشتراک گذاری ارسال شده در 9 آذر، ۱۳۹۱ این عصرهای پائیزی عجـیب بـوی ِ نـفس هـای ِ تـو را می دهـد ...! گـوئـی ... تـو اتـفاق می افـتی و مـن دچـار می شـوم ... 2 لینک به دیدگاه
mani24 29665 اشتراک گذاری ارسال شده در 9 آذر، ۱۳۹۱ و من در اوج پاييزي ترين ويراني يك دل ميان غصه اي از جنس بغض كوچك يك ابر نمي دانم چرا؟ « شايد به رسم عادت پروانگي مان باز براي شادي و خوشبختي باغ قشنگ آرزوهايت» « دعــــــــــا كردم» 2 لینک به دیدگاه
mani24 29665 اشتراک گذاری ارسال شده در 9 آذر، ۱۳۹۱ پـــــاییز ، تصویری رؤیـــــایی و زیبـاست مـــــانند افسون است مـــانند یك رؤیاست سحـــــر نگاه او جـــــادوی ایــــــــام است افسونگر شهر است با این كه آرام است 3 لینک به دیدگاه
mani24 29665 اشتراک گذاری ارسال شده در 9 آذر، ۱۳۹۱ مـي پـَسنـدم پـائيز را كـه مُعافم ميكـُند از پــِنهان كـَردטּِ دردے كـه در صـدايـَم ميپيـچَد و اشكے كه در نگاهـَم ميچرخـَد آخر هـَمه فـِكرميكـنند سـَرما خـورده ام ... 3 لینک به دیدگاه
mani24 29665 اشتراک گذاری ارسال شده در 9 آذر، ۱۳۹۱ نیمکت چوبی کهنه نم گرفته زیر بارون زیر سقف بی قرار شاخه های بید مجنون ابر بی طاقت پاییز مثل من چه بی ستارست مثل من شکسته از این نامه های پاره پارست 3 لینک به دیدگاه
mani24 29665 اشتراک گذاری ارسال شده در 9 آذر، ۱۳۹۱ پاییز چکه می کند....برف جوانه می زند همه تقصیر توست وقتی میایی فصلها هم دیوانه میشوند چه رسد به من دست در زنجیر که از پشت میله های این پنجره مدام خواب پرواز می بینم.......! 3 لینک به دیدگاه
mani24 29665 اشتراک گذاری ارسال شده در 9 آذر، ۱۳۹۱ همیشــه پــاییـز که می شـد عاشقـانه هایـم ، فـَـوَران میکـــرد نِگــاهَـم نکـُـن... پـاییز امســال، عاشق نیســـتم نَـگـَــرد، خَــبـَری از نیمکــت... خِـش خِـشِ بَرگهـــا... و پـــیاده رو نیست!!! . . پـاییز امسـال تنهـــام مَـن... آسمـانِ گـِرفتـه... یِ دلِ خَســـتِه... یـه جـاده و خُورشیـــد رو به غُــروب.... 3 لینک به دیدگاه
mani24 29665 اشتراک گذاری ارسال شده در 9 آذر، ۱۳۹۱ این روزها فصل خریــــد است در این روزهای پــایــیـــــــزی کاش میان آن همه لباس آغـــــوش من را هم پــــرو میکردی!!! 3 لینک به دیدگاه
mani24 29665 اشتراک گذاری ارسال شده در 13 آذر، ۱۳۹۱ مثل برگیم که خزان چین و چروک می بخشد ما را ... مثل برگیم که پاییز امیدمان بود برای مرگ ! پاییزیم که در افق می بالیم به شکفتن ستاره بر دل خورشید ... برگیم که پاییز چروک می دهد ما را بر درخت زندگانی ...! 2 لینک به دیدگاه
mani24 29665 اشتراک گذاری ارسال شده در 13 آذر، ۱۳۹۱ غیب را ابری و آبی دیگرست آسمان و آفتابی دیگرست ناید آن الا که بر خاصان پدید باقیان فی لبس من خلق جدید هست باران از پی پروردگی هست باران از پی پژمردگی نفع باران بهاران بوالعجب باغ را باران پاییزی چو تب آن بهاری نازپروردش کند وین خزانی ناخوش و زردش کند همچنین سرما و باد و آفتاب بر تفاوت دان و سررشته بیاب همچنین در غیب انواعست این در زیان و سود و در ربح و غبین این دم ابدال باشد زان بهار در دل و جان روید از وی سبزهزار فعل باران بهاری با درخت آید از انفاسشان در نیکبخت گر درخت خشک باشد در مکان عیب آن از باد جانافزا مدان باد کار خویش کرد و بر وزید آنک جانی داشت بر جانش گزید 1 لینک به دیدگاه
- Nahal - 47858 اشتراک گذاری ارسال شده در 15 آذر، ۱۳۹۱ می پرستمت ، می دانی ؟ به اندازه ی تمامی سر سبزی همین درخت رو به رو دلگیر می شوی گریه می کنی حواسم نبود ، زمستان است ! عشق زمستانی می پرستمت ، می دانی ؟ به اندازه ی تمامی سر سبزی همین درخت رو به رو دلگیر می شوی گریه می کنی حواسم نبود ، زمستان است ! عمید صادقی نسب 2 لینک به دیدگاه
"nazanin" 3610 اشتراک گذاری ارسال شده در 15 آذر، ۱۳۹۱ زمستان عشق من فرا رسیده است اما من هنوز هم در بهار احساسم تو را میخوانم تورا مینویسم از عاشقانه هایم با تو سخن میگویم دستان سردت را می طلبم و در انتظار چشمان مه گرفته ات روز هایم را به تصرف یخبندان بی تفاوتی تو در می آورم... 2 لینک به دیدگاه
mani24 29665 اشتراک گذاری ارسال شده در 15 آذر، ۱۳۹۱ فراموش مکن تا باران نباشد رنگین کمان نیست تا تلخی نباشد شیرینی نیست و گاهی همین دشواری هاست که از ما انسانی نیرومند تر و شایسته تر می سازد خواهی دید آری خورشید بار دیگر درخشیدن آغاز می کند برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام 3 لینک به دیدگاه
mani24 29665 اشتراک گذاری ارسال شده در 15 آذر، ۱۳۹۱ بیایید و ببینیدم های مردم با شما هستم صدای زوزه ی باد و صدای خش خش برگم که من همسایه ی مرگم، نه بی رنگم پر از نارنجی و زردم که من عریانی اشجار تابستان منم من این خزانستان منم پاییز افسرده، دل آزرده، تمام شوق پژمرده و گورستان صد ها آرزو سینه و شاید هم دلم مرده بیایید و ببینیدم خزانم من خزانستان جفای مهر شوریده و گل های پلاسیده و رقص برگ در بادم تمام گرمی رنگم وجود روشن پاییزی نامم نه از ننگم تمام ماضی و آینده را پاییز می بینم تمام روز و شب ها را غم انگیز و ملال انگیز می بینم نمی دارد کسی هم دوستم ای دل چرا دلخوش به پاییزی کند مردم؟ برای برگ ریزانش؟ برای لختی سبزان پا بر خاک؟ برای چه؟ ولی می گویم ای مردم بیایید و ببینیدم خزانم من خزانستان و شاید لذت باران چه می داند کسی شاید مبارک باد میلادم رفیق آشنایی ها نه زجر این جدایی ها چه می داند کسی شاید...... 2 لینک به دیدگاه
mani24 29665 اشتراک گذاری ارسال شده در 16 آذر، ۱۳۹۱ هنوز به یاد دارم که پاییز را دوست داری و خزان برگها را پس تمام برگهای خاطره را بدست باد خزان می سپارم تا اینبار به جای قدم زدن روی برگهای قرمز و زرد و نارنجی روی خاطرات رنگی با تو بودن قدم بگذارم صدای شکستن دلم رساتر از آن است که صدای خش خش برگها را بشنوم 2 لینک به دیدگاه
mani24 29665 اشتراک گذاری ارسال شده در 16 آذر، ۱۳۹۱ پاييز مهربان! آوازهای رنگی خود را ز سر بخوان ! با برگهای قهوه ای و سرخ و زرد خويش نقش هزار پرده ای از يادها بکش ..... لختی درنگ کن! از سطر سطر دفتر يادم عبورکن! با من کتاب خاطره ها را مرور کن! تو يادگار عمر به تاراج رفته ای در روزهای خاطره انگيزت پيچيده عطر کودکی و نو جوانی ام من دکمه های لباسم را با دستهای مهر تو می بندم در کوچه های خاطره انگيزت دنبال عمر گمشده می گردم گلدان شمعدانی و ياسم را با قطره های مهر تو آب می دهم با من بمان! با من بخوان! همراه من کتاب زمان را ورق بزن . 2 لینک به دیدگاه
"nazanin" 3610 اشتراک گذاری ارسال شده در 18 آذر، ۱۳۹۱ پاییز را دوست دارم ... بخاطر رفتن و رفتن ... و خیس شدن زیر باران های پاییزی بخاطر بوی مست کننده خاک باران خرده کوچه ها بخاطر غروب های نارنجی و دلگیرش بخاطر شب های سرد و طوفانی اش بخاطر تنهایی و دلتنگی های پاییزی ام بخاطر پیاده روی های شبانه ام بغض های سنگین انتظار بخاطر اشک های بی صدایم بخاطر سالها خاطرات پاییزی ام پاییز را دوست دارم بخاطر خود پاییز برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام من عاشقانه پاییز را دوست دارم ... 3 لینک به دیدگاه
mani24 29665 اشتراک گذاری ارسال شده در 18 آذر، ۱۳۹۱ من نام کسی نخوانده ام الا تو با هیچ کسی نمانده ام الا تو پائيز آمد و من خانه تکانی کردم از دل همه را تکانده ام الا تو 2 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده