رفتن به مطلب

امشب


ارسال های توصیه شده

  • پاسخ 3.5k
  • ایجاد شد
  • آخرین پاسخ

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

با وجود این که هوا هنوز یه کم سرده

از اوایل شب ، یعنی از زمانی که بارون شروع به باریدن کرد با یه لیوان بزرگ قهوه داغ نشستم پشت پنجره و فکر کردم ...

فکر کردم به روزایی که گذشت و به آدمایی که گذشتن و خاطراتشون رو جا گذاشتن :hanghead:

فکر کردم به بهار به تولد دوباره همه چیز ... به آغاز دوباره زندگی .... به پرنده ای که کنار پنجره لونه ساخته بود و تخم گذاشته

به زنده شدن طبیعت ... به صدای جوی پر آب .... به بوی عید ... به تکاپوی آدما ....

واقعا چه عجیبه که این تکرار و تکرار و تکرار روزها و فصل ها و سالها باز هم قلبها به تپش درمیاره !!!

انگار زندگی هنوز هم جریان داره ...................................

دوست دارم عید رو اما روزهای قبل از عید رو بیشتر .......

امشب شب خیلــــــــــــــــــــــــــــــی قشنگی بود :icon_gol:

لینک به دیدگاه

امشب یه تکه از شعری رو که چند شب پیش گفتم و نا تمام مونده رو میگم و بقیه رو هم یه شب دیگه :::

 

.....

 

از صبا میپرسم

 

من کجا خواهی برد

 

او به من می گوید : پیش گل های خوش طراوت

 

نرگسانی در آب .

 

من به او میگویم : خوش به حالم آنجا جای پاکان است ای باد ...

 

... من بر آن بیم بودم

 

عمر من تکرار است و ....

 

 

امشب یه پیر مرد کنار خیابون یه ترازو گذاشته بود کنارش و داشت کاسبی میکرد هر کس میخاد وزنش رو بدونه 200 تومن باید بده .... بارون داشت می بارد و دست اونم میلرزید از سرما شایدم از پیری و ..... منم درنگی پیش او ایستادم و کسانی که رد می شدن رو میدیدم - خیلی سخت بود اون لحضه :ws36:

 

یه قرص سردرد بخورم خعلی داغونم امشب ......................

 

 

:icon_pf (34):

لینک به دیدگاه

چرا اینجا همه اینقدر رسمی و با ادبی حرف میزنند؟ :w58:

 

خلاصه دادا... دلم واست بگه... دارم به این در اون در میزنم یه دونه از این فیلمای اسمی دانلود کنم... ولی این اینترنت نسناس اصلا راه نمیده...

 

به این میگن پست دادن... :ws3:

 

اولین بار بود اینطوری حرف میزنم... بلت نیستم... :sigh:

لینک به دیدگاه

دیشب با یکی از دوستانم که الان تقریباً یک سال میشه که ازدواج کرده صحبت میکردم.

میگفت من اگر میخواستم با دو دوتا فکر کنم هیچوقت نمیتونستم ازدواج کنم. هرجور حساب میکردم با این حقوق تا 5 برج هم نمیتونستم سر کنم.

ولی الان اگه بهت بگم ته برج یه چیزی هم تهش میمونه واسه پس انداز باورت میشه؟!

حرفش همش این بود : خیلی چیزا با دو دو تا چهارتا جواب نمیده.:icon_gol:

لینک به دیدگاه

امشب از خستگی دارم میمیرم

اما نمیرم بخوابم

هیچ کاریم اینجا ندارما اما الکی هستم انگار باید ساعتمو پر کنم اینجا بعد سر ساعت که شد برم

بدبختی داریم ما:banel_smiley_4:

:4564:

لینک به دیدگاه

به گفتگو بپیوندید

هم اکنون می توانید مطلب خود را ارسال نمایید و بعداً ثبت نام کنید. اگر حساب کاربری دارید، برای ارسال با حساب کاربری خود اکنون وارد شوید .

مهمان
ارسال پاسخ به این موضوع ...

×   شما در حال چسباندن محتوایی با قالب بندی هستید.   حذف قالب بندی

  تنها استفاده از 75 اموجی مجاز می باشد.

×   لینک شما به صورت اتوماتیک جای گذاری شد.   نمایش به صورت لینک

×   محتوای قبلی شما بازگردانی شد.   پاک کردن محتوای ویرایشگر

×   شما مستقیما نمی توانید تصویر خود را قرار دهید. یا آن را اینجا بارگذاری کنید یا از یک URL قرار دهید.


×
×
  • اضافه کردن...