m@f 1923 اشتراک گذاری ارسال شده در 3 اردیبهشت، ۱۳۹۳ کاش امشب بودی برایم داستان میخواندی تا خوابم ببرد.... 7 لینک به دیدگاه
Mahnaz.D 61915 اشتراک گذاری ارسال شده در 4 اردیبهشت، ۱۳۹۳ امشب که برم خونه باید یه آمپول تقدیم به میگرن عزیز بکنم .... امیدوارم مثل همیشه زود اثر کنه. دلم می خواد درست بخوابم.... دیگه دارم کلافه میشم 6 لینک به دیدگاه
Mahnaz.D 61915 اشتراک گذاری ارسال شده در 5 اردیبهشت، ۱۳۹۳ تا صبح مهمون ریاضی 3 هستم...خدا حساب دیفرانسیلِ ترم دیگه رو بخیر کنه :imoksmiley: 2 لینک به دیدگاه
maryam39 8211 اشتراک گذاری ارسال شده در 5 اردیبهشت، ۱۳۹۳ دلتنگم و به طرز مضحکی دلم واسه خودم میسوزه! 2 لینک به دیدگاه
m@f 1923 اشتراک گذاری ارسال شده در 5 اردیبهشت، ۱۳۹۳ امشب دوباره میام پیش خودت چون بدون تو خوابم نمیبره.... 5 لینک به دیدگاه
آریودخت 43941 اشتراک گذاری ارسال شده در 5 اردیبهشت، ۱۳۹۳ دلم برای مامانم تنگ شده ، برای بابام تنگ شده ، کاش امشب کنارم بودن . دلم برای خوابیدن توی اغوش مامانم تنگ شده ... تنها خوابیدن رو دوست ندارم 4 لینک به دیدگاه
maryam39 8211 اشتراک گذاری ارسال شده در 6 اردیبهشت، ۱۳۹۳ همه چی آرومه من چقدر خوشحالم 2 لینک به دیدگاه
آریودخت 43941 اشتراک گذاری ارسال شده در 6 اردیبهشت، ۱۳۹۳ یکی از بدترین شبهای زندگیم ... جودی: بابا لنگ دراز عزیزم تمام دلخوشی دنیای من به این است که ندانی و دوستت بدارم! وقتی میفهمی و میرانی ام چیزی درون دلم فرو میریزد ... چیزی شبیه غرور! بابا لنگ دراز عزیزم لطفا گاهی خودت را به نفهمیدن بزن و بگذار دوستت بدارم ... بعد از تو هیچکس الفبای روح و خطوط قلبم را نخواهد خواند ... نمیگذارم ... نمیخواهم ...! بابا لنگ درازِ من همین که هستی دوستت دارم ... حتی سایه ات را که هرگز به آن نمیرسم ...! 5 لینک به دیدگاه
maryam39 8211 اشتراک گذاری ارسال شده در 7 اردیبهشت، ۱۳۹۳ لعنت به اون کسی که منو بدبین کرد به همه چی... به ارزش بودن آدما، به معنای زندگی، به عشق شایدم بی تفاوتم کرد نمی دونم هر چی هست دیگه باور ندارم به چیزی که قبلا باور داشتم، باور ندارم شایدم به قول خودش واقع بین شدم نمی دونم 1 لینک به دیدگاه
m@f 1923 اشتراک گذاری ارسال شده در 8 اردیبهشت، ۱۳۹۳ دوست دارم همه شب ها مثل امشب باشه انقدر آرومم که نگید...دلیلشو خودمو اون میدونه....فقط میگم دلتون بسوزه همین......:w72: 2 لینک به دیدگاه
M_O_R_T_E_Z_A 708 اشتراک گذاری ارسال شده در 8 اردیبهشت، ۱۳۹۳ جدا دلم واسه ارامش تنگ شده ... اون ارامشی که .. 4 لینک به دیدگاه
m@f 1923 اشتراک گذاری ارسال شده در 8 اردیبهشت، ۱۳۹۳ خدایا امشب آرامشم رسیده به بینهایت...نمیتونم بگم چی شده این آرامش رو به دست آوردم.... 3 لینک به دیدگاه
آریودخت 43941 اشتراک گذاری ارسال شده در 8 اردیبهشت، ۱۳۹۳ دارم سعی میکنم ذهنم رو آروم کنم ... امیدوارم موفق شم ................... یکی از نامه های بابالنگ دراز به جودی : جودی! کاملا با تو موافق هستم که عده ای از مردم هرگز زندگی نمی کنند و زندگی را یک مسابقه دو می دانند و می خواهند هرچه زودتر به هدفی که درافق دوردست است دست یابند و متوجه نمی شوند که آن قدرخسته شده اند که شاید نتوانند به مقصد برسند و اگرهم برسند ناگهان خود را در پایان خط می بینند. در حالی که نه به مسیر توجه داشته اند و نه لذتی از آن برده اند. دیر یا زود آدم پیر و خسته می شود در حالی که از اطراف خود غافل بوده است. آن وقت دیگر رسیدن به آرزوها و اهداف هم برایش بی تفاوت می شود و فقط او می ماند و یک خستگی بی لذت و فرصت و زمانی که از دست رفته و به دست نخواهد آمد. ... جودی عزیزم! درست است، ما به اندازه خاطرات خوشی که از دیگران داریم آنها را دوست داریم و به آنها وابسته می شویم. هرچه خاطرات خوشمان از شخصی بیشتر باشد علاقه و وابستگی ما بیشتر می شود. پس هرکسی را بیشتر دوست داریم و می خواهیم که بیشتر دوستمان بدارد باید برایش خاطرات خوش زیادی بسازیم تا بتوانیم دردلش ثبت شویم. دوستدار تو : بابالنگ دراز بابا لنگ دراز باهات موافقم 3 لینک به دیدگاه
ms13 1488 اشتراک گذاری ارسال شده در 8 اردیبهشت، ۱۳۹۳ منم و امشب یه دور گوش دادن به آهنگای محسن چاوشی.... نگاه به آینه بکن چقدر شکسته شدی...شکستنت اما چه بد شکسته شدی ..... 2 لینک به دیدگاه
maryam39 8211 اشتراک گذاری ارسال شده در 13 اردیبهشت، ۱۳۹۳ امشب وقتم خیلی برکت داشت. به کارام رسیدم خوچالم 4 لینک به دیدگاه
bahar91 939 اشتراک گذاری ارسال شده در 13 اردیبهشت، ۱۳۹۳ امشب عجیب دلم تو را میخواهد ای بی نشان من اکنون کجای این هستی ایستاده ای؟؟!! 4 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده