Mahsa.Gha 6571 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 14 اسفند، ۱۳۹۰ من میتونم خواستین اسمه منو بنویسین تا شرکت کنم :hapydancsmil: اسمتو کجا بنویسم؟؟؟ خودت خودتو معرفی کن. هر جور که میشناسی... با خصوصیات و رفتارها و ... لینک به دیدگاه
mohammad.khoshnood 4710 اشتراک گذاری ارسال شده در 14 اسفند، ۱۳۹۰ من حقیقی چیست؟ کیست؟ چه شکلی است؟ تا به حال جرات کردید که من حقیقی تون رو جست و جو کنید؟ صفات و خصوصیات خودتونو کشف کنید؟ اینجا تاپیک تحلیل شخصیت داشتیم که دیگران ما رو تحلیل میکردن از طریق اون فرکانسهایی که نوشته ها و گفته هامون به اونها انتقال داده ... اما اینجا میخوام که خودمون خودمون رو تحلیل کنیم ... تا حالا نشستید خودتونو تحلیل کنید؟ اگه فک میکنید که از خودتون نمیترسید بیاید تا خودمون خودمون رو بشناسیم .... حالا شما خودتو چطور تعزیف میکین؟ من محمد خوشنود هستم ... همیشه دوست داشتم مثل ادم های موفق زندگی کنم ... نمی دونم تونستم یا نه اینو باید از اطرافیانم بپرسی ... اما از لحاظ اخلاقی بسیار ارام .. با هر کسی نمی تونم ارتباط برقرار کنم چون می ترسم با هام دل صاف نباشه ... اخه یکی از نقطه ضعف های خودم همین سادگیمهه که فکر می کنم همه راست می گن ... هیچوقت دوست ندارم کسیو ناراحت کنم اگه هم یه موقع عصبانی بشم خیلی زود اروم میشم ...به همه اعقایدی احترام میزارم و دوست دارم به اعقاید منم احترام گذاشته بشه اگه هم یه موقع کسی بی احترامی بکنه ناراحت میشم ولی به خودمم نمی یارم ... بعضی اوقات هنگ میکنم که چرا اینقد مردم واسه پول همدیگرو زیر پااا هم له می کنن ... اخه واقعا ارزش نداره .. از گردشگری خیلی لذت میبرممم مخصوصا همرام یه دوربین 550 D هم باشه دوست دارم همه همدیگروو دوست داشته باشن و به همدیگه بی احترامی نکنن .. عاشقه دوبلری هستم واقعا دوسش دارم از گویندگی رادیو که دیگه نگو دیوانه وار عاشقشم از اجرا فاطوه صداقتی هم خیلی خوشم میاد ... از اینکه چرتو پرت های منو خوندین خوشحال خواستین می تونید تو دلتون فهش بدین ... ولی یه خواهش دارم ازتون بیاین از امروز غیبت نکنین و از خوبی های همدیگه بگین و دله کسی رو به رنج نیاریم بهم دیگه لبخند بزنیم ... ارزوی خوشبختی واسههه همتون دارمممممممممممم واسه اجیییییییی سیما (sokot ) هم دعا کنین که مشکلاتش حل شه ممنونم 7 لینک به دیدگاه
dear.angel 1314 اشتراک گذاری ارسال شده در 15 اسفند، ۱۳۹۰ فرشته : مهربون دل رحم لوس بابايي حسود در موارد خاص لجباز تودار راز نگهدار عاشق يك نفر زود گريه ميكنه ساده سياستمدار شاد زرنگ اگه يادام اومد ميام باز ميگم 6 لینک به دیدگاه
shahdokht.parsa 50877 اشتراک گذاری ارسال شده در 15 اسفند، ۱۳۹۰ ممنون از دعوت مینای مامانی و ممنون از تاپیک خوبت مهسا جان منی که من میشناسم الان خیلی عوض شده نسبت به یکسال پیش وحتی چندماه پیش....موجودی بین دختر و پسر هستم .. با پسرها بیشتر میجوشم ولی به حسودی دخترها نیستم ... عاشق قرطی بازی های دخترونه هستم خلن میل . لاک زدن .زمبل زیمبوه داشتن و کارهای هنری انجام دادن.... لوس نیستم .. روپای خودم ایستادم از خیلی وقت پیشها.. کارهامو اروم ولی پیوسته انجام میدم.. مظاور خوبی هستم. تقریبا همه چی دانم.. گیراییم بالاست... بزرگ فکرمیکنم..از بچه بازی بدم میاد..برای دوستام یکم زیادی گیرمیدم بهشون البته برای اینه که نمیخوام درگیری فکری داشته باسند..کاری به کارکسی ندارم... حقوق شهروندیمو رعایت میکنم وسعی میکنم مفید باشم اگرنشد مضرنباشم...حال و هوام بهاریه...برای دوستام اینقدر مایه میذارم تا زمانی که قدر مو بدونند اگر قدرشناس نباشن میکشم کنار دیگه هم جلو نمیام...مغرورم ولی درموارد خاص فقط...از توهین منزجرم چه به خودم چه به کس دیگه..کسی که توهین کنه همش فاقد ارزشه برام هرکسی میخواد باشه .. بدگویی کسی هم نمیکنم مگر اینکه بهم تهمت زده باشه ممکنه پتشو هم بریزم رو اب.. فعلا همینا تا بازم بیام 7 لینک به دیدگاه
Saman_88 8062 اشتراک گذاری ارسال شده در 15 اسفند، ۱۳۹۰ هنوز در جستجوی خویش سر گردانم .... 6 لینک به دیدگاه
Ehsan 112346 اشتراک گذاری ارسال شده در 15 اسفند، ۱۳۹۰ منِ امروز، حکایت لئوناردو داوینچی را دارد در کشیدن شام آخر : می بایست نیکی را به شکل عیسی و بدی را به شکل یهودا یکی از یاران عیسی که هنگام شام تصمیم گرفت به او خیانت کند، تصویر می کردم. کار را نیمه تمام رها کردم تا مدل های آرمانی ام را پیدا کندم. روزی دریک مراسم, تصویر کامل مسیح را در چهرة یکی از جوانان یافتم. جوان را به کارگاهم دعوت کردم و از چهره اش اتودها و طرح هایی برداشتم. سه سال گذشت. تابلو شام آخر تقریباً تمام شده بود ؛ اما هنوز برای یهودا مدل مناسبی پیدا نکرده بودم… پس از روزها جست و جو , جوان شکسته و ژنده پوش مستی را در جوی آبی یافتم. به زحمت از دستیارانش خواستم او را تا کلیسا بیاورند , چون دیگر فرصتی بری طرح برداشتن از او نداشتم. در همان وضع خطوط بی تقوایی، گناه و خودپرستی که به خوبی بر آن چهره نقش بسته بودند، نسخه برداری کردم. وقتی کارم تمام شد گدا، که دیگر مستی کمی از سرش پریده بود، چشمهایش را باز کرد و نقاشی پیش رویش را دید، و با آمیزه ای از شگفتی و اندوه گفت: من این تابلو را قبلاً دیده ام! شگفت زده پرسیدم: کی؟! گدا گفت: سه سال قبل، پیش از آنکه همه چیزم را از دست بدهم. موقعی که در یک گروه همسرایی آواز می خواندم , زندگی پراز رویایی داشتم، هنرمندی از من دعوت کرد و مدل نقاشی چهرة عیسی شدم! می توان گفت: نیکی و بدی یک چهره دارند ؛ همه چیز به این بسته است که هر کدام کی سر راه انسان قرار بگیرند. 6 لینک به دیدگاه
*mishi* 11920 اشتراک گذاری ارسال شده در 15 اسفند، ۱۳۹۰ من حقیقی چیست؟ خود درگیر... چه شکلی است؟ گوشه گیر تا حالا نشستید خودتونو تحلیل کنید؟ بله ولی فراریم از حقیقت 5 لینک به دیدگاه
Avenger 19333 اشتراک گذاری ارسال شده در 15 اسفند، ۱۳۹۰ من حقیقی وجود نداره من تو هر مکان شبیه همون مکانم نمیدنم خوبه یا بد 4 لینک به دیدگاه
Cinderella 9897 اشتراک گذاری ارسال شده در 15 اسفند، ۱۳۹۰ من حقیقی وجود نداره من تو هر مکان شبیه همون مکانم نمیدنم خوبه یا بد يعني حزبه بادي؟!! 3 لینک به دیدگاه
Avenger 19333 اشتراک گذاری ارسال شده در 15 اسفند، ۱۳۹۰ يعني حزبه بادي؟!! شایدم اینجوری باشم ولی کلا از شنا کردن خلاف جهت اب متنفرم 2 لینک به دیدگاه
Cinderella 9897 اشتراک گذاری ارسال شده در 15 اسفند، ۱۳۹۰ شایدم اینجوری باشم ولی کلا از شنا کردن خلاف جهت اب متنفرم حالا بيا يبار شنا كن اين تن بميره!!! 1 لینک به دیدگاه
sam arch 55879 اشتراک گذاری ارسال شده در 18 اسفند، ۱۳۹۰ درود... سخت است از خود گفتن... در بیشتر مواقع آدم خود را نمی شناسد...یا کامل نمی شناسد...یا حتی عمدا خودش را به کوچه ی نشناختن می زند.... آنچکه از من شناختم تا به حال...فعل ها و رفتاری بوده که دوست داشتم داشته باشم... آرامش...اول جوهره ی زندگیم...چون با وجودش...بسیاری از ناملایمات در زندگی کم مشه...که در کنارش...خیلی از صفات بد از آدم دور می شه....از اون فعل هایی هست که دنبالشم.... منطق....دومین حوهره....تا عمرم دنبال پاچه گرفتن از این و اون هدر نره....تا ببینم..کجا دهان باز کنم....کجا بیشتر گوش بدم...و کجا هم دهان و هم گوشم را ببندم.... احترام....سومین جوهره ی زندگی....سعی کردم احترام را نگه دارم..حتی اگر نگه نداشتن....سخت بود اوایل که توهین بشنوی...و احترام کنی....ولی...الان کمی راحت تر شده..ولی تا کمال راه زیاد است... این سه عامل اصلی بالا رو دنبال پیدا کردن و رسیدن به کمالشون هستم...می دونم سخته....ولی تلاش می کنم.... اون چیزایی که از خودم تا حالا مطمئن شدم ایناست.... فک نمی کنم آدم پیچیده ای باشم....دوستدار تنهایی....کم حرف....نداشتن بغض و کینه...متعادل در بیشتر امور زندگی و فکری...کم عصبانی شدن به طوری که آخرین بارش رو یادم نیست... البته برداشت دوستان و اطرافیان شرط است....ولی اون سه مورد اول....مواردی هستن که من حقیقی دنبال اوناست شاید مقداری از اونا رو تا به حال به دست اورده باشه....و این موارد که بیشتر صفات هستن...من واقعی و حال من هستن... 3 لینک به دیدگاه
mohammad.ie69 145 اشتراک گذاری ارسال شده در 18 اسفند، ۱۳۹۰ به به سلام به همگی خوبید ایشالا همیشه خوب و موفق باشید والا اگه بخوایم از خودمون بگیم یه آدم روانی قاتل جانی:Laie_28: البته کاملا شوخی کردم فقط یه ذره عصبانی ولی شوخ با انرژی باحال :w14: کاملا رک هستم و بیشتر وقتا با کسی رودرواسی ندارم ور در حال حاضر عاشق..... 2 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده