B nam o neshan 12214 ارسال شده در 8 فروردین، 2014 امشب يه فيلمي شبكه دو نشون داد كه من از ديدنش خيلي خيلي ناراحت شدم و منو خيلي منقلب كرد...( اسمش آذر بود...) خانومي كه يه پسر معلول داشت و شوهرش ام فوت شده بود. ميخواست دوباره ازدواج كنه و روز عقدش نميدونست بچه شو براي چند ساعت پيش كي بذاره... ... پسر كوچولوي دوست داشتني بخاطر اينكه مامانش از مشكلاتش( بخاطر معلول بودن پسرش) خلاص بشه، تلاش كرد كه خودشو گم كنه...:5c6ipag2mnshmsf5ju3:sad0: يه مامانش ميگفت چرا منو پيدا كردي؟ من ميخواستم برم گم شم... فكرشو بكن! . . . خدايا! اگه تك تك ثانيه هاي عمرم هم به خاطر نعمت سلامتي خودم و خانواده ام و اطرافيانم، هزاران بار ازت تشكر ميكردم، بازم خيلي خيلي... كم بود!!!خيلي كم!!! خداي مهربون من، ممنونم!خيلي... 5
sasan2007 1323 ارسال شده در 8 فروردین، 2014 همه جا ساکت شده خسته ام اما دلم نمی خواد بخوابم توی تاریکی شب صدای آروم ترانه قدیمی ونشستن ذوی صندلی که خیلی خاطره داره 3
Himmler 22171 ارسال شده در 10 فروردین، 2014 امشب تو فکر نکن کی چیکار میکنه . اصلا بیخال فکر . موضع تاپیک رارعایت کن . یعنی اینجا یه امشب بنویس بقیه اش درسته هر چی باشه فقط امشب اولش باشه 3
maryam39 8211 ارسال شده در 15 فروردین، 2014 تنهایی زیباست... به زیبایی لحظه ی تولد یک نوزاد به زیبایی لحظه ی مرگ به زیبایی آرامش کسی است که ترسی ندارد دلش هر لحظه نمی لرزد که شاید روزی تمام این حس گرم با هم بودن برود «او» برود سیاهی زیباست چون بالاتر از سیاهی رنگی نیست 6
دختر باران 18625 ارسال شده در 15 فروردین، 2014 روزش کلافه کننده.یه روز فوق بد اما امشب همه ناراحتیای طول روز جبران شد تازه اومدم تو این تاپیک کلی هم خندیدم به امشب یکی بچه ها 4
behe 2545 ارسال شده در 15 فروردین، 2014 در آواي سنگين سکوت امشب ، در دست افشاني رويا در ظرافت يک متن ، در راز ناشناختهي زيستن ؛ تو را عاشقانه ميخواهم ... در پوچي يک توهم در اوج وصال ، در سوداي محکومانهي عشقي ، در روياي مشکوکانهي وصلي ؛ تو را مجنونوار ميکاوم .... در پژواک انديشههايم ، در سايهي آرزوهايم ، و در اوج فاصلهاي ميان کام و دل ؛ تو را ميخواهم ... در سادگي يک غزل ، در شور يک عشق ، در وجد عارفانهي يک نيايش ، در تبلور يک رويا ؛ تو را ميخواهم ... مرا در بيکسي امشب ، در غربت لحظه لحظه ی تنهاييم ، درياب ... مرا در درياي بيکران زندگي ، و در ويرانههاي وجودي خسته ، درياب ... در بيصدا گريستنهايم ، در عجزم از اين غربت ، مرا درک کن ... بار خدايا ! با وجود مهربان و گرمت ، تار و پود فرسودهي وجودم را از بين ببر ؛ با وجود نوراني خويش ، پرده پردهي تاريکيام را نابود کن ؛ از تو ميخواهم برفراز درياي وجودت ، افکار شناور مرا به اهتزاز درآوري ؛ از تو ميخواهم در حجم تاريکي و هجوم غربت امشب ، در سردي وجودم ، مرا حامي باشي ... آمین یا رب العالمین ... 4
nafis.68 490 ارسال شده در 17 فروردین، 2014 امشب هم مثل این چند شب گذشته هست برام پر از حس و حالی که این روزا شده مهمون افکارم حس و حالی که تهش نمیدونم به کجا قراره برسه کاش پایانی خوب داشته باشه و شاید اغازی زیبا 4
One gear 7070 ارسال شده در 19 فروردین، 2014 امشب شب مهتابه عزیزم رو می خوام!!! امشب آسمون مهتابیه ! یکی رو می خوام ک پایه باشه تا خود صبح کنار دریا پرسه بزنیم!!! یافت نشد!!! 10
ooraman 22216 ارسال شده در 19 فروردین، 2014 دلم یه شبگردی دو نفره میخواد با یه آدم پایه .... تو خیابونا راه بریم بدوئیم هوای تازه بخوریم بدون هیچ استرسی ... غما برن....اضطرابا دور شن ....غصه ها پاک شن... آروم باشیم...آرومه آروم 6
ارسال های توصیه شده