ترانه18 8013 اشتراک گذاری ارسال شده در 25 اسفند، ۱۳۹۰ در شعر هایم ؛ خودم را نقد می کنم ... تا دیگران مرا به نسیه نفروشند ؛ پس مرا از نوشته هایم بشناس ( آنها با تو صادق ترند، آنها خود واقعی ی من هستند ) 4 لینک به دیدگاه
ترانه18 8013 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 25 اسفند، ۱۳۹۰ سرگردان دیگر از با تو بودن هم خسته ام دیگر تو هم با من جفا می کنی کفش های رفتن ام کجا جفت شده اند؟ کدام راه باز است؟ جاده ی دراز از کدام سو می رود...؟ 4 لینک به دیدگاه
ترانه18 8013 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 25 اسفند، ۱۳۹۰ سادهــــــ میگویم دلتنگتـــــــ هستم ولی این غرور وفادار ــهمچنان جای تو را برایم پُــــر کردهـــ استـــــ 3 لینک به دیدگاه
ترانه18 8013 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 25 اسفند، ۱۳۹۰ گفتی که پای ثانیه ها لنگ می شود وقتی دلی برای دلی تنگ می شود می گویم ای عزیز ندانی چه سان بود حال دلی که نیمه ی او سنگ می شود 3 لینک به دیدگاه
ترانه18 8013 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 25 اسفند، ۱۳۹۰ فقـط بگو ، چگونه رفتن و نبودنت را باور کنم ؟؟ وقتی آغوش من هنــــــوز ؛ بوی بودن ات را میدهد !! 4 لینک به دیدگاه
ترانه18 8013 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 25 اسفند، ۱۳۹۰ گـُم شـــــــو ... خیـــالی نیست ؛ دیگر میدانم کجا پیدایت کنم !! سر راست است ... همان کوچه ی " علـــی چپ " . 4 لینک به دیدگاه
ترانه18 8013 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 1 فروردین، ۱۳۹۱ " من " اگر او برای تو ساخته شده..... من برای تو ویران شده ام. حالا ببین .... غــذاي روزانـه ام شده .... فريــــاد هـايي كه نجويــده قـــــورت ميدهــــم 4 لینک به دیدگاه
ترانه18 8013 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 1 فروردین، ۱۳۹۱ " نیازمندی ها " به یک نفر خانم یا آقا ترجیحا " تمام وقت" مسلّط به زبان انسانیت.... برای رفع دلتنگی ها نیازمندیم. 4 لینک به دیدگاه
ترانه18 8013 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 9 فروردین، ۱۳۹۱ از دردهای کوچک است که آدم می نالد ، وقتی ضربه سهمگین باشد لال می شوی و یاد خواهی گرفت که چگونه ، به تمام زبان های زنده ی دنیا " سکـــــــــوت " کنی . 3 لینک به دیدگاه
ترانه18 8013 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 9 فروردین، ۱۳۹۱ آنقدر عشق و احساس هایم را برایت پخته و گرم کرده بودم.... که می ترسیدی لب بزنی ... مبادا دهان ات بسوزد. اینقدر از عشق من لب نزدی ..... تا از دهان افتاد .... 3 لینک به دیدگاه
ترانه18 8013 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 9 اردیبهشت، ۱۳۹۱ سال نو مــی شود ... روزها نو مــی شوند ... دیدار ها نـو مــی شوند ... ای دلِ بیچــــــاره ام ، تنهــــــا زخم کهنۀ تو از سالها خاطره است که کهنه و کهنه تر مــی شود . 3 لینک به دیدگاه
ترانه18 8013 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 9 اردیبهشت، ۱۳۹۱ روز رفتنت آنچنان زار و درمانده .. همچون کودکی یتیم پایکوبان و اشک ریزانِ قدم هایت شوم که دلِ روزگار بلرزد و آهِ من دامان سرنوشت را بگیرد... شک نکن.. آن روز روزگار و سرنوشت ، هر دو از ترسِ آهِ دامن گیرِ من، تورا به من باز پس خواهند... داد..... شــــک نکن... 2 لینک به دیدگاه
ترانه18 8013 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 9 اردیبهشت، ۱۳۹۱ دلم گرفته .... از آدمایی که میگن دوستت دارم اما معنی شو نمیدونن ، از آدمایی که میخوان مال اونا باشی اما خودشون مال تو نیستن، از اونا که زیر بارون برات می میرن و وقتی آفتاب میشه ... همه چی یادشون میره 3 لینک به دیدگاه
ترانه18 8013 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 9 اردیبهشت، ۱۳۹۱ بی خیال به درخت تکیه خواهم داد آ ه و سیگارمی کشم .... و تخمه و غصه ,خواهم خورد نگرانم نباش ... من به زمین خوردن عادت دارم . جاخالی دادن توی ذات اشیاء است.... 2 لینک به دیدگاه
ترانه18 8013 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 9 اردیبهشت، ۱۳۹۱ ای قلم ، تو بنویس... بنویس که چگونه پای احساس شکست؛ بنویس که چگونه بازوی جوانی و غرور خرد شد؛ بنویس لامذهب...بنویــس بنویس که نفسها چگونه به شماره افتاد؛ بنویس که دیگر جایی برای تراش خوردن بر پیکرت نمانده است؛ ای قلم ... بنویس که دیگـــر سیــرشده ای از نوشتن . 3 لینک به دیدگاه
ترانه18 8013 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 9 اردیبهشت، ۱۳۹۱ امشب با ایمان کامل سعی می کنم... بین صفای تو و مرمره ی سینه ات، آغــــــــــــــوش گرم ات بگشا . . . که اسماعیل آورده ام . از چه بنویسم؟؟؟ 2 لینک به دیدگاه
ترانه18 8013 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 9 اردیبهشت، ۱۳۹۱ صـــــدای صفحه هایی که پشت سرم گذاشتی درد میکند ... روی گرامافون روح و روان ام . 3 لینک به دیدگاه
ترانه18 8013 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 9 اردیبهشت، ۱۳۹۱ شیرین ام ... تیشه را برداشته ام ؛ تو فقط بگــو کدام ریشه ام !؟؟ لعنتــــی ... 3 لینک به دیدگاه
ترانه18 8013 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 9 اردیبهشت، ۱۳۹۱ یک ملیارد و سه // یک ملیارد و چهار // یک ملیارد و ..... می دانم او رفته است ، می دانم قایم باشک ما سالها پیش تمام شد بگذارید بشمارم ؛ و باز خیال کنم این بازی هنــــوز ادامه دارد . مـــن ... تاب چشم باز کردن و نیافتن او را ندارم . 3 لینک به دیدگاه
ترانه18 8013 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 9 اردیبهشت، ۱۳۹۱ بعد از تو ... عاشقانه هایم خودکشی کردند حالا بی حساب شدید روزگاری حق تو بر گردن شان بود حالا خون شان به گردن توست 3 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده