moein.s 18984 ارسال شده در 6 شهریور، 2012 سلام خانوما یکم نامحسوس هستن. یک تاپیک استارت می کنم از کارای خانوم رویا زرین. یک معرفی یک خطی:رویا زرّین شاعر ایرانی است که چند کتاب شعر تا به حال در ایران منتشر کرده است.رویا زرّین با کتاب "میخواهم بچههایم را قورت بدهم" برنده نخستین دوره جایزه شعر زنان ایران شد. از جهان سوم فرو افتاده از بام مه گرفته ی کهکشان میان میدانچه ی فیروزه ای کنار فواره ای که در ذهن کوچک عصیانش رؤیای نطفه ی ابری ست فروغلتیده در سرخی گردبادی از عبور محموله های خون در انعقاد سیاهی بشکه ها فروپاشیده در جنون بی انجام میدان مه گرفته ی بی لیلی پ.ن:دیر آمدی مجنون 11
moein.s 18984 مالک ارسال شده در 6 شهریور، 2012 شنیده ام که به آب های رفته خبر از خوابهای بدی داده ای و بعد رد تو را گرفته اند که سراسیمه دویده ای به سمت موزه ی برزخ درست موقعی که عاشق ترین پلنگ حفاظت شده در خواب صخره ای بلند خال کوبی ماه کرده بود زیر دو پلکش درست موقعی که نقاره ارتکاب معجزه ای را حنجره می دراند پ.ن:عجب قوی هست ایشون در بازی با کلمات عاشق ترین پلنگ حفاظت شده در خواب صخره ای بلند خال کوبی ماه کرده بود زیر دو پلکش 10
moein.s 18984 مالک ارسال شده در 6 شهریور، 2012 من آمده ام که خوب بگویم که خوب می ترسم از اینکه خوب از اینکه پشت چهچه زنگی صدای کبودی به لرزه در آید که : بله ... فلانی هم من آمده ام که بگویم که از زمین بی تو می ترسم پ.ن:بله...فلانی هم 11
moein.s 18984 مالک ارسال شده در 6 شهریور، 2012 می خواستم ، چشم هایم به رنگ فیروزه باشد و گیسوانم از طلایی ذرت بلکه گریخته باشم از سماجت این سیاهی بی انتهای موروثی می خواستم زاده شوم در اعتدال بنادر آزاد می خواستم پدر ! چه طور بگویم این شرم شرقی قرمز کلافه ام کرده ست می خواستم : با مرد مهربان نجیبی که عاشق من بود می خواستی : دکتر شوم ، پدر همراه با هزار آرزوی بلند دیگر برای من اما من له شدم پدر پدر تقصیر شما که نبود ! بود؟ پ.ن:عجب می چزونه؟!نمیدونم درست یا نه ولی بد می چزونه پدر رو 9
moein.s 18984 مالک ارسال شده در 6 شهریور، 2012 دختر که نمی خندد دوچرخه ؟ نه جانم دختر کنار مادرش شبیه درس ش بنشیند و آش رشته هم بزند و خیره شود آن قدر به رد گرگر و خاکستر که صورتش از فرط غصه گل بیاندازد ش ش ش دختر که گریه نمی کند پ.ن:ولی دختر گریه می کند،خیلی گریه می کند 8
moein.s 18984 مالک ارسال شده در 6 شهریور، 2012 زنان با لبخندهای فصیح شان می گذرند با زنبیل هایشان که انباشته از بوی زندگی ست و دست کودکانی که هروله می روند در دست های بزرگشان آرام و خسته می گذرند تا خیس شان کند آواز بارانی که از گوشه ی مهربانی ابری چکیدن گرفته است تا رؤیاهای گمشده شان را مخفیانه بگریند پ.ن:و خدا زن را آفرید 8
moein.s 18984 مالک ارسال شده در 6 شهریور، 2012 به هر که بگو هر چه می خواهد صدایم کند دست به گریبان که فرو کنم اما از تو چه پنهان لکنتم از شوق است و اندکی هراس نکند این همه خوابی باشد و دستم از نور و ستاره تهی برگردد ؟ به گمانم اما اخگری که به دامنم افتاد از جنس طور بود اگر نه به استخوانم نمی گرفت حالا بگو به هر که : هر چه می خواهد صدایم کند پ.ن:به هر که بگو هر چه می خواهد صدایم کند 8
moein.s 18984 مالک ارسال شده در 6 شهریور، 2012 گریز می زنی به کوچه ی تاریک گریه نمی کنم ماه می دود پا به پای تو غبطه نمی خورم غرق می شوی در تراوش مهتاب هنوز نمرده ام از رشک من گیج - گیج پرت می شوم روی دو پایم واین راه که گشوده می شود به هزاران عقوبت تاریک من شوکه می شوم و طعم بی نظیر رهایی چه تلخ می دود انتهای زبانم پ.ن:هر چی بیشتر خوشی دیگری رومی بینه،کمتر حسرت می خوره،گاهی باید در مقابل خوشی دیگران گیج شد 8
moein.s 18984 مالک ارسال شده در 6 شهریور، 2012 گاه گاهی شبیه شوقی بزرگ شوقی که پنهان نمی شودش کرد بر در می کوبی و میخ کوب تماشات مات می شوم خلاصه کنم این خانه کوچک است و سقف کوتاه آرامش آوار دم به دمی ست پ.ن:تو خلاصه ی بالا همه چی رو گفت،بخون قسمت هایلایت شده رو دوباره 6
moein.s 18984 مالک ارسال شده در 6 شهریور، 2012 دار رنگ عوض می کنم به رنگ حیایی که سرخ می دود روی گونه ی سبزم نگاه می کند به ساعت قلبش یعنی که دیر کرده ام بمان کنار تخته سیاه و صدای باد را بکش نه صدای من شبیه شیهه ی هیچ باد رهگذری نیست چرخ می خورد کلاس و از صدای انفجار خنده پرت می شوم میان سیاهی و سوت می کشم هی باد باد تو کی مرا سوار بال خودت می کنی ؟ پ.ن: نگاه می کند به ساعت قلبش یعنی که دیر کرده ام 7
moein.s 18984 مالک ارسال شده در 6 شهریور، 2012 می خواهم عشق بماند و اشک بماند و لبخندی که هدیه ی لبهای توست می خواهم تو باشی و من باشم و زندگی و سیارگان سرشاری از انعکاس ما پ.ن:می خواهم من باشم و تو باشی،یعنی انعکاس ما 5
moein.s 18984 مالک ارسال شده در 6 شهریور، 2012 شباهتمان راز آشکاری است در ارتفاع پیشانی و لحن چشم ها در آمیخته با صدای نبض هایمان شباهتمان در خواب هایی ست که دیده ایم با این همه خویشی مان را شناسنامه انکار می کند پ.ن:شناسنامه خیلی چیزها رو از درون و بیرونمون انکار می کنه 5
moein.s 18984 مالک ارسال شده در 6 شهریور، 2012 تو را کشان کشان بردند عریان از تمام نقش هایی که با تو روی صحنه می رفتند حالا برای زمین و زمان چه فرق می کند که خون و استخوان بوده ای یا سنگ پ.ن:سنگسار می کند واژه ها را رویا خانوم 5
moein.s 18984 مالک ارسال شده در 6 شهریور، 2012 آغاز می شوی در انتظاری که گاه به درازا می کشد و پرتاب می شوی سر سطر سفری پر مخاطره و بعد ها به ارث می بری بر آیند صفر کلماتی را که دورمان می کنند نزدیک مان می کنند تا زمینی که تو روی آن راه می روی در تعادل بی نظیر خویش بگردد به دور خورشیدی که من می پرستم پ.ن:برآیند صفر همیشه صفره،حتی بعضی ها می گن به منفی میل می کنه 5
moein.s 18984 مالک ارسال شده در 7 شهریور، 2012 لبریزم می کنی از ترانه سرشارت می کنم از غرور دو دل دست می گشایی و یک دل می فشرم دست هایت را می رویم تا نشانی ارغوانی ابری و آبی بر می گردیم پ.ن:وصال نزدیک است،به نزدیکی شاه رگ 4
moein.s 18984 مالک ارسال شده در 7 شهریور، 2012 فصل سوم سالی صبور باران می آید در ماه آب ها و ابرها و چترهای بیب خورده چرت می زنند با مفاصل دردناکشان کنار بخاری باران می آید و کسی روی بخار شیشه با کلمات خیس کلمات ممنوع طوری نوشته که انگار تمام راههای جهان به تو می رسند پ.ن:سومین فصل سال صبور است به گفتن کلمات ممنوع و راهها به تو می رسند،احسنت به رویا خانوم 4
moein.s 18984 مالک ارسال شده در 7 شهریور، 2012 عزیز ترینم شهر همچنان در امن و امان است از مرگ و قحطی و تهمت و دیوانگی خبری نیست از دزد و روسپی از سایه های شغال و مار و افعی و عقرب اما دروغ چرا ؟ حالم بد است هر چند لحظه سرم سوت می کشد دیگر به سکوت هیچ دیواری اعتماد ندارم دکتر خیال می کند این تهوع از پوچی است تجویز کرده تمام پرده های خانه را بسوزانم و با پلک های باز بخوابم من بعد از ترس اشباح این شب بی سپیده بگو چگونه نلرزم ؟ عزیز ترینم حالا برو برای خودت بخواب و ستاره سوا کن و چند لحظه بعد در انتهای نامه صدای گریه می آید پ.ن: دکتر خیال می کند این تهوع از پوچی است تجویز کرده تمام پرده های خانه را بسوزانم و با پلک های باز بخوابم 4
moein.s 18984 مالک ارسال شده در 7 شهریور، 2012 در می زنند کسی کسانی که تنهایی شان بر دوش و فراخ حوصله شان تنگ من خسته ام لبالب از میل عمیق فروشدن در خویش در می زنند کسی کسانی کلید قفلهای جهان را به آب های رفته سپردم من خسته ام از گشودن درهای بی دلیل از دیدن و شنیدن و گفتن پ.ن:من خسته ام 4
moein.s 18984 مالک ارسال شده در 7 شهریور، 2012 منسوخ باد بی تو ننگ و عشق و ضیافت رو به رویم بنشین اگر نه بی تو رو به روی کدام قبله ؟ چه نغمه ای ؟ از گلوی کدام بریده ؟ رو به رویم بنشین اگر چه مرا جسارت نیست پ.ن:همه چی تو تو تو 4
moein.s 18984 مالک ارسال شده در 7 شهریور، 2012 دیر کرده ای تلخ و تیره پشت می کنم به آفتاب نور می وزد و سایه پرت می شود به جلو سایه ام مرا کشان کشان به خانه می برد میان راه ، سوت می زند و گاه گاه پرده ای کنار می رود میان راه ، سیب های پرت می خرد حساب می کند چه قدر مانده نور ؟ چه قدر مانده شوق ؟ و موقعی که لب به خنده باز می کنم خدای من چه قدر سایه ذوق می کند پ.ن:آفتاب طلوع کرد سایه جان گرفت، همزاد سیاه ما 4
ارسال های توصیه شده