رفتن به مطلب

مـهـران ِ پـيـرسـتـانـي


ارسال های توصیه شده

در شعر هایم ؛ خودم را نقد می کنم ...

 

تا دیگران مرا به نسیه نفروشند ؛ پس

 

مرا از نوشته هایم بشناس

 

( آنها با تو صادق ترند، آنها خود واقعی ی من هستند )

لینک به دیدگاه
  • پاسخ 49
  • ایجاد شد
  • آخرین پاسخ

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

سرگردان

 

دیگر از با تو بودن هم خسته ام

 

دیگر تو هم با من جفا می کنی

 

کفش های رفتن ام

 

کجا جفت شده اند؟

 

کدام راه باز است؟

 

جاده ی دراز از کدام سو می رود...؟

لینک به دیدگاه

" من "

 

 

اگر او برای تو ساخته شده.....

 

 

 

من برای تو ویران شده ام.

 

 

 

حالا ببین ....

 

 

غــذاي روزانـه ام شده ....

 

 

فريــــاد هـايي كه نجويــده قـــــورت ميدهــــم

لینک به دیدگاه

از دردهای کوچک است

که آدم می نالد ،

وقتی ضربه سهمگین باشد

لال می شوی

و یاد خواهی گرفت

که چگونه ، به تمام زبان های زنده ی دنیا

" سکـــــــــوت " کنی .

لینک به دیدگاه

آنقدر عشق و احساس هایم را برایت پخته و گرم کرده بودم....

 

که می ترسیدی لب بزنی ...

 

مبادا دهان ات بسوزد.

 

اینقدر از عشق من لب نزدی .....

 

تا از دهان افتاد ....

لینک به دیدگاه
  • 1 ماه بعد...

سال نو مــی شود ...

 

روزها نو مــی شوند ...

 

دیدار ها نـو مــی شوند ...

 

ای دلِ بیچــــــاره ام ،

 

تنهــــــا زخم کهنۀ تو از سالها خاطره است که کهنه و کهنه تر مــی شود .

لینک به دیدگاه

روز رفتنت

 

آنچنان زار و درمانده ..

 

همچون کودکی یتیم پایکوبان و اشک ریزانِ قدم هایت شوم

 

که دلِ روزگار بلرزد و آهِ من دامان سرنوشت را بگیرد...

 

شک نکن..

 

آن روز روزگار و سرنوشت ، هر دو

 

از ترسِ آهِ دامن گیرِ من، تورا به من باز پس خواهند...

 

داد.....

 

شــــک نکن...

لینک به دیدگاه

دلم گرفته ....

 

از آدمایی که میگن دوستت دارم اما معنی شو نمیدونن ،

 

از آدمایی که میخوان مال اونا باشی

 

اما خودشون مال تو نیستن،

 

از اونا که زیر بارون برات می میرن

 

و وقتی آفتاب میشه ...

 

همه چی یادشون میره

لینک به دیدگاه

بی خیال به درخت تکیه خواهم داد

 

آ ه و سیگارمی کشم ....

 

و تخمه و غصه ,خواهم خورد

 

نگرانم نباش ...

 

من به زمین خوردن عادت دارم .

 

جاخالی دادن توی ذات اشیاء است....

لینک به دیدگاه

ای قلم ، تو بنویس...

 

بنویس که چگونه پای احساس شکست؛

 

بنویس که چگونه بازوی جوانی و غرور خرد شد؛

 

بنویس لامذهب...بنویــس

 

بنویس که نفسها چگونه به شماره افتاد؛

 

بنویس که دیگر جایی برای تراش خوردن بر پیکرت نمانده است؛

 

ای قلم ...

 

بنویس که دیگـــر سیــرشده ای از نوشتن .

لینک به دیدگاه

امشب با ایمان کامل سعی می کنم...

 

بین صفای تو و مرمره ی سینه ات،

 

آغــــــــــــــوش گرم ات بگشا . . .

 

که اسماعیل آورده ام .

 

از چه بنویسم؟؟؟

لینک به دیدگاه

یک ملیارد و سه // یک ملیارد و چهار // یک ملیارد و .....

 

می دانم او رفته است ،

 

می دانم قایم باشک ما سالها پیش تمام شد

 

بگذارید بشمارم ؛ و باز خیال کنم این بازی هنــــوز ادامه دارد .

 

مـــن ...

 

تاب چشم باز کردن و نیافتن او را ندارم .

لینک به دیدگاه

به گفتگو بپیوندید

هم اکنون می توانید مطلب خود را ارسال نمایید و بعداً ثبت نام کنید. اگر حساب کاربری دارید، برای ارسال با حساب کاربری خود اکنون وارد شوید .

مهمان
ارسال پاسخ به این موضوع ...

×   شما در حال چسباندن محتوایی با قالب بندی هستید.   حذف قالب بندی

  تنها استفاده از 75 اموجی مجاز می باشد.

×   لینک شما به صورت اتوماتیک جای گذاری شد.   نمایش به صورت لینک

×   محتوای قبلی شما بازگردانی شد.   پاک کردن محتوای ویرایشگر

×   شما مستقیما نمی توانید تصویر خود را قرار دهید. یا آن را اینجا بارگذاری کنید یا از یک URL قرار دهید.


×
×
  • اضافه کردن...