moein.s 18984 مالک ارسال شده در 19 شهریور، 2012 های های تکلیف های شبهای عید مرا باد برده است و خواب هایم را ماهیان مرده اشغال کرده اند چرا کسی نمی آید و دور دور خواب های آشفته ست ؟ پ.ن:چقد آرزو داشتیم تو عید همچین اتفاقی بیافته! تکلیف های شبهای عید مرا باد برده است 3
moein.s 18984 مالک ارسال شده در 19 شهریور، 2012 خوابیدن بر صلیب بیداری بر صلیب صلیبی به قواره ی زندگی در آغاز روزهایی که دوازده قدم مانده به جلجتا پ.ن:دو قدم مانده به صبح 2
moein.s 18984 مالک ارسال شده در 19 شهریور، 2012 زیر و روی می کند ورق های سیاه و سرخش را واژگونه می کند فنجان قهوه ام را زنی از محله ی جلفا در فنجان ات آیینه ای ست در آینه ات مردی که پشت چشمان خاکستری اش آتش آب دیده ی هزار زمستان به گریه می افتم در آیینه ات بارانی ست برای دیم زار گندم و سیب ستان در آیینه ات آیینه ای ست و بی پایانی اندوهی نامت را بیهوده پنهان می کنی به اتاق کوچکت برگرد پ.ن:در فنجانم هیچی نیست 2
moein.s 18984 مالک ارسال شده در 19 شهریور، 2012 هروله می روم تمام کودکی ام را در خیابانی که خواب های تو را دور می زند و هنوز امیدوارم که بوی تو حس شود از دهان چند سایه که مستند نه قطب نمایی در مشت و نه سکه ای در جیب معلوم نیست چگونه تا به کجا می کشانی ام ؟ پ.ن:فک کن!که... امیدوارم که بوی تو حس شود از دهان چند سایه که مستند 2
moein.s 18984 مالک ارسال شده در 19 شهریور، 2012 مرا فرستاده است بی آنکه مادرم از یک نسیم نظر کرده بارور شده باشد بی هاله ای از نور بر فراز سرم مرا فرستاد و گفت عاشق شو پ.ن:دیگر سرکش شده ام به فرمان تو گوش نمی دهم حتی اگر بگویی: عاشق شو 2
moein.s 18984 مالک ارسال شده در 19 شهریور، 2012 فصل سوم سالی صبور هنوز موازی راه ایستاده ام یادم بماند آفتاب سر از کدام سو زده امروز هوای آمدنت مرا دوباره گرفته است پ.ن:هنوز ایستاده ام،هنوز ایستاده ایم فصل سوم سالی صبور هنوز موازی راه ایستاده ام 2
moein.s 18984 مالک ارسال شده در 21 شهریور، 2012 قهر نام دیگر مرگ است قهر می کشد ما را بی طناب و تیر و مجازات رسمی و قانون یکی دو واژه تلخ و تمام پ.ن:راست می گه قهر نام دیگر مرگ است 2
moein.s 18984 مالک ارسال شده در 21 شهریور، 2012 کسی چه می دانست تاوان کدام حرف نگفته چه قدر است ؟ بعععله ! گذشته گذشته است اما عزیزترینم کسی چه می دانست امروز بخت از کدام روی سکه می افتد و در میان بازی شاه دزد ضیافت هر شب قرعه ی بره شدن به نام که می افتد ؟ کمک حس می کنم که فرو می روم تا خرخره در گند آغل گاوهای مقدس کمک حس می کنم که : غ ر ق پ.ن:اول فک کردم حرف های جدا افتاده واسه تایپه،بعد دیدم من مو رو می بینم رویا خانوم پیچش مو. نه که شعر با غرق تموم می شه حرف ها رو جدا نوشته انگار که در لحطات آخر غرق هست و فقط چند حرف از گلوش بیرون می آد کمک حس می کنم که : غ ر ق 2
moein.s 18984 مالک ارسال شده در 23 شهریور، 2012 کوک می زند چهل تکه از پاره های روزگارش را مثل مادرانی که پنجره سوی چشم هاشان را قطره قطره ربوده ست مثل مادرانی که بوی خاک مرطوب می دهند کوک می زند زمین و آسمان و پنجره اش را و چشم سوزنش از هوای سربی و سنگین هی می سوزند چرا که نه این کوچه نه این خانه نه این اتاق و نه بی تابی آغوش بی کرانه اش انتهای دنیا نیست پ.ن:الهی بگردم مثل مادرانی که پنجره سوی چشم هاشان را قطره قطره ربوده ست و این و چشم سوزنش از هوای سربی و سنگین هی می سوزند 2
moein.s 18984 مالک ارسال شده در 23 شهریور، 2012 تا برگردی دلخوش از خاطره ی کم رتگ حرارتی از تو سقوط می کنند اشیا در جمود بی مانندشان پرده ها ایستاده صندلی ها نشسته و رخت ها آویخته بر طناب برودت پ.ن:تا برگردی دلخوش می کنم به همین ها دلخوش از خاطره ی کم رتگ حرارتی از تو 2
moein.s 18984 مالک ارسال شده در 25 شهریور، 2012 اذان موسیقیایی ناقوس تداعی مرگ است یا تولدی که جاذبه ی دست هایم را به سمت نوازشی بی کرانه خواهد برد ؟ پیچ پیچ طنابی لطیف گرد گلوها مرا به هر تولد از این دست مشکوک می کند این هدیه زندگی ست یا تعلیق جاودانه ی انسان دیگری ؟ پ.ن:پُرِ تضاده! 3
moein.s 18984 مالک ارسال شده در 25 شهریور، 2012 بادام تلخ باریکه ماه را چگونه دیده ای از لابه لای پنجه ی برگت ؟ گویی شکوفه ی عریانی از بلور خفتیده در آغوش منحنی نور و چشم های من اندام ماه را چگونه عاشق شدید از عمق ظلمت گودال خویش ؟ آویختن به ریشه بالا کشیدن از آوند نفسگیر شاخه تا نشانه ی بادام و تجربه ای که ، تلخ پا گرفت پ.ن:بادام تلخ،شیرین لحظه هایت کو؟! 3
moein.s 18984 مالک ارسال شده در 25 شهریور، 2012 روزه ی سکوت گرفته ام فقط برای تو می نویسم این جا شیر آب را که باز می کنی گلبول های قرمز آژیر می کشند باغچه پر می شود از فوران هوای مرداب و دهان ، لبریز از طعم بوسه ی زالو این جا رادیو را که باز می کنی روز تمام موجها پر از پیام صلحی ست که عالی جناب های جهان به سوی هم شلیک می کنند پ.ن:احسنت به رویا خانوم! این جا رادیو را که باز می کنی روز تمام موجها پر از پیام صلحی ست که عالی جناب های جهان به سوی هم شلیک می کنند 3
moein.s 18984 مالک ارسال شده در 4 مهر، 2012 حوض را که مرور می کنم ورق به ورق پر از آرامش قرمز ماهیان سرخوشی ست که حلول فصل تخم ریزی شان را شمارش معکوس می کنند پس ماهی سیاه کوچک من کجاست ؟ کسی از نردبان دی شب ماه چیزی نمی داند ؟ پ.ن:ماهی سیاه کوچولوی من کجاست؟ 2
moein.s 18984 مالک ارسال شده در 4 مهر، 2012 بسیارند بهانه های دوری به دستم بهانه ای بده دست آویز کوچکی تا در کنار تو باشم اشاره ای نوشته ای که خلاصه در دو واه عضلاتی گشاده در چهره و لبخندی رها به دستم بهانه ای بده پ.ن:به دستم بهانه ای بده تا... 3
moein.s 18984 مالک ارسال شده در 4 مهر، 2012 حالا که نامه می نویسم همه خوابیده اند می خواهم این لحظه در حضور بادهای جهان اعتراف کنم که من دست شسته خاطره هایی عزیز کشته ام به اینجای نامه که می رسم در می زنند به گمانم خبرنگاری از میان جعبه ی جادوست آهای هر که هستی باش کلاغ های زیادی شنیده ام که شایعه قار می زنند اما کسی اجساد خاطره های مرا نخواهد جست چرا که ر خروسخوان معجزه ای روی می دهد پ.ن:چقد خاکستری و قوی می گه،صداش مثه فریاد تو سر آدم می پیچه آهای هر که هستی باش کلاغ های زیادی شنیده ام که شایعه قار می زنند اما کسی اجساد خاطره های مرا نخواهد جست 3
moein.s 18984 مالک ارسال شده در 6 مهر، 2012 اینجا - در کوه پایه - جفت می شوند آفریدگان بیهوده در بستر انتظاری بیهوده تر و زمین ق ط ر ه ق ط ر ه پر می شود از چشم به راهی غوغاییان نه زهدان کوه باردار رسالتی نیست نیست محیط بان بوته ی روشنایی را خفه می کند با عصاره ی کربن و ناقه از هراس تفنگ های شکاری در نطفه سنگ می شود این جا در سینه ی هر مرد فرهاد مسخی ست و خواب شیرین کوه پایه از انفجار های شبانه تکان می خورد پ.ن:کوها این روزها عقیم هستند! نه زهدان کوه باردار رسالتی نیست نیست 3
moein.s 18984 مالک ارسال شده در 6 مهر، 2012 دور ایستاده ام در مرز تیره ی روشن شرمی زنانه تا باز نشناسی ام هر چند در من تمام توست در تو تمام آنچه دوست می دارم پ.ن:چه قشنگ توصیف کرده اون گل انداختن گونه ها رو از شرم دور ایستاده ام در مرز تیره ی روشن شرمی زنانه 4
moein.s 18984 مالک ارسال شده در 10 مهر، 2012 داستانی برای اجرا در مکانهای نامعین و زمان های لایتناهی کلید می خورد با پلان جرقه ای در ذهن و بارقه ای در چشم و صدای واضح تاپ تاپ در متن سایه ی روشن آغاز آغازی آغشته به توأمان شادی و اندوه تا رقم زدن رؤیاهایت در زمینه ی آهنگی در پایان داستانی برای اجرا در مکان های نامعین تا زمان های لایتناهی پ.ن:صدا،دوربین...حرکت! 3
moein.s 18984 مالک ارسال شده در 10 مهر، 2012 راه بریده ام آری سفره ی بی رونق کودکانم را گوشه نانی شکسته ام از برادران ناتنی خویش من سینه ای ندریده ام من گردنی نشکسته زبانی نبریده ام گرده ای فقط که کودکان سال خمپاره قاتق قحطی کنند پ.ن:فغان از این شعر مخصوصا این چند سطر:w74: من سینه ای ندریده ام من گردنی نشکسته زبانی نبریده ام گرده ای فقط که کودکان سال خمپاره قاتق قحطی کنند 3
ارسال های توصیه شده