رفتن به مطلب

امشب


ارسال های توصیه شده

  • پاسخ 3.5k
  • ایجاد شد
  • آخرین پاسخ

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

دلم میخواست امشب فاطمه عزیزم اینجا بود کلی حرف براش داشتم کلی خاطره سفر رو براش میگفتم و بهش میگفتم مهربونم دوستت دارم...:ws37:

  • Like 7
لینک به دیدگاه
نمیدونم چی شد امشب هوس نواندیشان کردم. از قدیم گفتن اگه هوسه یه دفه بسه!

 

ای بی معرفت!

تا آخر عمر در مقابل کسی که به خودت علاقه مند کردی مسئولی!

ینی انقدر سرت شلوقه که نمیرسی 2-3 روز یه بار بیای یه چکی کنی 4 تا پست بدی و ...:icon_gol:

  • Like 6
لینک به دیدگاه

امشب رفته بودم بازار توی پیاده رو که داشتم میومدم خونه یه نی نی توی کالسکه بود لپاش هلو دست کشیدم روی لپاش اینقده نرم بود احساس کردم یه تیکه ابر تو دستمه هنوز لطافتشو نوک انگشتام احساس میکنم !!!!:ws37:

  • Like 7
لینک به دیدگاه

امشب باز جلوی کی خودمو دارم لوس میکنم هیشکی که نمیبینه منو

خدایا چقد من ضعیف شدم

واقعا من همون زهرای 1 سال پیشم؟؟

  • Like 13
لینک به دیدگاه

حالم خیلی بده.نمیتونم جلوی خودمو بگیرم

بعد ازون همه ماجرای تلخ تازه داشتم برای امیدوار شدن انرژی میگرفتم.ضربه خیلی مهلکی بود.چطور میشه پنهانش کرد

وقتی تمام جریان زندگی بر علیهته واقعا چه غلتی میشه کرد؟

  • Like 10
لینک به دیدگاه

امشب تا صبح مهمون اتوکد و رویت و pdf و این حرفام :4564:

اه از 8 صبح روی این کار افتادم تا 4 عصر...5 سره اون یکی کار تا 9:45....10 تا الان که 11:22 ه بار سرم تو این نقشه هاست ...زندگیه دارم؟:sad0:

  • Like 6
لینک به دیدگاه

امشب حس مزخرفی دارم.حس نگرانی از موضوعی که اتفاق نیفتاده.حس خسته حس پریشانی.واقعا دلم میخاد بخوابم وصبح روزبهتری رو شروع کنم.:sigh:یعنی میشه فردام مثل امروز نباشه

  • Like 7
لینک به دیدگاه

امشب درست در ساعت 1.45 دقیقه بامداد یک احمق بی فرهنگ بی نزاکت و بی ... زنگ در خونمونو زد و اصلا معلوم نشد کی بود و چی میخواست و واقعا هدفش از این حرکت شنیعش چی بود:w58: فقط تنه ما رو لرزوند...

 

امشب تموم شد رفت مثل باقی شبها و روزها تقریبا خاص هم نبود

  • Like 4
لینک به دیدگاه

امشب خسته ام...خیلی زیاد...اما نمیخوام فاز منفی بدم...پس سعی میکنم به چیزای خوب فکر کنم تا بتونم خستگی رو کنار بزنم و ادامه بدم این تحقیقو...:ws37:

  • Like 8
لینک به دیدگاه

×
×
  • اضافه کردن...