moein.s 18,983 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 30 خرداد، ۱۳۹۱ های های تکلیف های شبهای عید مرا باد برده است و خواب هایم را ماهیان مرده اشغال کرده اند چرا کسی نمی آید و دور دور خواب های آشفته ست ؟ پ.ن:چقد آرزو داشتیم تو عید همچین اتفاقی بیافته! تکلیف های شبهای عید مرا باد برده است 3 نقل قول لینک به دیدگاه
moein.s 18,983 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 30 خرداد، ۱۳۹۱ خوابیدن بر صلیب بیداری بر صلیب صلیبی به قواره ی زندگی در آغاز روزهایی که دوازده قدم مانده به جلجتا پ.ن:دو قدم مانده به صبح 2 نقل قول لینک به دیدگاه
moein.s 18,983 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 30 خرداد، ۱۳۹۱ زیر و روی می کند ورق های سیاه و سرخش را واژگونه می کند فنجان قهوه ام را زنی از محله ی جلفا در فنجان ات آیینه ای ست در آینه ات مردی که پشت چشمان خاکستری اش آتش آب دیده ی هزار زمستان به گریه می افتم در آیینه ات بارانی ست برای دیم زار گندم و سیب ستان در آیینه ات آیینه ای ست و بی پایانی اندوهی نامت را بیهوده پنهان می کنی به اتاق کوچکت برگرد پ.ن:در فنجانم هیچی نیست 2 نقل قول لینک به دیدگاه
moein.s 18,983 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 30 خرداد، ۱۳۹۱ هروله می روم تمام کودکی ام را در خیابانی که خواب های تو را دور می زند و هنوز امیدوارم که بوی تو حس شود از دهان چند سایه که مستند نه قطب نمایی در مشت و نه سکه ای در جیب معلوم نیست چگونه تا به کجا می کشانی ام ؟ پ.ن:فک کن!که... امیدوارم که بوی تو حس شود از دهان چند سایه که مستند 2 نقل قول لینک به دیدگاه
moein.s 18,983 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 30 خرداد، ۱۳۹۱ مرا فرستاده است بی آنکه مادرم از یک نسیم نظر کرده بارور شده باشد بی هاله ای از نور بر فراز سرم مرا فرستاد و گفت عاشق شو پ.ن:دیگر سرکش شده ام به فرمان تو گوش نمی دهم حتی اگر بگویی: عاشق شو 2 نقل قول لینک به دیدگاه
moein.s 18,983 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 30 خرداد، ۱۳۹۱ فصل سوم سالی صبور هنوز موازی راه ایستاده ام یادم بماند آفتاب سر از کدام سو زده امروز هوای آمدنت مرا دوباره گرفته است پ.ن:هنوز ایستاده ام،هنوز ایستاده ایم فصل سوم سالی صبور هنوز موازی راه ایستاده ام 2 نقل قول لینک به دیدگاه
moein.s 18,983 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 1 تیر، ۱۳۹۱ قهر نام دیگر مرگ است قهر می کشد ما را بی طناب و تیر و مجازات رسمی و قانون یکی دو واژه تلخ و تمام پ.ن:راست می گه قهر نام دیگر مرگ است 2 نقل قول لینک به دیدگاه
moein.s 18,983 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 1 تیر، ۱۳۹۱ کسی چه می دانست تاوان کدام حرف نگفته چه قدر است ؟ بعععله ! گذشته گذشته است اما عزیزترینم کسی چه می دانست امروز بخت از کدام روی سکه می افتد و در میان بازی شاه دزد ضیافت هر شب قرعه ی بره شدن به نام که می افتد ؟ کمک حس می کنم که فرو می روم تا خرخره در گند آغل گاوهای مقدس کمک حس می کنم که : غ ر ق پ.ن:اول فک کردم حرف های جدا افتاده واسه تایپه،بعد دیدم من مو رو می بینم رویا خانوم پیچش مو. نه که شعر با غرق تموم می شه حرف ها رو جدا نوشته انگار که در لحطات آخر غرق هست و فقط چند حرف از گلوش بیرون می آد کمک حس می کنم که : غ ر ق 2 نقل قول لینک به دیدگاه
moein.s 18,983 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 3 تیر، ۱۳۹۱ کوک می زند چهل تکه از پاره های روزگارش را مثل مادرانی که پنجره سوی چشم هاشان را قطره قطره ربوده ست مثل مادرانی که بوی خاک مرطوب می دهند کوک می زند زمین و آسمان و پنجره اش را و چشم سوزنش از هوای سربی و سنگین هی می سوزند چرا که نه این کوچه نه این خانه نه این اتاق و نه بی تابی آغوش بی کرانه اش انتهای دنیا نیست پ.ن:الهی بگردم مثل مادرانی که پنجره سوی چشم هاشان را قطره قطره ربوده ست و این و چشم سوزنش از هوای سربی و سنگین هی می سوزند 2 نقل قول لینک به دیدگاه
moein.s 18,983 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 3 تیر، ۱۳۹۱ تا برگردی دلخوش از خاطره ی کم رتگ حرارتی از تو سقوط می کنند اشیا در جمود بی مانندشان پرده ها ایستاده صندلی ها نشسته و رخت ها آویخته بر طناب برودت پ.ن:تا برگردی دلخوش می کنم به همین ها دلخوش از خاطره ی کم رتگ حرارتی از تو 2 نقل قول لینک به دیدگاه
moein.s 18,983 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 5 تیر، ۱۳۹۱ اذان موسیقیایی ناقوس تداعی مرگ است یا تولدی که جاذبه ی دست هایم را به سمت نوازشی بی کرانه خواهد برد ؟ پیچ پیچ طنابی لطیف گرد گلوها مرا به هر تولد از این دست مشکوک می کند این هدیه زندگی ست یا تعلیق جاودانه ی انسان دیگری ؟ پ.ن:پُرِ تضاده! 3 نقل قول لینک به دیدگاه
moein.s 18,983 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 5 تیر، ۱۳۹۱ بادام تلخ باریکه ماه را چگونه دیده ای از لابه لای پنجه ی برگت ؟ گویی شکوفه ی عریانی از بلور خفتیده در آغوش منحنی نور و چشم های من اندام ماه را چگونه عاشق شدید از عمق ظلمت گودال خویش ؟ آویختن به ریشه بالا کشیدن از آوند نفسگیر شاخه تا نشانه ی بادام و تجربه ای که ، تلخ پا گرفت پ.ن:بادام تلخ،شیرین لحظه هایت کو؟! 3 نقل قول لینک به دیدگاه
moein.s 18,983 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 5 تیر، ۱۳۹۱ روزه ی سکوت گرفته ام فقط برای تو می نویسم این جا شیر آب را که باز می کنی گلبول های قرمز آژیر می کشند باغچه پر می شود از فوران هوای مرداب و دهان ، لبریز از طعم بوسه ی زالو این جا رادیو را که باز می کنی روز تمام موجها پر از پیام صلحی ست که عالی جناب های جهان به سوی هم شلیک می کنند پ.ن:احسنت به رویا خانوم! این جا رادیو را که باز می کنی روز تمام موجها پر از پیام صلحی ست که عالی جناب های جهان به سوی هم شلیک می کنند 3 نقل قول لینک به دیدگاه
moein.s 18,983 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 14 تیر، ۱۳۹۱ حوض را که مرور می کنم ورق به ورق پر از آرامش قرمز ماهیان سرخوشی ست که حلول فصل تخم ریزی شان را شمارش معکوس می کنند پس ماهی سیاه کوچک من کجاست ؟ کسی از نردبان دی شب ماه چیزی نمی داند ؟ پ.ن:ماهی سیاه کوچولوی من کجاست؟ 2 نقل قول لینک به دیدگاه
moein.s 18,983 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 14 تیر، ۱۳۹۱ بسیارند بهانه های دوری به دستم بهانه ای بده دست آویز کوچکی تا در کنار تو باشم اشاره ای نوشته ای که خلاصه در دو واه عضلاتی گشاده در چهره و لبخندی رها به دستم بهانه ای بده پ.ن:به دستم بهانه ای بده تا... 3 نقل قول لینک به دیدگاه
moein.s 18,983 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 14 تیر، ۱۳۹۱ حالا که نامه می نویسم همه خوابیده اند می خواهم این لحظه در حضور بادهای جهان اعتراف کنم که من دست شسته خاطره هایی عزیز کشته ام به اینجای نامه که می رسم در می زنند به گمانم خبرنگاری از میان جعبه ی جادوست آهای هر که هستی باش کلاغ های زیادی شنیده ام که شایعه قار می زنند اما کسی اجساد خاطره های مرا نخواهد جست چرا که ر خروسخوان معجزه ای روی می دهد پ.ن:چقد خاکستری و قوی می گه،صداش مثه فریاد تو سر آدم می پیچه آهای هر که هستی باش کلاغ های زیادی شنیده ام که شایعه قار می زنند اما کسی اجساد خاطره های مرا نخواهد جست 3 نقل قول لینک به دیدگاه
moein.s 18,983 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 16 تیر، ۱۳۹۱ اینجا - در کوه پایه - جفت می شوند آفریدگان بیهوده در بستر انتظاری بیهوده تر و زمین ق ط ر ه ق ط ر ه پر می شود از چشم به راهی غوغاییان نه زهدان کوه باردار رسالتی نیست نیست محیط بان بوته ی روشنایی را خفه می کند با عصاره ی کربن و ناقه از هراس تفنگ های شکاری در نطفه سنگ می شود این جا در سینه ی هر مرد فرهاد مسخی ست و خواب شیرین کوه پایه از انفجار های شبانه تکان می خورد پ.ن:کوها این روزها عقیم هستند! نه زهدان کوه باردار رسالتی نیست نیست 3 نقل قول لینک به دیدگاه
moein.s 18,983 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 16 تیر، ۱۳۹۱ دور ایستاده ام در مرز تیره ی روشن شرمی زنانه تا باز نشناسی ام هر چند در من تمام توست در تو تمام آنچه دوست می دارم پ.ن:چه قشنگ توصیف کرده اون گل انداختن گونه ها رو از شرم دور ایستاده ام در مرز تیره ی روشن شرمی زنانه 4 نقل قول لینک به دیدگاه
moein.s 18,983 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 21 تیر، ۱۳۹۱ داستانی برای اجرا در مکانهای نامعین و زمان های لایتناهی کلید می خورد با پلان جرقه ای در ذهن و بارقه ای در چشم و صدای واضح تاپ تاپ در متن سایه ی روشن آغاز آغازی آغشته به توأمان شادی و اندوه تا رقم زدن رؤیاهایت در زمینه ی آهنگی در پایان داستانی برای اجرا در مکان های نامعین تا زمان های لایتناهی پ.ن:صدا،دوربین...حرکت! 3 نقل قول لینک به دیدگاه
moein.s 18,983 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 21 تیر، ۱۳۹۱ راه بریده ام آری سفره ی بی رونق کودکانم را گوشه نانی شکسته ام از برادران ناتنی خویش من سینه ای ندریده ام من گردنی نشکسته زبانی نبریده ام گرده ای فقط که کودکان سال خمپاره قاتق قحطی کنند پ.ن:فغان از این شعر مخصوصا این چند سطر:w74: من سینه ای ندریده ام من گردنی نشکسته زبانی نبریده ام گرده ای فقط که کودکان سال خمپاره قاتق قحطی کنند 3 نقل قول لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده
به گفتگو بپیوندید
هم اکنون می توانید مطلب خود را ارسال نمایید و بعداً ثبت نام کنید. اگر حساب کاربری دارید، برای ارسال با حساب کاربری خود اکنون وارد شوید .