رفتن به مطلب

مــــهدیه لــــطیفی


ارسال های توصیه شده

ارسال شده در

به خدا گفته ام زحمت نکشد

نه نیازی به زلزله هست

نه نیازی به سونامی

همین که تو هستی

همین که تو می خندی

بلاهای بزرگی اند

که جهانم را

با خاک یکی کرده اند

  • Like 1
  • پاسخ 99
  • ایجاد شد
  • آخرین پاسخ

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

ارسال شده در

سیندرلا عادت داده است

تمام قصه ها را

که حادثه ها همیشه راس روی هم افتادن عقربه ها بر دوازده

کوک شده باشند!

حادثه اما ساعت سرش نمی شود!

یا اصلاهر حادثه ای که حادثه نیست!

حادثه یعنی تو قدم بزنی

پشت سرت دیوارها بریزند!

حادثه یعنی

دست بر پیشانی تب کرده ی ماه بگذاری

خرس ها خیال کنند زمستان است!

حادثه یعنی

تو باشی؛

شاعرها بهترین شعرهای عمرشان را بگویند

  • Like 1
ارسال شده در

رویاهایم را به بازی گرفته ای؟

یا رویاهایم به بازی ام گرفته اند؟

که مدام

به چشم هایت می بازم؟

من برای بازی نیامده ام

تمام مدال ها برای تو

رویاهایم کجاست!؟

  • Like 2
ارسال شده در

ما راه می رویم

ما حرف می زنیم

ما به کوری چشم تمام رهگذران نیشخد به لب

به کشف لب های هم

در پیاده رو ها

هر بار از نو موفق می شویم

در رویا

بیشتر از این ها هم شدنی ست!

  • Like 2
ارسال شده در

خدا که هیچ

غول چراغ هم حتی

تضمینی نداده است

که کسی به آرزو هایش برسد

من اما تضمین می کنم

لبخند های تو را گرم نگه دارم،

هر طور که شده

 

همه اش با من

تو فقط باید برگردی

  • Like 2
ارسال شده در

خیال بوسه ای که اینجا

جا گذاشتی اش ،

 

بر لبانم سنگینی می کند ...

 

به خاک می افتم در مقابلت

 

فکر می کنی چیز دیگری هم

 

برای باختن دارم هنوز ؟

  • Like 1
ارسال شده در

با یک عالمه فاصله از خودم

انتظار دارم به تو برسم !

 

از اول هم آرزوهایم محال بودند ...

  • Like 1
ارسال شده در

سرد

یعنی تو

که صدایت یخ می بندد بر رگ هایم

به وقت هایی که کسی را دوست داری

که من نیستم

گرم

یعنی تو

که هر نگاهت داغ می شود بر دلم

برای بعد ها

به وقت هایی که کسی را دوست داری

که منم

آب

یعنی تو که بر سرم می ریزی

پاک

از ابرهای دلتنگِ سقف خانه ات که از خیابان فرار کرده اند

به جای هر غسلی

به جای هر بارانی

خاک

یعنی خاک بر سر لحظه هایی

که ما مال هم نیستیم

خلاصه

خورشید

کتاب

کفش

کلید

کلمه

همه شان تویی

به تنهایی!

تنهایی

یعنی تو

که نمی دانی بی من

چقدر تنهایی!:icon_gol:

  • Like 2
ارسال شده در

غوره ها حلوا نمی شوند!

می گویید می شوند؟

صبر کنید...

یک قاشق حلوا هم برای رو کم کنی به من بدهید!

  • Like 2
ارسال شده در

بال می گشایم

 

پرنده وار

 

تا...

 

خورشید کاشته ای نکند توی چشمهات

 

که چنین ذوب می شوم؟

  • Like 1
ارسال شده در

 

دور خودم چرخیده ام عمری ست

آن قدر که نمی دانم

چهار سمت جغرافیا چیست

 

آن قدر که شک برم داشته

 

نکند زمین

از سر سرگردانی من است که می گردد

  • Like 1
ارسال شده در

حتی جغــدها هـم

این چنیــن چشــم به چیــزی ندوختــه اند

مــردم راه می رونـــد و

می آینــد و

می رونــد و

انــگار نــه انـــگار

دوســت داشتنـــت

چشــم هایــم را از من گرفتــه اســت

  • Like 1
ارسال شده در

قلم و قلمو یکی ست

 

حرف را

 

می شود زد، می شود کشید

 

حرف را

 

می شود شنید، می شود نشنید!

 

ما حلق خود را چهارپاره می کنیم و شما

 

چهارراه ها را بالا و پایین کن

 

این راه و آن راه ندارد

 

راه را از هر طرف که بروی

 

من ایستاده ام آنجا

 

با حلقی چهار پاره

 

قلم یا قلمویی در دست

 

و لبخندی گم در باد و راه و مه

 

باقی اش با شما

 

من را

 

می شود دید

 

می شود ندید

  • Like 2
ارسال شده در

زندگی ام را

تنهایی برداشته!

و دست هایم

بی دست هایت

هر شب هدر می روند

طی بیاور

تنهایی ام

شرّه کرده چند وقتی ست

از سر کاسه ی صبر

:icon_gol:

 

  • Like 2
ارسال شده در

آسمان آبی ست،

اگر بگذاری.

انجیر ها می رسند

ما می رسیم

باران هم هست هر از گاهی،

اگر بگذاری.

دست هایت را ببین!

دلم را ریخته ام کف دست هات

و قرار است همین پاییز

دوباره سامان بگیرد

هوس بوسه هایی که به هم بدهکاریم

اگر بگذاری.

:icon_gol:

  • Like 2
ارسال شده در

پیش از آنکه دنیا تمام شود

دست هایم را بگیر

و فکری برای تپش های بی وقتِ به وقتِ نبودنت کن!

من حتم دارم

جایی از این جهانِ رو به اتمام

کسی مرگ و زندگی اش

به تپش ها و دست ها بستگی دارد!

 

 

  • Like 2
ارسال شده در

تنهایی

 

ذره ذره خودی نشان می‌دهد

 

وقتی تو آن‌قدر کم پیدایی

 

 

که سنگینی روزگارم را

 

مورچه‌ها به کول می‌کشند

 

و من

 

مات

 

مات

 

نگاهشان می‌کنم !

 

کم پیداتر از برف

 

روی خط استوایی !

  • Like 2
ارسال شده در

سکوت که می کنی

 

وزن جهان را تنها به دوش می کشم!

 

و کم که می آورم

 

زمین آنقدر کند می چرخد

 

که تو توی تقویم می ماسی

 

و من

 

آونگ می مانم

 

بین حقیقتِ تو

 

و افسانه ای که از تو در سرم دارم!

 

 

 

سکوت که می کنی

 

شب پشتِ پلک های سکوت

 

حتم می کند که تو هم تنهایی!

  • Like 1
ارسال شده در

"من"

 

 

تافته ء جدا بافته نیستـــم !!!

 

 

"من"

 

با همه بافته شده ام !!!

 

تنها

 

 

خواب آلود

 

و

 

 

بی حوصله بوده اند ،

 

خدا

 

و فرشتگان ِ سینه چاکش

به وقت ِ بافتنم انگـــــــــــــــــــــــــار ...

  • Like 1
ارسال شده در

حرف که میزنی

هیچ مهم نیست که بارانی باشد یا نباشد

هیچ مهم نیست که خاکی باشد یا نباشد

حرف که میزنی

تنم را بوی خاک باران خورده بر میدارد

ومن به حیرت آفتاب و آسفالت

پوز خند میزنم

ببین!

حرف که میزنی

سرشار میشوم چشمهایی که دارم

از تماشای لبهای تو و

هیچ چیز دیگر به اراده ی من پیش نخواهد رفت!

  • Like 2

×
×
  • اضافه کردن...