شــاروک 30242 اشتراک گذاری ارسال شده در 21 اسفند، ۱۳۹۰ شاید باور نکنید ولی با گریه دارم مینویسم:cryingf: من تنها کمبود زندگیم فقط به خاطر کم دیدن بابام بوده همیشه با ماموریت های وقت و بی وقت ازمون دور بوده و ما کمبودشو داشتیم جورشم همیشه مامانم میکشید گاهی وقتا پیشم هست ولی من طبق عادت بچگیام دل تنگشم 13 لینک به دیدگاه
shahdokht.parsa 50877 اشتراک گذاری ارسال شده در 21 اسفند، ۱۳۹۰ دلم میخواد یه عمه داشتم مثل خودم جفت وجور که بریم بیرون و کلا پایه ام باشه....... عمه خاله دایی عمو مادربزرگ پدربزرگ بابا...کلا هرچی این مدلی هست دلم میخواد .... 13 لینک به دیدگاه
*Polaris* 19606 اشتراک گذاری ارسال شده در 21 اسفند، ۱۳۹۰ اون زمـان مثل الان نبـود که عروسک شخصیت های کارتونی رو زیاد بسازن. دلـم می خواست عروسک خیلی از شخصیت ها رو داشته باشم. مثل:سرندیپیتی، خرس های مهربون، بلفی و لی لی بیت، گوش مروارید و بارباپاپا... _____ حالا به جای اون روزهـا اکثر عروسک هایی رو که اومده رو خریدم و برام خیلــی لذت بخش هست. 13 لینک به دیدگاه
Alireza Hashemi 33392 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 22 اسفند، ۱۳۹۰ اون زمـان مثل الان نبـود که عروسک شخصیت های کارتونی رو زیاد بسازن. دلـم می خواست عروسک خیلی از شخصیت ها رو داشته باشم. مثل:سرندیپیتی، خرس های مهربون، بلفی و لی لی بیت، گوش مروارید و بارباپاپا... _____ حالا به جای اون روزهـا اکثر عروسک هایی رو که اومده رو خریدم و برام خیلــی لذت بخش هست. :sigh::sigh::sigh: 12 لینک به دیدگاه
Alireza Hashemi 33392 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 4 فروردین، ۱۳۹۱ عیدی های ما مال شما حتی واسه ما مرکزی بود الان واسه شماcentrale:ws28: 17 لینک به دیدگاه
*Polaris* 19606 اشتراک گذاری ارسال شده در 4 فروردین، ۱۳۹۱ البتـه الان دیگـه دلار عیدی میدن! 3 لینک به دیدگاه
Alireza Hashemi 33392 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 4 فروردین، ۱۳۹۱ البتـه الان دیگـه دلار عیدی میدن! الان کلا 2000 تومنی میزارن لای قرآن میگن تبرکه....خر میکنن بچه هارو 5 لینک به دیدگاه
*Polaris* 19606 اشتراک گذاری ارسال شده در 4 فروردین، ۱۳۹۱ الان کلا 2000 تومنی میزارن لای قرآن میگن تبرکه....خر میکنن بچه هارو البتـه بچه های این دوره خیلی پُر رو شدن! فکر کنم بعدش که برن خونه کلی چیز به طرف بگن! 5 لینک به دیدگاه
*Polaris* 19606 اشتراک گذاری ارسال شده در 6 فروردین، ۱۳۹۱ زمان ما قُلک ها سفالی یـا پلاستیکی بود. باید کلی صبر می کردیم تا قُلک هامون پر بشه، بعد بشکنیم یـا پاره کنیم. حالا قُلک ها فلزی شده و قفل و کلید هم داره! در شکل، انداره و طرح های خیلی متنوع! بچه ها رئیس بانک خودشون میشن! هر وقت نیاز داشته باشن؛ راحت و بدون از بین رفتن قُلک، پول هاشون رو بر میدارن...! * * * * * * * پ.ن: هر چند لذت شکستن قُلک زیاد بود. :hapydancsmil: 10 لینک به دیدگاه
- Nahal - 47858 اشتراک گذاری ارسال شده در 6 فروردین، ۱۳۹۱ یادش بخیر یه قلک زی زی گولوی نارنجی داشتم داداشم هم سبزشو داشت چقدر منتظر می شدیم تا پر شه با پولش بریم لواشک بخریم 10 لینک به دیدگاه
Alireza Hashemi 33392 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 21 دی، ۱۳۹۱ هی بزرگم شدیم یه دونه از اینام نداریم پس کی من به این عقده داشتن یه دونه از اینا داشتن پایان میدم 13 لینک به دیدگاه
danielo 15239 اشتراک گذاری ارسال شده در 21 دی، ۱۳۹۱ یکی از دغدغه های بچگیم این بود که یک بازی میکرو را تموم کنم فکر کنم اسمش adventure island بود .ولی بدبختی این بود که این بازی نه سیو داشت و نه پسورد. و من مثلا کل تابستون کار هر روزم بود که از صبح مینشستم تا شب بازی میکردم و بازیش تموم میشد یعنی اینقدر طولانی بود که نمیشد تو یک روز تموش کرد .باز دوباره مجبور بودم فرداش از اولش شروع کنم 10 لینک به دیدگاه
hasti1988 22046 اشتراک گذاری ارسال شده در 21 دی، ۱۳۹۱ قول بدین نخندین.... من مدرسه میرفتم دوست داشتم مقنعه م مثل مقنعه های بچه ها کرک و پرز داشته باشه.....مقنعه های من هیچوقت کرک دار نبودن.....تا اینکه گذشت و گذشت تا سوم دبیرستان و آرزوم رو به مامانم گفتم....بعد که مامان برام خریدن بعد یه هفته دیدم کرک دار شده.....اونوقت بود که فهمیدم مامانم برام همیشه مقنعه جنس خوب میگرفت که پرز نمیداد.... چقدر خوددار بودم من..... 15 لینک به دیدگاه
B nam o neshan 12214 اشتراک گذاری ارسال شده در 21 دی، ۱۳۹۱ وايييييي چه تاپيك قشنگي!!:hapydancsmil: چقدر خوندنش برام لذت بخش بود! راستش منم يكي از چيزايي كه هميشه دوست داشتم برام بخرن ماشين بود! ولي هيچ وقت روم نميشد بگم برام بخرن!خب دختر كه با ماشين وسيله بازي پسرا بازي نميكنه!! هی بزرگم شدیم یه دونه از اینام نداریم پس کی من به این عقده داشتن یه دونه از اینا داشتن پایان میدم حسرت اين گوي ها رو هم داشتم!حالا كه ميتونم بخرم! هيچ مدلي پيدا نكردم كه به دلم بشينه!مجسمه هاي توشون همش بچه گونه است!:icon_razz:من ازون رويايي هاشو دوست دارم...:girl_in_dreams:شب برفي... 15 لینک به دیدگاه
fateme-bay 1232 اشتراک گذاری ارسال شده در 21 دی، ۱۳۹۱ آخی...کلی حال کردم با این تاپیک راستش من عاشق اسباب بازی بودم...اما نمیدونم چرا واسم نمیخریدن یه بار با کلی زحمت یه عروسک نوزاد با لباس بافتنی آبی رنگ مامانم واسم خرید خیلی ناز بود...شیشه شیر هم داشت..یه روز با بابام رفته بودیم بیرون وقتی برگشتم فهمیدم ابجی بزرگام خرابش کردن این قدر حسرت اسباب بازی داشتم که حد نداشت...ولی خوب هیچ وقت واسم نخریدن میدونم منو از سطل ماست توی جوغ گرفته بودن... یادمه که توپ پلاستیکی رو هم خیلی دوست داشتم..یه اتاق داشتیم بهش میگفتیم اتاق بالایی...توش یه صندوق قدیمی مال جهاز مامانم بود...من همیشه توپ پلاستیکی هام رو توی اون قایم میکردم...یعنی در حکم صندوق گنج بود برام... و البته ابتدایی که بودم آرزو به دلم موند یه بار مامانم بهم پول بده خوراکی بخرم از مدرسه همیشه بهم لقمه نون و پنیر میداد...منم خیلی متنفر بودم از نون و پنیر اون موقع الان که فکر میکنم میگم کاش بچه بودم مامانم هر روز صبح برام لقمه میگرفت میبردم میخوردم چقدر دلم هوای بچه گیام رو کرده 13 لینک به دیدگاه
B nam o neshan 12214 اشتراک گذاری ارسال شده در 21 دی، ۱۳۹۱ و البته ابتدایی که بودم آرزو به دلم موند یه بار مامانم بهم پول بده خوراکی بخرم از مدرسه همیشه بهم لقمه نون و پنیر میداد...منم خیلی متنفر بودم از نون و پنیر اون موقع الان که فکر میکنم میگم کاش بچه بودم مامانم هر روز صبح برام لقمه میگرفت میبردم میخوردم چقدر دلم هوای بچه گیام رو کرده من الانم هر صب به مامانم ميگم برام لقمه بگيره! آخه تا جايي كه بتونم از فرصت صبحگاهي برا خواب استفاده مي كنم! 8 لینک به دیدگاه
Matin H-d 18145 اشتراک گذاری ارسال شده در 22 دی، ۱۳۹۱ هی روزگار... بچه بودمممم دلم خیلی از این بازیا میخواست.. وقتی میرفتیم خونه داییم اینا بهم نمیدادن بازی کنم :sigh: هیچ وقتم بازی نکردم ... میکرو نداشتم اما سگا داشتم عاشق این بازی بودم.... اما هیچ وقت جایه این قارچ خور رو برام نگرفت 11 لینک به دیدگاه
Astraea 25351 اشتراک گذاری ارسال شده در 22 دی، ۱۳۹۱ ما بچه بودیم صبح تابستون پا میشدیم قالی می بافتیم...داداشمون هم میرفت کوره آجرپزی..اینه که قالی اصفهان و کوره هاش معروفه..بچه های اینجا همه مثل من بودند..بدون استثنا..چند سال پیش وقتی داستانای صمدبهرنگی رو خوندم که نوشته بود تقدیم به بچه های قالی باف دنیا چند ساعت گریه میکردم.... این بود کودکی دهه شصتی ما!!!!!!!!!!اما من خیلی دوست داشتم قالی ببافم..نمیدونم چرا...هنوزم دوست دارم..ولی مادرم دیگه قالی نمیندازه...میگه خسته شده از پشت قالی نشستن... خوب البته خیلی هم بد نبود..ما هم خاله بازی،تیله بازی،گرگم به هوا،عروسک بازی و ...میکردیم... اما باربی و گیتار و توپ و اسکیت و اسکوترنمیخواستیم.....البته خیلیاشم ندیده بودیم و اسمشم نمیدونستیم..... ولی کودکی خیلی خوبی داشتیم..پر از محبت واقعی پدر و مادر و آغوش گرمشون که برترین چیز بود برای ما... جوری بزرگ شدیم که چشم و دلمون سیر باشه...حالا هم اینجوری هستیم..نمیگیم چرا یکی پرادو داره ما نه....عاشق مامان بابام هستم.... 12 لینک به دیدگاه
Alireza Hashemi 33392 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 22 دی، ۱۳۹۱ هی روزگار... بچه بودمممم دلم خیلی از این بازیا میخواست.. وقتی میرفتیم خونه داییم اینا بهم نمیدادن بازی کنم :sigh: هیچ وقتم بازی نکردم ... میکرو نداشتم اما سگا داشتم عاشق این بازی بودم.... اما هیچ وقت جایه این قارچ خور رو برام نگرفت قربونت بشم غصه نخور من داشتم برات میارم الان یه سرچم کنی نسخه کامپیوتریشم هست میکرو یکی از بهترینهای دوران کودکیم بود ولی من همیشه حسرت داشتن سگا رو میخوردمسگا بعد میکرو اومد اول آتاری بود داشتم بعد میکرو...سگا پولمون نرسید هیچ وقت جالبه هرکس حسرت داشتن چیزهایی رو میخوره که نداشته خصلت آدمی اینه که به اونی که داشته وداره قانع نیست شکرت خدا ما به همین داشته هامون افتخار میکنیم 5 لینک به دیدگاه
آریودخت 43941 اشتراک گذاری ارسال شده در 22 دی، ۱۳۹۱ خیلی تاپیکه جالبیه . ممنون از آتروس به منم نخندینا :5c6ipag2mnshmsf5ju3 دوستم همیشه از شهرای بزرگ وسایل مدرسه و ... شو میخرید، خوب منم میدیدم دلم میخواست دیگه . اخه شهر ما از اونا نداشت یکی از این وسایل اسباب بازی بود . عروسک خریده بود از این بزرگا . همیشه دوس داشتم منم میداشتم . با اینکه خیلی عروسک داشتم اما دلم رو عروسک بزرگای اون بود . هیچوقتم به خونوادم نگفتم . تا اینکه دانشجو که بودم مامانم واسم به مناسبت روز دانشجو خرید :hapydancsmil: اینا هستن 10 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده