*mishi* 11920 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 16 مهر، ۱۳۹۱ نـیــســــــــــــــــــتــــــــی؟ به درک! مقابل آیــــــنه می نشینم و ســـــــیگارم را روشن می کنم در نبودت خــــــــودم را بهتر می توانم ببـــینم نگران جای خالــــی ات نباش ســــــــــیگار پر کرده... 8 لینک به دیدگاه
*mishi* 11920 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 23 مهر، ۱۳۹۱ خاکستر سیگار را که می تکانم خودم از درون میریزم... رفتنت خاکسترم کرد... سست تر از خاکستر سیگارم... 7 لینک به دیدگاه
- Nahal - 47858 اشتراک گذاری ارسال شده در 23 مهر، ۱۳۹۱ تمام سیگار هایم دود شدند خاکسترشان باقیست اما تو حتی رد پایت نیست .... 9 لینک به دیدگاه
sam arch 55879 اشتراک گذاری ارسال شده در 23 مهر، ۱۳۹۱ دیگر فضای ذهنم مسموم شده است... از ابرهای خاکستری دهانت!... این میان....هر چه هست تقصیر است....که از من است... که اجازه ی ورود دادم!! 8 لینک به دیدگاه
Mahnaz.D 61915 اشتراک گذاری ارسال شده در 24 مهر، ۱۳۹۱ میخواهـى بدانـى چه مى کـشـم ؟ فقـط یکـبــار سیگـار را از آن طـرف که مى سوزد بکـش ... 9 لینک به دیدگاه
lie 2101 اشتراک گذاری ارسال شده در 24 مهر، ۱۳۹۱ همیشه ی خدا باید تمام خانه را زیر و رو کنم تا قلمم را پیدا کنم برای همین چند خط نوشتن... دست آخر هم میدانم که باید سر از جیب تو در بیاورم بس که راز دارد جیب هایت بس که عشق می ریزد از این امن ترین نقطه ی جهان بس که با دست هایت قرار گذاشته ام لای تار و پود این جیب ها اینگونه است که دست آخر هم قلمم آنجا، جا می ماند... کاغذ های سفید را روی میز مرتب می کنم همین چهار خط که نوشتم می تواند شروع خوبی باشد تو کنار پنجره نشسته ای و شال می بافی یک شال بلند سفید برای روزهای سردِ پیاده روی باید این روزها را قدم بزنیم، همین که شال باشد و سیگار و جیب های تو کافیست شهر پر شده از تئاترهای خوب و کافه های گرم همین که تو باشی کافیست بیا این روزها را قدم نزنیم، درخت شویم توی خیابان ولیعصر زلزله هم که بیاید از جایمان تکان نمی خوریم همین که چای بابونه باشد کافیست من دوستانی دارم که هر غروب چای می ریزند پای همین درخت ها شهر پر شده از اتفاق های خوب و باران های بی امان همین که پاییز از راه برسد کافیست من توی جیب بارانی ات می نشینم و با دست هایت سیگار می کشم، تو قدم بزن... 5 لینک به دیدگاه
*mishi* 11920 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 30 مهر، ۱۳۹۱ شمرده بودم سه سیـــــــــــگار تا خانه تو راه بود حالا دیگر کوچه به کوچه سیـــــــــگار پشت سیـــــــــــگار 8 لینک به دیدگاه
*mishi* 11920 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 30 مهر، ۱۳۹۱ به کافه که می آیم سیگاری روشن می کنم چند پُک که میزنم، دلپسندانه دیوانه وار خنده ام میگیرد من هم لب با سیگارم، بی صدا درد و دل میکنم ولی سیگار زودی به خواب میرود ُ من کمی بلند بلند خنده ام میگیرد...! سیــگار ِ بعــدی ... 6 لینک به دیدگاه
*mishi* 11920 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 1 آبان، ۱۳۹۱ فاحشه ای پیر، نگاه خسته اش را به زمین دوخته بود، سیگارش بین انگشتانش دود میشد و آهسته زمزمه می کرد: روز قیامت خدا شاید مرا ببخشد،، امّا من هرگز خدا را نمی بخشم.. 7 لینک به دیدگاه
*mishi* 11920 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 2 آبان، ۱۳۹۱ می شود با فنجــانی چای مستـــ شوی با سیگــاری آرام و با لبخنــدی کامیــاب! اگر "او"یی که باید روبرویت نشسته باشد... 5 لینک به دیدگاه
Strelitzia 17128 اشتراک گذاری ارسال شده در 3 آبان، ۱۳۹۱ دود سیگارم را هزاران بار به تو ترجیح می دهم, کم رنگ است ولی دورنگ نیست... 14 لینک به دیدگاه
!BARAN 4887 اشتراک گذاری ارسال شده در 8 آبان، ۱۳۹۱ زنیــــ که در روبرویـــــــ تـــــو سیــــــگار می کشد در فکر گفتگویـــــــــــ تو سیــــــگار می کشد وقتیـــــ که می رویـــــ و دلش تنــــگ می شــــود بی شکــــــــ به جستجویـــــ تو سیـــــــگار می کشد این بــــــار بیــــــ تــو فــــــاصله هــــا را نمی دود در سوگــــــ آرزویــــــ تو سیـــــــگار می کشد زخمیــــ تــــــر از همیشـــــهــــ نگاهشــــــ به دستــــــ توستـــــ در وصفـــــــ دارویـــــــ تـــو سیــــــــگار می کشد وقتیـــــ نفســـــ زنان به کنـــــار تـــو می رســد با عطــــــر رنگـــــ و بویــــــ تــــو سیــــــــگار می کشد هرگـــــز سخـــن نگفتـــــ و ســــــکـــوتشــــ ترانــــــه شد اهنگســــــاز رویــــــــ تــــو سیــــــــگار می کشد اهســـــته عکس تـــــورا در بغلـــــ گرفتــــــ و بعــــد... با بوسهــــ بر گلویــــــ تو سیــــــــگار می کشد لبــــــ را نمیـــــــ گشـــاید و رســـــــوا نمی کند در حــــفظ ابرویــــــ تو سیـــــــگار می کشد 12 لینک به دیدگاه
moein.s 18983 اشتراک گذاری ارسال شده در 8 آبان، ۱۳۹۱ سینه ام می سوزد....ولی دود می گیرم..... کامم به تلخی می رود.... چه بهتر!!! از شیرینی کاذب تو خسته شدم.....تلخی واقعیت می خواهم! 15 لینک به دیدگاه
vergil 11695 اشتراک گذاری ارسال شده در 8 آبان، ۱۳۹۱ اتفاق تازه ای نخواهد افتاد تمام سیگارهای دنیا را هم که دود کنی تنهایی ات توجه هیچ کسی را جز پیرمرد سیگار فروش جلب نخواهد کرد مخاطب شعرهایت هم تنها بادهای هرزه گردی هستند که از بد روزگارشان از خانه تو می گذرند... 11 لینک به دیدگاه
!BARAN 4887 اشتراک گذاری ارسال شده در 9 آبان، ۱۳۹۱ حالا که رفته ای ... ببین ... دیگر آن کودکی نیستم که دهانش بوی شیر میداد ... حالا بزرگ شده ام ... دهانم بوی سیگار میدهد ... برگرد .. 10 لینک به دیدگاه
lie 2101 اشتراک گذاری ارسال شده در 9 آبان، ۱۳۹۱ این عادت آدم هاست سیگار کامش را که داد ،زیر پا لهش میکنند !!! 7 لینک به دیدگاه
Mahnaz.D 61915 اشتراک گذاری ارسال شده در 10 آبان، ۱۳۹۱ اسمتو رو سیگار نوشتم برای اولین بار کشیدم تا بسوزی و فراموشت کنم اما نمی دونستم با هر پوک ذره ذره میری تو نفسم و می شی همه چیزم 7 لینک به دیدگاه
mani24 29665 اشتراک گذاری ارسال شده در 17 آبان، ۱۳۹۱ سیگار میسوزد، کـــــــم میشود، ولی تکـــرار میشود !! مـن میسوزم .. کـــــــم میشوم .. ولی دیگر تکــرار نمیشوم ...! 10 لینک به دیدگاه
azarafrooz 14221 اشتراک گذاری ارسال شده در 18 آبان، ۱۳۹۱ میگویند سیگار برای من مضر است .... میگویند قلبم را به نابودی میکشد ... بگذار هر چه میخواهند بگویند ... آنها احمقند نمیدانند بعد از رفتنت قلبی نمانده که نابود شود 7 لینک به دیدگاه
mani24 29665 اشتراک گذاری ارسال شده در 26 آبان، ۱۳۹۱ مــن سـرد هــوا ســرد بــــرف ســرد زمســتان سـرد تــو بــا مــن ســرد دنیـای مــن ســرد همــه چــی ســرد ! ولــی سیــــــــگارم گــــــرم ، ایــن تضــاد ، بـرای یه لحـــظه مــرا بـه آرامــــش میـبـرد... برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام 3 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده