alimec 23102 اشتراک گذاری ارسال شده در 3 فروردین، ۱۳۹۱ [h=2][/h] درود بر دوستان نواندیش نوروز مبارک با شروع سال نو خیلی ها عزم سفر کرده تا خستگی های یکسال تلاش بی وقفه رو از تن بزدایند(او مای گاد) سوال:خاطره انگیزترین و لذت بخش ترین سفر داخلی که رفتین؟ 28 لینک به دیدگاه
A.R-KH-A 4953 اشتراک گذاری ارسال شده در 3 فروردین، ۱۳۹۱ نوروز 85 با دوماد و خواهر و مادر.. رفتن به شيراز و اصفهان براي اولين بار...خيلي برام لذت بخش بود و خيلي خوش گذشت... 14 لینک به دیدگاه
سمندون 19437 اشتراک گذاری ارسال شده در 3 فروردین، ۱۳۹۱ خاطراتتتتتت شمااااااااااااااااال محاله یادممممممم بره 18 لینک به دیدگاه
yasi * m 5032 اشتراک گذاری ارسال شده در 3 فروردین، ۱۳۹۱ یادمه مدرسه نمیرفتم، یه بار با کلی از فامیلامون رفتیم ماسوله... کلی خاطره دارم ازش، با اینکه خیلی کوچیک بودم... خیلی جمع صمیمی بود، فسقلی بودیم اکثرا . 13 بدر هم میرفتیم اطراف شهر، با خاله و دایی ها و اینا... اونم فوق العاده خاطره قشنگیه واسم، اگه سفر حساب بشه، این خاطره انگیزترینشه... ولی حیف که تا وسطای راهنمایی همه ی این خاطره های خوش بودن.. ولی با دوستای دانشگاهم هر جا سفر راه دور رفتیم خیلی خوش گذشته...به خصوص مشهد:gnugghender: 14 لینک به دیدگاه
Alireza Hashemi 33392 اشتراک گذاری ارسال شده در 3 فروردین، ۱۳۹۱ خاطره هر کدومش یه دنیاست .... سفر و بی خاطره که سفر نیس همشون خوب بودن نتونستم جدا کنم ولی آخریش که پلیس لب ساحل گرفتمون به خاطر اینکه یه خانواده مومن از رقص و شادی 4 تا جوون ناراحت شده بودن ...وبردن ما توسط بردران بسیجی از یه سمت و خاطرات و ماجراهای طنز بعدش برام تکرار نشدنیه 16 لینک به دیدگاه
alimec 23102 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 3 فروردین، ۱۳۹۱ خاطره هر کدومش یه دنیاست ....سفر و بی خاطره که سفر نیس همشون خوب بودن نتونستم جدا کنم ولی آخریش که پلیس لب ساحل گرفتمون به خاطر اینکه یه خانواده مومن از رقص و شادی 4 تا جوون ناراحت شده بودن ...وبردن ما توسط بردران بسیجی از یه سمت و خاطرات و ماجراهای طنز بعدش برام تکرار نشدنیه ساحل بابلسر؟ 4 لینک به دیدگاه
eder 13732 اشتراک گذاری ارسال شده در 3 فروردین، ۱۳۹۱ 9 سالم بود ...... خیلی برام خاطره شد ...... 8 لینک به دیدگاه
Alireza Hashemi 33392 اشتراک گذاری ارسال شده در 3 فروردین، ۱۳۹۱ ساحل بابلسر؟ :w768: ...... ..... .. آشنا در اووومد:w58::w58: نه.... .........شما؟؟:icon_pf (34): خداییش پلیسه نیستی؟؟؟ نکنه از اعضای اون خانواده تو بودی؟؟؟؟؟ آره اون ساحل تمیزه:icon_pf (34): 6 لینک به دیدگاه
alimec 23102 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 3 فروردین، ۱۳۹۱ :w768:...... ..... .. آشنا در اووومد:w58::w58: نه.... .........شما؟؟:icon_pf (34): خداییش پلیسه نیستی؟؟؟ نکنه از اعضای اون خانواده تو بودی؟؟؟؟؟ آره اون ساحل تمیزه:icon_pf (34): اتفاقا یه بار من و رفیقمو گرفتن 5 لینک به دیدگاه
اتیکا 246 اشتراک گذاری ارسال شده در 3 فروردین، ۱۳۹۱ سفر به ارگ بم ، ارگ قدیم و جدید در کرمان. 9 لینک به دیدگاه
goddess_s 16415 اشتراک گذاری ارسال شده در 3 فروردین، ۱۳۹۱ خیلی شهر ها رو دیدم از همشونم خاطرات خوبی دارم ولی همیشه حسرت این و دارم که ارگ بم و ندیدم 5 لینک به دیدگاه
**مهرناز** 374 اشتراک گذاری ارسال شده در 3 فروردین، ۱۳۹۱ خاطره که خیلی زیاده ولی هیچ کدومش به اندازه خاطره ای نشد که با 6 تا از دوستام رفته بودیم مشهد انصافا خیلی خوش گذشت . 6 لینک به دیدگاه
keyvan64 3123 اشتراک گذاری ارسال شده در 3 فروردین، ۱۳۹۱ تقریبا اکثریت قریب به اتفاق تمام سفرهایی که به شمال داشتم و یکی هم مسافرت به شیراز اونجا خیلی عاشق شدم:icon_pf (34): 8 لینک به دیدگاه
*Mahla* 3410 اشتراک گذاری ارسال شده در 3 فروردین، ۱۳۹۱ من از همه ی سفرهای خونوادگی لذت میبرم... خاطره اگیزترینش ... دوسال پیش بود که قرار بود از راه شمال بریم طرفای تبریز و کردستان و اینا.. از اونجایی که خیلی شیطون و کنجکاو تشریف دارم رو صخره های ساحلی زیباکنار اینو و اونور میپریدم که یهو پام لیز خورد و با کله افتادم ... سرم خورد به یه تخته سنگ تیز پیشونیم سوراخ شد :دی اولش فک میکردیم یه شکستگی سادست ولی وقتی بیمارستان رفتیم دکترا میترسیدن نگاش بندازن زخمش عمیق بود هرچی جلبک و آشغال بود توش رفته بود .. اوف اوفففففففف خواهرم از بس ترسیده بود تو بیمارستان غش کرد بعدشم مامانم حالش بد شد .... سفرمون کوفتمون شد برگشتیم :دی دو تاچشامم تا یه هفته بسته شدن از بس صورتم ورم کرده بود البته موقه ی اومدن هم کلی جاهای قشنگ رفتیم ولی چه فایده من هیچی ندیدم یه بارم با داداشم اطراف شهر دور میزدی که رفتیم زیر 18 چرخ :دی ... ماشینمون پرس شد ولی خودمون هیچی ( خداروشکر) واقعا مرگ رو حس کردم اون لحظه ... همه ی کسایی که اون صحنه رو دیدن فکشون افتاده بود ک چجوری ما زنده موندیم از اون صحنه 19 لینک به دیدگاه
Neutron 60966 اشتراک گذاری ارسال شده در 3 فروردین، ۱۳۹۱ همین آخرین سفرم به آذربایجان خیلی برام خاطره انگیز شد! راه رفتن روی سد یخ زده ی زنوز در حالی که بعضی وقتا صدای ترک خوردن یخ زیر پامون میومد... و اینکه هیچ کس نبود ... و احتمال غرق شدنمون هم وجود داشت ... و اینکه تا وسطای سد رفتیم... خیللللی جالب بود... و رفتن تو آب گاومیش گلی تو اون سرما ... به همراه سجاد Spow ... خیلی تجربه ی متفاوتی بود ... سفر مشهد 2 سال پیش هم خیلی متفاوت و باحال بود ... خیلی خندیدیم... سفر به اعماق جنگلهای گیلان، رستم آباد ، درفک، شنا کردن تو چشمه ی بکر کوههای اطراف داماش ... اونم خیلی برام لذت بخش بود ... کلا سفر به جاهای بکر و تجربه های متفاوتو دوست دارم... 13 لینک به دیدگاه
Neutron 60966 اشتراک گذاری ارسال شده در 3 فروردین، ۱۳۹۱ یه چیز جالب با دیدن این تاپیک به ذهنم رسید ! ما توی طراحی شهری یه کیفیتی داریم به نام "خاطره انگیزی" بدین صورت که هر فضای شهری که از این کیفیت در "یک مقدار مطلوب" برخوردار باشه، یه فضای شهری موفق "میتونه باشه". شما به فضاهایی که در آنها خاطرات بیشتری دارید ----> تمایل "بیشتری" دارید یا تمایل "کمتری" دارید! بسته به نوع خاطره - مثبت و منفی- به طور عام یکی از دو مورد رو انتخاب می کنید! 13 لینک به دیدگاه
- Nahal - 47858 اشتراک گذاری ارسال شده در 3 فروردین، ۱۳۹۱ انقدر مسافرت رفتم مخصوصا شمال که نمی تونم بگم کدوم بهتر بود. چند ماه پیش رفتم کیش چون همه خانوم بودیم و با خیال راحت بودیم خیلی خوش گذشت. با خونسردی می تونستیم چند ساعت آرایش کنیم و حاضر شیم بعد بریم بیرون کسی هم نبود غر بزنه بهمون. :hapydancsmil: فقط نزدیک بود از پرواز جا بمونیم. 12 لینک به دیدگاه
zahra-d 4993 اشتراک گذاری ارسال شده در 3 فروردین، ۱۳۹۱ پارسال ارديبهشت ماه از طرف دانشگاه رفتيم اصفهان از اونجا بود كه من عاشق اصفهان شدم فوق العاده بود خیلی خوش گذشت. يادش بخير تو مسجد جامع هم منو دوستام از يه پسره خارجي خوشمون اومد كل مسجد دنبال اون بوديم 10 لینک به دیدگاه
tina-arch مهمان اشتراک گذاری ارسال شده در 3 فروردین، ۱۳۹۱ خوب همشون خاطره انگیزن ولی معمولا وقتی برا اولین بار جایی رو میبینیم جذابیتش برامون چندین برابره من اولین باری که رفتیم نهارخوران گرگان و همینطور ماسوله داشتم از خوشحالی بال در میاوردم ولی بار دوم این حس کمتر شده بود من همه سفرایی رو که داشتمو دوست دارم چه شمال باشه چه مشهد چه اصفهان :hapydancsmil: ولی یادمه یه بار تو جاده چالوس تا وسطای راه رفته بودیم که دیدیم کوه ریزش کرده و جاده بسته بود ماهم مجبور شدیم برگردیم و یه شب دیگه تو محمودآباد بمونیم که خیلی خوش گذشت لینک به دیدگاه
alimec 23102 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 3 فروردین، ۱۳۹۱ من از همه ی سفرهای خونوادگی لذت میبرم... خاطره اگیزترینش ... دوسال پیش بود که قرار بود از راه شمال بریم طرفای تبریز و کردستان و اینا.. از اونجایی که خیلی شیطون و کنجکاو تشریف دارم رو صخره های ساحلی زیباکنار اینو و اونور میپریدم که یهو پام لیز خورد و با کله افتادم ... سرم خورد به یه تخته سنگ تیز پیشونیم سوراخ شد :دی اولش فک میکردیم یه شکستگی سادست ولی وقتی بیمارستان رفتیم دکترا میترسیدن نگاش بندازن زخمش عمیق بود هرچی جلبک و آشغال بود توش رفته بود .. اوف اوفففففففف خواهرم از بس ترسیده بود تو بیمارستان غش کرد بعدشم مامانم حالش بد شد .... سفرمون کوفتمون شد برگشتیم :دی دو تاچشامم تا یه هفته بسته شدن از بس صورتم ورم کرده بود البته موقه ی اومدن هم کلی جاهای قشنگ رفتیم ولی چه فایده من هیچی ندیدم یه بارم با داداشم اطراف شهر دور میزدی که رفتیم زیر 18 چرخ :دی ... ماشینمون پرس شد ولی خودمون هیچی ( خداروشکر) واقعا مرگ رو حس کردم اون لحظه ... همه ی کسایی که اون صحنه رو دیدن فکشون افتاده بود ک چجوری ما زنده موندیم از اون صحنه الان اینا لذت بخش ترین بودن؟ 4 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده