رفتن به مطلب

امشب


ارسال های توصیه شده

امشب باید ترجمه یه مقاله رو تموم کنم نصف بیشترش مونده و خسته ام دیگه مجبورم بگیرم بخوابم که صبح زود پاشم تا ظهر تمومش کنم:ws37:

 

چه حس مشتركي!!:ws37:

:icon_pf (34):

  • Like 7
لینک به دیدگاه
  • پاسخ 3.5k
  • ایجاد شد
  • آخرین پاسخ

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

من امروز تا سر حد مرگ ترسیدم! از نوع ترسایی که یه لحظه فکر میکنی یکی از عزیزانت مرده!

از لحاظ روحی و فیزیکی و همه جوره الان قاطی پاتیم! الان با یکی از آدمایی که خیلی زیاد دوستش دارم حرف زدم و آهنگ yesterday گروه beatles رو گوش میدم یخورده بهتر شدم.

  • Like 13
لینک به دیدگاه

امشب جروبحثی داریم سر 13بدر که کجا برن و کجا نرن ؛ با کی برن و با کی نرن !!!؟؟؟؟ :ws52:من نمیدونم چه اصراری که منم باشون برم ؟؟؟ اغا شاید یکی نخاد بره 13 بدر .... زوره ؟؟؟؟؟ :w000:

 

اینم از امشب ما .....>>>>:vahidrk:

  • Like 14
لینک به دیدگاه

امشب حال و حوصله هیچی ندارمممم :banel_smiley_4: اون زندگی که میخوام نیس:banel_smiley_4: میدونم همینجوری بشینم ،زندگی ِ مدنظرم نمیاد:banel_smiley_4: باید خودم دست به کار شم:banel_smiley_4:

 

اما حسش نیست:banel_smiley_4:

  • Like 16
لینک به دیدگاه

خیلی وقته که شبای آرومی ندارم...

خیلی وقته که شبامو تو خلوت با گریه میگذرونم...

اما من خدایی دارم...

حتی تو این بدترین شرایط..حتی الان که به بن بست خوردم و پل پشت سرمم خراب شده و تا چند فرسخیم هم هیچ کسی برای کمک نیست و من غرق مه تنهایی و بی کسیم...باز هم میتونم دستای گرم خدا رو ببینم که به سمتم دراز شده.دستاشو محکم گرفتم.مطمئنم از اینجا نجاتم میده.

  • Like 7
لینک به دیدگاه

امشب وتمام شبهای پس از این برای من هدیه ای مجدد از زندگی است از طرف خدا .امروز صبح توی اتوبان کاشان به سمت تهران می اومدم فقط یک لحظه از شدت خستگی با همه تجربه واعتماد به نفسی که از خودم داشتم ومیدونستم اصلا خواب نمیرم پلکهام روی هم نشست ودر عرض یک لحظه به گارد ریلهای وسط اتوبان برخورد کردم برای اولین بار طعم تلخ حادثه رو در رانندگی چشیدم ...ماشینم خراب شد اما به خیر گذشت .....احساس میکنم خدا در همین نزدیکی است ....

  • Like 16
لینک به دیدگاه

×
×
  • اضافه کردن...