mani24 29665 اشتراک گذاری ارسال شده در 25 آبان، ۱۳۹۱ بی تو پاییز طاعونِ سرخِ بی مهریست که در ریشه ی درختان دویده است؛ فصل زردی که آبانش آسمان ندارد و آذرش همیشه یلداست! -------------- کامران فریدی 5 لینک به دیدگاه
mani24 29665 اشتراک گذاری ارسال شده در 25 آبان، ۱۳۹۱ فصلی دگر آمد و دنیا رنگ دیگر شد در کوچه ها حس می کنم آواز باران را صد رنگ زیبا، جان دیگر می دهد اکنون این کوچه ها را، کوه ها را، کوهساران را زرد است و قرمز، سبز هم شاید کمی کمرنگ حس می کنی حال درختان پریشان را !؟ اکنون که پاییز آمد و فصل عطش طی شد باید که قربانی کنیم درختان را اینک تمام خاک ها سیرابِ سیرابند فصل خزان جان می دهد این آبشاران را بر شاخه ی بی برگ و عریان و کمی نمناک رو می کند هر منظر پیدا و پنهان را 4 لینک به دیدگاه
mani24 29665 اشتراک گذاری ارسال شده در 25 آبان، ۱۳۹۱ برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام خورشید هم عاشق توست: وقتی که تو روز آفتابی را در کوچه پرسه های پاییزی با حس زنانه دوست می داری احساس غرور میکند خورشید وقتی که سحر، هنوز خواب آلود از بستر خود، کناره می گیری شب با خورشید کینه می ورزد کو را ز تو دور میکند خورشید هر صبح که بار می دهی با لطف در مقدم خویش عاشقانت را پیش از همه با صدای بیدارش اعلام حضور می کند خورشید در غلتاغلت خواب قیلوله وقتی که شعاع آرزومندش از پنجره بر تن تو می تابد احساس سرور می کند خورشید گفتند: زمین خاکی از جذبه در حیطه آفتاب می چرخد . اما تو که راه می روی گویند : بر خاک عبور می کند خورشید وقتی به غروب چشم می دوزی پیش از رفتن برای فردا صبح از چشم تو کاسه ی بلورش را سر شار ز نور می کند خورشید آنک آفاق، غرق لبخندی آمیخته با رضایت و لذت انگار که از تو خاطراتی را در خویش مرور می کند خورشید ... 4 لینک به دیدگاه
mani24 29665 اشتراک گذاری ارسال شده در 25 آبان، ۱۳۹۱ غمین باغِ مرا باشد بهارِ راستین : "پاییز" که با این فصل من، سرو صفایِ دیگری دارم . . . هَزاران را بهاران در فغان آرد، مرا پاییز که هر روز و شبش، حال و هوایِ دیگری دارم "مهدی اخوان ثالث" 5 لینک به دیدگاه
mani24 29665 اشتراک گذاری ارسال شده در 25 آبان، ۱۳۹۱ پاییز بلایی ست که هر سال بعد از رفتنت، سرِ شاخ و برگم می آورم... "کامران رسول زاده" 6 لینک به دیدگاه
mani24 29665 اشتراک گذاری ارسال شده در 25 آبان، ۱۳۹۱ خيزيد و خز آريد كه هنگام خزان است باد خنك از جانب خوارزم وزان است آن برگ رزان بين كه بر آن شاخ رزان است گويى به مَثَلْ پيرهن رنگرزان است دهقان به تعجب سر انگشت گزان است كاندر چمن و باغ نه گل ماند و نه گلنار طاووس بهارى را دنبال بكندند پرّش ببريدند و به كنجى بفكندند خسته به ميان باغ به زاريش پسندند با او ننشينند و نگويند و نخندند وين پر نگارينش بدو باز نبندند تا بگذرد آذرمه و آيد سپس آزار دهقان به سحرگاهان كز خانه بيايد نه هيچ بيارامد و نه هيچ بپايد نزديك رز آيد در رز را بگشايد تا دختر رز را چه به كارست و چه شايد يك دختر دوشيزه به دوزخ ننمايد الّا همه آبستن و الاّ همه بيمار منوچهری دامغانی 5 لینک به دیدگاه
mani24 29665 اشتراک گذاری ارسال شده در 26 آبان، ۱۳۹۱ باغ بی برگی روز وشب تنهاست باسکوت پاک غمناکشساز اوباران جامه اش شولای عریانی ستباغ نومیدان چشم درراه بهاری نیستگو بروید یا نروید هر چه درهرجا که خواهد یا نخواهدباغبان و رهگذری نیستگر ز چشمش پرتو گرمی نمیتابدور برویش برگ لبخندی نمیروید...باغ بی برگیکه میگوید که زیبا نیست!!داستان از میوه های سربه گردن سای اینک خفته در تابوت پست خاک میگویدباغ بی برگیخنده است خونیست اشک آمیزجاودان بر اسب یال افشان زردش می چمد درآن..*.پادشاه فصلها پاییز* 4 لینک به دیدگاه
mani24 29665 اشتراک گذاری ارسال شده در 28 آبان، ۱۳۹۱ امان از این بوی ِ پاییز و آسمان ابری ! که آدم نه خودش میداند دردش چیست و نه هیچکس ِ دیگری ... فقط میدانی که هر چه هوا سردتر میشود ، دلت آغوش ِ او را میخواهد 4 لینک به دیدگاه
- Nahal - 47858 اشتراک گذاری ارسال شده در 30 آبان، ۱۳۹۱ شايد تقصير آن باران بي موقع پاييزي بود كه آن شب دلنشين را اتفاقي تكرار نشدني كــــرد گوش كن دوباره صداي پاييز مي آيد از آن روز كه نيستي اين پاييز همه چيزش بي موقع است "امین منصوری" 3 لینک به دیدگاه
mani24 29665 اشتراک گذاری ارسال شده در 30 آبان، ۱۳۹۱ آمدی پاییزم آمدی میدانی چقدر منتظرت بودم میدانی چه روزها برات نوشتم و تو نبودی من با برگهایت غزل سرودم به یاد بارانهایت خیس شدم من با تو بودم وحال به تو سلام میکنم سلام پاییزم "حمیدرضا کیهانی" 3 لینک به دیدگاه
mani24 29665 اشتراک گذاری ارسال شده در 30 آبان، ۱۳۹۱ پاییز را فراموش مکن آن زمان که جوانه عشق در من روییدن گرفت و من سرشار از عشق تو را می جستم آن زمان که چتر پناهگاهمان بود در زیر اشکهای آسمان دستانم نبض دستانت را میگرفت تا همراهت باشند درختان پچ پچ کنان ندای عشق سر میدادند و برگها چه عاشقانه زمین را بوسه میزدند ... "سمیه علیزاده 3 لینک به دیدگاه
mani24 29665 اشتراک گذاری ارسال شده در 30 آبان، ۱۳۹۱ بعضي وقتها مي ترسم كه من پاييز را از آغوش تابستان دزديده باشم! "ملیکا قنبری 4 لینک به دیدگاه
mani24 29665 اشتراک گذاری ارسال شده در 30 آبان، ۱۳۹۱ من پاییزم ، پاییزی خشک و تشنه زرد زردم سرشار از رنگ جدایی و تو معجزه ای معجزه ی بهاری در قلب پاییزی من !!! 3 لینک به دیدگاه
mani24 29665 اشتراک گذاری ارسال شده در 30 آبان، ۱۳۹۱ ميخواهم برگ خزان زده ای باشم که هر روز نگاه نگران تو بر من بيافتد باحسرت آرزو کنی کاش پائيز نبود 4 لینک به دیدگاه
mani24 29665 اشتراک گذاری ارسال شده در 30 آبان، ۱۳۹۱ محزون و خاموش فرو می چکند روزهای زرد من بر سنگ فرش خیس دلم و چه با شکوه در ترنّم اشک ها و لبخند ها ردّ پای غم هایم را در رنگ و نور می پوشانند از کفش هایم صدای خش خش ِ یاد و خاطره می آید و همیشه من در احساس پایانی ِ یک برگ در سمفونی باد و باران چه تنها از تــــــــــــو فرو می افتم سال هاست که قلب من پائیز را می شناسد . . . 4 لینک به دیدگاه
mani24 29665 اشتراک گذاری ارسال شده در 30 آبان، ۱۳۹۱ آنجا درختی دارم برگریز کز شبان ستاره ها را می گرید و ازروزان خورشید را همیشه در پاییز درختی دارم. 4 لینک به دیدگاه
mani24 29665 اشتراک گذاری ارسال شده در 30 آبان، ۱۳۹۱ تیغه ی یک گیاه به یک برگ پاییزی گفت: "هنگام افتادن چه سر و صدایی می کنی ! همه ء رویاهای زمستانی مرا به هم می ریزی ." برگ برآشفت و گفت : " ای فرومایه ء فرونشین ! موجود بی آواز بد خلق ! تو در هوای بالا زندگی نمی کنی و از صدای آواز چیزی نمی فهمی . " آن گاه برگ پاییزی روی زمین خوابید و به خواب رفت . چون بهار فرا رسید باز بیدار شد و یک تیغه ء گیاه بود . هنگامی که پاییز آمد و خواب زمستانی او را فرا گرفت و برگ ها از همه جا روی او می ریختند زیر لب با خود می گفت : " وای از دست این برگ های پاییزی ! چه سر و صدایی می کنند ! همه ء رویاهای زمستانی مرا به هم میزنند !!! 6 لینک به دیدگاه
- Nahal - 47858 اشتراک گذاری ارسال شده در 30 آبان، ۱۳۹۱ نیا آن قدر نیا که دلم هر روز برای خودم تنگتر و تنگتر شود نیا و بگذار این پاییز هم بی تو به سر شود محسن شرو 3 لینک به دیدگاه
mani24 29665 اشتراک گذاری ارسال شده در 30 آبان، ۱۳۹۱ پائیز که میرسد حسها شبیه موجاند. باز میگردند، حتی وقتی خیال میکنی دریا دیگر آرام گرفته... 4 لینک به دیدگاه
mani24 29665 اشتراک گذاری ارسال شده در 30 آبان، ۱۳۹۱ زرد برگ خش خش جنون رنگ و صدا در خم چهار فصل سال حلول رنگ قرمز در رنگ زرد پاییز ریزش دوباره برگها برای له شدن شنیدن صدای پای کسی در خلوت سکوت شب و یا تولد دوباره زمستان زرد برگ خش خش . . . . 5 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده