رفتن به مطلب

ღ☆...ترانۀ فصلها...ღ☆


پاییزان

ارسال های توصیه شده

پاییز را دوست دارم...

 

بخاطر غریب و بی صدا آمدنش

 

بخاطر رنگ زرد زیبا و دیوانه کننده اش

 

بخاطر خش خش گوش نواز برگ هایش

 

بخاطر صدای نم نم باران های عاشقانه اش

 

بخاطر رفتن و رفتن... و خیس شدن زیر باران های پاییزی

 

بخاطر بوی مست کننده خاک باران خورده کوچه ها

 

بخاطر غروب های نارنجی و دلگیرش

 

بخاطر شب های سرد و طولانی اش

 

بخاطر تنهایی و دلتنگی های پاییزی ام

 

بخاطر پیاده روی های شبانه ام

 

بخاطر بغض های سنگین انتظار

 

بخاطر اشک های بی صدایم

 

بخاطر سالها خاطرات پاییزی ام

 

بخاطر معصومیت کودکی ام

 

بخاطر نشاط نوجوانی ام

 

بخاطر تنهایی جوانی ام

 

بخاطر اولین نفس هایم

 

بخاطر اولین گریه هایم

 

بخاطر اولین خنده هایم

 

بخاطر دوباره متولد شدن

 

بخاطر رسیدن به نقطه شروع سفر

 

بخاطر یک سال دورتر شدن از آغاز راه

 

بخاطر یک سال نزدیک تر شدن به پایان راه

 

بخاطر غریبانه و بی صدا رفتنش

لینک به دیدگاه
  • پاسخ 169
  • ایجاد شد
  • آخرین پاسخ

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

پاييز را دوست دارم...

پاييز را دوست دارم، بخاطر غريب و بي صدا آمدنش

پاييز را دوست دارم، بخاطر رنگ زرد زيبا و ديوانه کننده اش

پاييز را دوست دارم، بخاطر خش خش گوش نواز برگ هايش

پاييز را دوست دارم، بخاطر صداي نم نم باران هاي عاشقانه اش

پاييز را دوست دارم، بخاطر رفتن و رفتن... و خيس شدن زير باران هاي پاييزي

پاييز را دوست دارم، بخاطر بوي مست کننده خاک باران خورده کوچه ها

پاييز را دوست دارم، بخاطر غروب هاي نارنجي و دلگيرش

پاييز را دوست دارم، بخاطر شب هاي سرد و طولاني اش

پاييز را دوست دارم، بخاطر تنهايي و دلتنگي هاي پاييزي ام

پاييز را دوست دارم، بخاطر پياده روي هاي شبانه ام

پاييز را دوست دارم، بخاطر بغض هاي سنگين انتظار

پاييز را دوست دارم، بخاطر اشک هاي بي صدايم

پاييز را دوست دارم، بخاطر سالها خاطرات پاييزي ام

پاييز را دوست دارم، بخاطر معصوميت کودکي ام

پاييز را دوست دارم، بخاطر نشاط نوجواني ام

پاييز را دوست دارم، بخاطر تنهايي جواني ام

پاييز را دوست دارم، بخاطر اولين نفس هايم

پاييز را دوست دارم، بخاطر اولين گريه هايم

پاييز را دوست دارم، بخاطر اولين خنده هايم

پاييز را دوست دارم، بخاطر دوباره متولد شدن

پاييز را دوست دارم، بخاطر رسيدن به نقطه شروع سفر

پاييز را دوست دارم، بخاطر يک سال دورتر شدن از آغاز راه

پاييز را دوست دارم، بخاطر يک سال نزديک تر شدن به پايان راه

پاييز را دوست دارم، بخاطر هديه زيبايي که به من داد

پاييز را دوست دارم، بخاطر هديه اي که به من اميد ماندن داد

پاييز را دوست دارم، بخاطر هديه اي که به من جرات عاشق شدن داد

پاييز را دوست دارم، بخاطر غريبانه و بي صدا رفتنش

پاييز را دوست دارم، بخاطر خود پاييز

و من عاشقانه پاييز را دوست دارم …پاییز را دوست دارم بخاطر تولد پاکش...

لینک به دیدگاه

سپید شده خاطره ام از فصلی که ناگهان درونش پرت شده ام..

 

از پرتگاه فصلی که برگ ریزان بود و هست...

 

نمی دانم بر پرتگاه دیگر چه چیز در انتظار من است؟! :icon_redface:

 

لینک به دیدگاه

آنجا

درختي دارم برگريز

كز شبان

ستاره‌ها را مي‌گريد و

از روزان

خورشيد را

 

هميشه در پاييز

درختي دارم.

لینک به دیدگاه

پروردگارا . . .

 

مگذار دغدغه های زمینی , زمین گیرم کند

 

خدایا . . .

 

لذت باران و پاییز و مه را

 

به خاطر مشتی روزمرگی

 

از من نگیر!

لینک به دیدگاه

بیایید و ببینیدم

های مردم با شما هستم

صدای زوزه ی باد و صدای خش خش برگم

که من همسایه ی مرگم، نه بی رنگم

پر از نارنجی و زردم

که من عریانی اشجار تابستان

منم من این خزانستان

منم پاییز افسرده، دل آزرده، تمام شوق پژمرده

و گورستان صد ها آرزو سینه

و شاید هم دلم مرده

بیایید و ببینیدم

خزانم من خزانستان

جفای مهر شوریده

و گل های پلاسیده

و رقص برگ در بادم

تمام گرمی رنگم

وجود روشن پاییزی نامم نه از ننگم

تمام ماضی و آینده را پاییز می بینم

تمام روز و شب ها را غم انگیز و ملال انگیز می بینم

نمی دارد کسی هم دوستم ای دل

چرا دلخوش به پاییزی کند مردم؟

برای برگ ریزانش؟ برای لختی سبزان پا بر خاک؟ برای چه؟

ولی می گویم ای مردم بیایید و ببینیدم

خزانم من خزانستان و شاید لذت باران

چه می داند کسی شاید

مبارک باد میلادم

رفیق آشنایی ها نه زجر این جدایی ها

چه می داند کسی شاید......

لینک به دیدگاه

پـایـیــز رفـتــه هــای مـرا آورد بـه یــاد

غمـهــای جـانفــزای مـرا آورد به یاد

مرگ بهار و سبـزه و گل ، مرگ خرمی

مـــرگ امــیــدهای مــرا آورد به یاد

آن بـرگ كــز تــن شــــاخـی شــود جـدا

یــار ز مـــن جــدای مرا آورد به یاد

گلهـای بیـوفـا كـه از ایـن بـاغ رفـتـه اند

دلــدار بیــــوفــــای مــرا آورد به یاد

كوهی كه زیـر خیـمـه ابـر آرمـیده است

غـمـهــای دیـــرپای مــرا آورد به یاد

هـوهـوی تـلخ بــاد و هـیـاهـوی نـاودان

زاری و هـای هـای مــرا آورد به یاد

پاییز پیر زرد رخ این فصل غم پرست

غمهــا ، گذشته های مــرا آورد به یاد

لینک به دیدگاه

هرگز

چیزی

هیچ چیز

به قطعیت باران

موجب تولد شعر نمی شود

برق آسمان

آن بوی اولین قطره ها بر خاک و

دفتر گشوده من و

سرریز شدن رگبار کلمه ها

در سرودن

تولد شعر من در اختیار من نیست

درونم با نگاهی منقلب می شود

تا پیامی در گوشم

واژه های خود را آهنگین بنوازد

و زبان اشاره ای

در چشمانم می نشیند

تا دستم

نقشی را رنگین نقاشی کند

سپیدی کاغذ همیشه منتظر من است

تولد شعر من در اختیار من نیست

واژه ها سیل وار می آیند

چون پژواکی می وزند

و چون توفان سهمناکی می غرند

و گاهی چون برف بر کاغذ من می نشینند

و هرگز آب نمی شوند

تولد شعر من در اختیار من نیست

لینک به دیدگاه

دلم تنگ است................

 

 

 

 

دلم اندازه حجم قفس تنگ است

 

 

 

سکوت از کوچه لبریز است

 

 

 

صدایم خیس و بارانی است

 

 

نمی دانم چرا در قلب من پاییز طولانی است.

لینک به دیدگاه

زمستان است :

 

هوا تاریک و درد ِ آسمان سنگین ،

 

مداوم برف می آید .

 

تمام کوچه ها مسدود ،

 

رفتن، آمدن، محدود ،

 

در هر خانه، آتش گشته عطر آگین

 

کسی بیرون نمی آید.

 

 

فرو رفته ست پا در برف ،

 

لب وا مانده از یک حرف ،

 

سرما سخت و بی طاقت

 

چه تدبیر این زمان، باید !

 

 

زمین، بی رحم و ظالم، برنمی دارد ز پای ناتوانم دست .

 

هوا مه پوش، سوز ِ زخم ِ درد آلوده در آغوش ؛

 

تمام مِهر ها مُرده ،

 

زمستان است .

 

 

 

 

 

حسین ظهرابی

لینک به دیدگاه

زمستان:

 

 

آرزو كن با من

كه اگر خــواست

_ زمســـتان _

 

برود!

گرميِ دستِ تو اما

باشد

 

"مــا" ي ما "مـــن" نشود

سايه ات از سرِ تنهاييِ من

كم نشود!

 

 

**فرناز نورائی**

لینک به دیدگاه

قرنی زمستان

 

سردوسیاه

 

هوای دل ابری

 

واز آسمان چشم

 

بارش باران شور

 

خاطره

 

زندانی ذهنی پلید

 

آرزو

 

خسته شده از انتظار

 

و زمستان کوچ نمی کند

 

که پرستوها بازگردند از سفر

 

باید از یاد برد

 

بهار .... را

 

 

جواد پارسا

لینک به دیدگاه

زمستون تن عریون باغچه چون بیابون

 

درختا با پاهای برهنه زیر بارون

 

نمیدونی تو که عاشق نبودی

 

چه سخته مرگ گل برای گلدون

 

گل و گلدون چه شبها نشستن بی بهانه

 

واسه هم قصه گفتن عاشقانه

 

چه تلخه چه تلخه باید تنها بمونه قلب گلدون

 

مثل من که بی تو نشستم زیر بارون زمستون

 

زمستون برای تو قشنگه پشت شیشه

 

بهار زمستونها برای تو همیشه

 

تو مثل من زمستونی نداری

 

که باشه لحظه چشن انتظاری

 

گلدون خالی ندیدی نشسته زیر بارون

 

گلهای کاغذی داری تو گلدون

 

تو عاشق نبودی ببینی تلخ روزای جدایی

 

چه سخته چه سخته بشینم

 

بشینم بی تو با چشمای گریون

لینک به دیدگاه
  • 1 ماه بعد...
  • 1 ماه بعد...

وقتی که می‌رفتی ، بهار بود .

تابستان که نیامدی ؛

پاییز شد ؛ پاییز که برنگشتی ، پاییز ماند .

زمستان که نیایی ، پاییز می‌ماند .

 

تو را به دل پاییزی ات ، فصلها را به هم نریز .

 

(عباس معروفی)

لینک به دیدگاه

پاييز را دوست دارم...

 

پاييز را دوست دارم، بخاطر غريب و بي صدا آمدنش

 

پاييز را دوست دارم، بخاطر رنگ زرد زيبا و ديوانه کننده اش

 

پاييز را دوست دارم، بخاطر خش خش گوش نواز برگ هايش

 

پاييز را دوست دارم، بخاطر صداي نم نم باران هاي عاشقانه اش

 

پاييز را دوست دارم، بخاطر رفتن و رفتن... و خيس شدن زير باران هاي پاييزي

 

پاييز را دوست دارم، بخاطر بوي مست کننده خاک باران خورده کوچه ها

 

پاييز را دوست دارم، بخاطر غروب هاي نارنجي و دلگيرش

 

پاييز را دوست دارم، بخاطر شب هاي سرد و طولاني اش

 

پاييز را دوست دارم، بخاطر تنهايي و دلتنگي هاي پاييزي ام

 

پاييز را دوست دارم، بخاطر پياده روي هاي شبانه ام

 

پاييز را دوست دارم، بخاطر بغض هاي سنگين انتظار

 

پاييز را دوست دارم، بخاطر اشک هاي بي صدايم

 

پاييز را دوست دارم، بخاطر سالها خاطرات پاييزي ام

 

پاييز را دوست دارم، بخاطر معصوميت کودکي ام

 

پاييز را دوست دارم، بخاطر نشاط نوجواني ام

 

پاييز را دوست دارم، بخاطر تنهايي جواني ام

 

پاييز را دوست دارم، بخاطر اولين نفس هايم

 

پاييز را دوست دارم، بخاطر اولين گريه هايم

 

پاييز را دوست دارم، بخاطر اولين خنده هايم

 

پاييز را دوست دارم، بخاطر دوباره متولد شدن

 

پاييز را دوست دارم، بخاطر رسيدن به نقطه شروع سفر

 

پاييز را دوست دارم، بخاطر يک سال دورتر شدن از آغاز راه

 

پاييز را دوست دارم، بخاطر يک سال نزديک تر شدن به پايان راه

 

پاييز را دوست دارم، بخاطر هديه زيبايي که به من داد

 

پاييز را دوست دارم، بخاطر هديه اي که به من اميد ماندن داد

 

پاييز را دوست دارم، بخاطر هديه اي که به من جرات عاشق شدن داد

 

پاييز را دوست دارم، بخاطر غريبانه و بي صدا رفتنش

 

پاييز را دوست دارم، بخاطر خود پاييز

 

و من عاشقانه پاييز را دوست دارم …پاییز را دوست دارم بخاطر تولد پاکش...

لینک به دیدگاه

به گفتگو بپیوندید

هم اکنون می توانید مطلب خود را ارسال نمایید و بعداً ثبت نام کنید. اگر حساب کاربری دارید، برای ارسال با حساب کاربری خود اکنون وارد شوید .

مهمان
ارسال پاسخ به این موضوع ...

×   شما در حال چسباندن محتوایی با قالب بندی هستید.   حذف قالب بندی

  تنها استفاده از 75 اموجی مجاز می باشد.

×   لینک شما به صورت اتوماتیک جای گذاری شد.   نمایش به صورت لینک

×   محتوای قبلی شما بازگردانی شد.   پاک کردن محتوای ویرایشگر

×   شما مستقیما نمی توانید تصویر خود را قرار دهید. یا آن را اینجا بارگذاری کنید یا از یک URL قرار دهید.


×
×
  • اضافه کردن...