moein.s 18984 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 23 تیر، ۱۳۹۱ در پاکتی درگشوده برایت مشتی سلام و بوسه فرستادم با اندکی هوای نیالوده و چن قطعه عکس نان برای تبرک که پشتشان نوشته ام آیا دوباره می بینمت ؟ آیا هنوز وقتی که می دوم دلت هوای شانه های مرا دارد ؟ آیا هنوز بر این عقیده ای که دو دو تا مساوی چار است ؟ و هیچ قصد توبه نداری ؟ ناچارم برایت دعا کنم از فرط عشق بمیری پ.ن:و هزاران آیای دیگر و چن قطعه عکس نان برای تبرک که پشتشان نوشته ام آیا دوباره می بینمت ؟ 4 لینک به دیدگاه
moein.s 18984 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 23 تیر، ۱۳۹۱ جهنم بیداری ام ای کاش خوابی بود و تو آرام آرام بیدارم می کردی و می گفتی رؤیا رؤیا تمام آبهای روان ارزانی آتشت قطره ای بنوش بیدارم نمی کنی ؟ آب دیگر هزار پا گذشته از سر خوابم پ.ن:گذشته... بیدارم نمی کنی ؟ آب دیگر هزار پا گذشته از سر خوابم 4 لینک به دیدگاه
moein.s 18984 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 24 تیر، ۱۳۹۱ بالا می آیند چهره های ناشناس از هیجان پله هایی که دستبه دست مرا به تو می رسانند تو نیستی در جستجوی رنگین کمان میثاقی از خویش رفته ای چشم های جوینده بالا آمده اند و حالا در می زنند هان پنهان کن اسناد خویشی مان را دستپاچگی ات را در جیب ریشه های در هم تنیده مان را در کشوی میز و رنگین کمان مان را در دود کلماتی که رها شده اند نه چیزی دستگیر کسی نخواهد شد پ.ن:خیلی زیبا می گه این رویا خانومانگار دارن عروس رو دست به دست می کنن.نمی دونم این رسم قدیمی رو دارین یا نه.ولی فک کنم استعاره از همونه بالا می آیند چهره های ناشناس از هیجان پله هایی که دستبه دست مرا به تو می رسانند 3 لینک به دیدگاه
moein.s 18984 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 26 تیر، ۱۳۹۱ ساعت : یک دقیقه ی بامداد کسی هلم داد و بند ناف مرا برید و گره زد به روشنایی مهتاب دلم گرفته بود و اولین ترانه بوی شور گریه را می داد پ.ن:تولدت مبارک 3 لینک به دیدگاه
moein.s 18984 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 26 تیر، ۱۳۹۱ آبی زمین را گم کرده ام ای ماه مساحت زیبایی ات مرا به عمق تجربه ای سیاه کشانده است حالا بگو ای ماه راه زمین از کدام سوی این شب سرد است ؟ پ.ن:ماه جوابم رو بده 3 لینک به دیدگاه
moein.s 18984 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 30 تیر، ۱۳۹۱ عزیزترینم چه کرده ام ؟ که در چنته ی مردی که می گذشت چیزی نبود جز چند نامه ی اداری کوتاه و چند نشانی بی نام چه کرده ام ؟ جز اینکه به آفتاب گفته بودم که خیره نمانی حالا حتما به هر طرف که نگاه می کنی از رنگ های آشنا خبری نیست گوش می کنی ؟ در می زنند حدس می زنی صدای پای که باشد شاید ارزان فروش ترین گدای محله است که چوب حراج می زند دعای معتبرش را شاید ، نه نامه رسانی ست با عکس تازه ای از تو آه خدای من پ.ن:یعنی کی می تونه باشه؟ گوش می کنی ؟ در می زنند حدس می زنی صدای پای که باشد 3 لینک به دیدگاه
moein.s 18984 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 30 تیر، ۱۳۹۱ سلامی رد و بدل می کنیم و دستی با ترس و تحسین و احترام بلکه گرمای استخوان نسلی سوخته ببالد از آوند شیره های خام تا به گل نشستن گونه های گیاهی ام و بعد هم که راه می رویم با احتیاط و با حفظ فاصله هی آن بار هم که به این جای قصه رسیدیم کسی از روبه رو دل به شک از بوی حرفهای ساده مان گذشت و گوش کوچه از گوشه های تلخ برزخی پر شد پ.ن:نسل سوخته!مارو می گه سلامی رد و بدل می کنیم و دستی با ترس و تحسین و احترام بلکه گرمای استخوان نسلی سوخته ببالد از آوند شیره های خام 4 لینک به دیدگاه
moein.s 18984 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 30 تیر، ۱۳۹۱ چرا جواب نامه های قصیده ام سپید می رسند ؟ می توانستی تکه ای تبسم مسیحایی روی کاغذت بچسبانی می توانستی لااقل بهانه بنویسی ببین عزیز ترینم به هر حال بازی تمام شده دیگر حالا تو در محاصره ی رؤیاهای منی می توانی از پشت خاکریز خط مقدم بلند شوی و دست سوگند روی سینه بگذاری و پرچمی سپید روی خاک بکاری و هفت بار بگویی من قول می دهم تمام خطوط مرزی جغرافیای ذهنم را با هفت آب بشویم پ.ن:خیلی زیبا می گه،کی می تونه جنگ رو اینجور شیرین بیاره تو شعر؟! از قسمت ببین عزیز ترینم به بعد رو دوباره بخون 4 لینک به دیدگاه
moein.s 18984 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 10 مرداد، ۱۳۹۱ در چشم اندازت پرنده ای است در گلویش آوازی و در آوازش آرزوهایی است برای تو در دستت سنگی ست در سنگ دشنامی و در دشنام دشنه ای و در من پرنده ای که جان می کند پ.ن:این روزها در دل همه یک سنگ هست 3 لینک به دیدگاه
moein.s 18984 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 10 مرداد، ۱۳۹۱ ملتهب در می گشایم نوازش آفرینش می رسد نرم نرمک بر گونه می وزد از خود می روم و از تنفس عشق رویینه باز می گردم پ.ن:تازه معنی رویینه رو فهمیدم 3 لینک به دیدگاه
moein.s 18984 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 18 مرداد، ۱۳۹۱ زاده که می شوم هر بار گریسته ام از خاطره ای تلخ دقیق یادم نیست کدام دفعه ؟ کجا ؟ کی ؟ چرا ؟ چگونه ؟ نفس تنگ شد و گهواره تنگ تر از گل آلودی گودالی که دانه نشا می کنند گاهی با سوراخی در جمجمه و گاهی از سوزش براده های نفرتی در چشم های دریده آن قدر گریسته ام که نعره های ضعفم را پیچانده در پیچ پیچ روده هایم و تکه های ترد استخوانم را کنار تراخم چشم هایم سپرده اند به خام خدا کند این بار زاده که می شوم بوی سقف و کتاب سوخته نیاید پ.ن:خدا کند... 4 لینک به دیدگاه
moein.s 18984 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 18 مرداد، ۱۳۹۱ نشسته ام کنار یک غریبه که گه گاه سکوت مرا می جود سفر بخیر سفر بخیر درختهای آشنا که دور می شوید نشسته ام و فکر می کنم به یک بیابان راه آه چه قدر صندلی خسته است پ.ن:آه... آه چه قدر صندلی خسته است 4 لینک به دیدگاه
moein.s 18984 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 18 مرداد، ۱۳۹۱ نگاه کن در لحظه ای بزرگ به ثبت رسیدی در لحظه ای مایل به خنده که انگار گفته باشی : سیب پ.ن:سیب 4 لینک به دیدگاه
moein.s 18984 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 18 مرداد، ۱۳۹۱ زندان دلپذیری از هزاربوی و رنگ دل آویز و قاب های کوچکی از عکس های مان آویخته ای آنجا - کنار هم بی احتمال آن که بگویی شاید میان عکس نگنجیم بی احتمال آن که بدانی نفسم تنگ می شود در قاب روزهای ملال آور سکوت بی احتمال آن که بیابی پا در گریزی عادت دیرینه من است پ.ن:قاب های کوچک لحظه هایمان آویز شده به روزگار 4 لینک به دیدگاه
moein.s 18984 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 25 مرداد، ۱۳۹۱ پسرم ! چکاره می شوی ؟ مثل مادرم عاشق عاشق چه می شوی پسرم ؟ رنگین کمان خنده:4chsmu1: روی سپیدی دندان کودکم به رقص بادبادکی که سوار باد می شود به مقصد خورشید پ.ن:چه کاره می خوای بشی؟ 3 لینک به دیدگاه
moein.s 18984 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 25 مرداد، ۱۳۹۱ لمس کن صدای من این جاست ترانه ی آرام روی نبض آبی دستت پ.ن:لمس کن 3 لینک به دیدگاه
moein.s 18984 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 14 شهریور، ۱۳۹۱ ستارگان را که فوت می کنی کف می زنیم چشمک زنان هزار سالگی است را از خواب کهمی پرم نه شیری بام کهکشان پیداست مه از سرود روشن آن همه ستاره زمزمه ای و نه هر چه مزمزه می کنم طعم ناتمام بوسه ای که به امید نشانه ای از تو زیر و رو می کنم اتاق کوچک را انگار اتفاق تازه ای نیفتاده است اما نه آمده ای و آخرین شعر نانوشته را که در هوا موج می زده از من ربوده ای حالا نشسته ام اینجا کنار پنجره ای باز کنار پرده ای که تکان می خورد هنوز پ.ن:هنوز چشم های زیادی نشسته اند به انتظار 3 لینک به دیدگاه
moein.s 18984 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 14 شهریور، ۱۳۹۱ چمباتمه می زنم کنار تنهایی و بار چرتکه ای که ندارم حساب ورشکستگی ام را نگاه می دارم حساب آنچه که از دست رفته است تمام آنچه که در خاطره ات خاک می خورد همین که برخیزم همین که دو امتداد روسری ام را به آرزوی تازه ای گره بزنم دوباره زندگی آغاز می شود پ.ن:باید به حساب مون برسیم که اگه نرسیم..به حسابمون می رسن! 3 لینک به دیدگاه
moein.s 18984 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 28 شهریور، ۱۳۹۱ برخاستی تن از غبار تکاندی و گفتی باد هلهله می کرد و من نفهمیدم برای چه آمده بودی برای چه رفتی ؟ برخاستم تن از غبار تکاندم و گفتم یادش به خیر باد پ.ن:یادش بخیر 3 لینک به دیدگاه
moein.s 18984 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 23 مهر، ۱۳۹۱ گم کرده آفتاب راه بر آمدنش را و در مزارع مصنوعی گلهای آفتاب چه تظاهر مضحکی در اشتیاق به نور مد شده است تعجبی ندارد اگر حواسم اینجا نیست وقتی که چیزی به جای خودش نمانده جز حرکت سیاه و سپید یک پرده در زمان مکرر پ.ن:حواسم اصلا اینجا نیست!یه جایی که گفتنی نیست 3 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده