maryam39 8211 ارسال شده در 17 اسفند، 2013 به طرز فجیعی شبایی که بدون برنامه ی قبلی بیرون میری حال میده امشبم از اون شباست.:hapydancsmil: 8
delovan20 1048 ارسال شده در 17 اسفند، 2013 خدایا خیلی دلم گرفته خدایا میخوام بپرسم چرا چرا من خدایا خودت کمکم کن 8
f.r20 659 ارسال شده در 17 اسفند، 2013 امشب میخوام یه کم برنامه ریزی کنم دیگه داره حالم از این همه تنبلی به هم میخوره میخوام به خودم قول بدم دیگه دست از تلاش بر ندارم.قبلا خیلی به خودم انرزی میدادم ولی چند وقته دیگه این کارم نمیکنم. امشب به خودم قول میدم مثبت فکر کنم...ایشالا که بتونم... 9
دختر باران 18625 ارسال شده در 17 اسفند، 2013 امشب بعد ار یک دل گرفتگی شدید و کلی گریه....الان خیلی آرومم.شاید بعد از مدت ها اینقد احساس آرامش میکنم.خدایا شکرت 10
M_O_R_T_E_Z_A 708 ارسال شده در 17 اسفند، 2013 امروز از ساعت 10 صبح تا همین الان پای کامپیوترم (کار میکنم واسه 2 تا لقمه نون) خیلی خسته ام -- همه ی این حرفا به کنار... الان میخواستم بگم دلم تنگ شده که صدای دلم در اومد گفت یعنی چی تا حالت گرفتس پای منو وسط میکشی راست میگه . . . . سکوت پر هیاهویی وجودم را فرا گرفته ... ولش کن بابا الان اگه شروع کنم به نوشتن ... بیخیال این هم میگذرد... 9
nafis.68 490 ارسال شده در 17 اسفند، 2013 همیشه وقتی یه حس قشنگ تو جودم هست میترسم میترسم که همش وهم و خیالی بیش نباشه و امشب هم دلم پُر هست از این حس قشنگ اما با ترس . . . حس عجیبیه دوست دارم این دفعه قشنگ تموم شه! شایدم قشنگ شروع بشه! هوم؟! دوست دارم این دفعه راست باشه . . . دلم گواه یک معجزه را میدهد 10
sasan2007 1323 ارسال شده در 18 اسفند، 2013 امشب خستگی توی بدنم داره موج میزنه اما نمیدونم چرا یک حال عجیب غریبی پیدا کردم یک فنجون قهوه تلخ توی این سرما با زدن سازم شاید این حالمو بتونم درک کنم امشب آسمون هم جور دیگه شده...... 5
memmar 6829 ارسال شده در 18 اسفند، 2013 امشب......بعضی حرفا گفتنی نیست.... اول شب کلی حرصو و جوش خوردم سر موضوع های ناگفتنی بعدش یکی از دوستای خوبم اینجا اومد رعد باهم حرفیدیم.. پروف بارونی باز شده خیلی حس خوبیه ومثل همیشه انتظار 9
black banner 9103 ارسال شده در 18 اسفند، 2013 امشب احساس دلتنگي ميكنم !! دوست دارم كه يكي بود سرمو ميزاشتم رو شونه هاش ... واقعا چرا بعضي وقتا آدم اينجوري ميشه؟؟؟ 7
Lean 56968 ارسال شده در 18 اسفند، 2013 امشب خیلی اعصابم خورد شد موقعیتی پیش اومده بود که بشه انتقالی بگیرم به شهر خودم ولی مطلع نشده بودم ولی الان که فکر میکنم میبینم برگشتن به شهر خودم چندان هم باب میلم نیست آرامش فعلیم رو نمیخوام از دست بدم 10
B nam o neshan 12214 ارسال شده در 18 اسفند، 2013 امشب حس خاصي ندارم كه بگم ولي ديشب خيلي حال داد! كار طرحم مونده بود ولي ديدم خوابم مياد، بيخيال رفتم خوابيدم صبح ساعت 5 ام خيلي شيك بدون ساعت از خواب بيدار شدم، تا 6 بقيه شو انجام دادم ....... بعضي وقتا به اين بيخيالي ها به شدت احتياج دارم 13
آرتاش 33340 ارسال شده در 19 اسفند، 2013 زانو نخواهم زدحتی اگر سقف آسمان کوتاهتر از قدم شود:5c6ipag2mnshmsf5ju3امشب اینو مدام زمزمه میکنم 9
JU JU 7193 ارسال شده در 19 اسفند، 2013 آسمانت هر کجا که هستی اینجا، آن دنیا ابری، اما نه سیاه به رنگ خون 7
behe 2545 ارسال شده در 19 اسفند، 2013 امشب که حرفشو نزن .... بیشتر فکر شنبه و شروع دیگری از هفته ی کاری و سرو کله زدن با یه مشت زبون نفهم !!!!! چرا بعضیا توی کارشون نرمش نشون نمیدن همش تندخویی و غرور ..... چراااااااااااااا!!!!!!!!!!!! 11
B nam o neshan 12214 ارسال شده در 21 اسفند، 2013 يه غمي رو دلم سنگيني ميكنه كه گاهي وقتا...بي خيال خدايا... تو كه ميدوني خيلي وقته ازت چيزي براي خودم نخواستم! هرچي خواستم براي اون بود... هميشه ميگه ريحانه برام دعا كن كه اوضاعم روبراه بشه... ... خدايا امشب كه شب يلداست، اونوقت يني وقت بيشتري داري كه به صداي بنده هات تا صبح گوش بدي ديگه!خب منم يكي از همونام ديگه ميشه به منم نگاه كني؟ صدامو بشنوي؟ قول ميدم پر حرفي نكنم... ... دلم عجيـــــــب گرفته امشب 12
دل مانده 7714 ارسال شده در 22 اسفند، 2013 امشب... چیزی نیست به جز ســــــکوت سنگین.... خدایا خستم از این ســـــکوت.... 12
ارسال های توصیه شده