sam arch 55878 اشتراک گذاری ارسال شده در 24 بهمن، ۱۳۹۰ [h=1]داغی دوباره تا نفس نرگس [/h] سیاره ی سرشک ، نمی دانم روی کدام دایره در رویاست برفی که می نشیند انسان انبوه می شود می آیم از نگاه تو برگی به تن کنم داغی : که تا دریچه گشایم فریاد را به رنگ سفر دور می زند شاید دمیده ببر و استخوان مرده ندارد سر قرار ناهید یخ زده ست دریاچه ای که کتف نو رسیده به نخ می کشد هنوز باید که پاک می بریدم از اول از خاطرم زمان ماهی که پاره می کند پلاس روشن تاریکی می بینمش که هیچ نمی روید آشکار عمرم شکسته است جا به جا نمی شود این اوراق رخ در رخ تمام آینه ها می بارد و هنوز تو در راهی 4 نقل قول لینک به دیدگاه
sam arch 55878 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 24 بهمن، ۱۳۹۰ [h=1]تا عمق زنبقی از دریا [/h] نهان خرمنم این هاله است خار غریزه می کند از سینه ار افق به باله ماهی مریم ملاح مرده مائده ی دریاست وال همیشه در گذر از جلگه ها و من تا چند از نگاه تو می چیند نمدانه های نور ظلمت گلایل نیلی ست در مذ مرگ و ذائقه ی خرچنگ طرح لب است شهیر این کبک کشته که می ترکد مادام در نفس هر باد مگر نسیم سحر را شراع باله بیاراست گربه ماهی مرگ که از دو سوی زمان موج چراغ سایه به کف پابرهنه می لغزد بر ابرود نگاه تو کودک مرجان کلاه پاره به سر سر نهاده بر آرنج هنوز ماسه ی تلواسه پس زند آرام زمان که راست که می غلتد هزار پای شهاب از نشیب مرزنگوش کمانه می کند اوراق استخوان و صدف نگاره های سیه پوش به پای خاطره ها و حصار می شویند هزار پیرهن مانده در تخیل جهان اگر در اشک تو مد می شد شاید غزالی از آزرم ردایی از کفنم می برید تا خورشید سری که ساقه بر آفاق می کند ترسیم ماه تصویر مرده ای بی دست می برد تیره تیره تا تالاب خاک را آه اختر کنده ست بذر کوکب کلاهی از مهتاب دائم بنفش خاطره قداره می کشد تا مرگ برگی شود قویی سپید نه در مرام سیل نمی گنجد نخل چکیده ی بی نخ سرشت دیدم : که چشم تو را آب می ربود آن ثعلب کبود رقص تنهایی ست بر دیوار آبشار عقرب و افیون سایه ها تابوت سرگردان اشک می ریزد کنار بوته ی اشک کهن انسان کوکوی بی زمینه ی کابوس ماه ملخ نما غول و هلالو آینه تو در تو عطر عیان کیست گرداب پیچ گردن لنگرگاه ؟ خون من آه این چال خیس خیره آخرین شقیاق خودروست 4 نقل قول لینک به دیدگاه
sam arch 55878 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 24 بهمن، ۱۳۹۰ [h=1]تشتی لبالب تصویر [/h] مهی عیان و حادثه ای مواج حتی : برابرم آینه بود چله ی قرقاول با ورد می شکست آن سوتر عصر عارفانه مبراست پستوی خانه از نیای زمان خالی صیدش قرار تازه ماهی من بی تاب گل ها برای بعدشما حجله بسته اند پرسش برابرم مگر این بار زندگی کفشی که پارگیش پای مرا به کوچه های کودکی ام باز می کند باغ نهان نخستین را گل ها به خواب می دمم آهسته تر بخواب من : در میان آسمان و عروسان خطی چراغ می کشم از رودخانه که تا حال از کاسه ام تهی ست خطی چراغ می کشم رواق رازیانه چه کوتاه ست اطرافمان که سیاه می زند قبیله دره چه طولانی پس آسمان خراش خاطرات تا توره ای رمیده که در کوزه کشتی او مرده ایستاده موریانه هنوز آن جاست ماهی من بی تاب بی تنور شما لیس می زند آن زن با سایه روی کاسه ی مهتاب سلطان پیر جامه تویی معنای گریه اگر گمراه تاریکی از عشیره ی تاریکی صیدش قرار پاره ماهی من بی تاب 4 نقل قول لینک به دیدگاه
sam arch 55878 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 24 بهمن، ۱۳۹۰ [h=1]پروانه های پرپر دستان [/h] به هر طرف نو زد آفاق زان پس خامش ستاده بود و به دار سپیده ی بی اورنگ گردن نهاده بود خونابه : پرده بر مژه ی مفتول ابر سکوت مهاجم با خرمن خزنده ی پرها ریخته رویای سبز درخت و زمین بی کهکشان پرت شباهنگ مهتاب آبگون بر دامن دوباره ی توفان آه بنفشه برلب مجنون بید بن ناگه تو را پروانه های منتظر دستان بر قاب طبل سوخته ی موعود رد قبیله ها و قافله ی اسپند پرپر زدند و فتادند ما را ولی هنوز زخم زبان زنجره و زنجیر بار گران خفت خواب دوباره پاره تخته ی تابوت بود اما پرندگان طرفه تبار زمزمه شبگیر خوانده اند زین مایه بی گمان بر ذهن آسمان بذر ستاره ها و صاعقه ها را فشانده اند 4 نقل قول لینک به دیدگاه
sam arch 55878 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 24 بهمن، ۱۳۹۰ [h=1]گامی پر از نگین گمشده ی دریا [/h] هوای همسفر انگار در کوچ خارک این گلبرگ گامی پر از نگین گمشده ی دریاست پروای دیگرم این است حتی : ستاره روی قتل تو لب تر نکرده بود شاید کبوتری که یاد تو می پیچد آتشم کو زورقی که در این پایاب لختی از آسمان نبریده ست انون جهان که می تراشدم آسایش توفان تیره گی ست ساری که سوی تو سر بر می گرداند شبتاب ها جز این که مرا باید برای چندمین عقوبت ارغوان با تو گلاویز از سر گذشته باشند تاوان سال و صورت دنیا آن دست هاست تا شب چنان بتابد از بنفشه که گورستان می پایدم سکوت 4 نقل قول لینک به دیدگاه
sam arch 55878 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 24 بهمن، ۱۳۹۰ [h=1] تا آفتاب تر از تأخیر [/h] مرا عبور شب این منشور چاهی درون مردمک دیده می کنم ورودی که لا به لا غریبه ی کولی هاست چرخیدن زمین به گرد تو چرخیدن من است ارثی که گردباد به من داد ارثی که باید از اول گم می کنم تو را کاش آن دو لحظه پیش و پس نمی شد از اول در می زنند صد ها صدا قرار هر چه دریچه ست می شوید همچنان و پری یاغی ست من : مرگ را نه چاله پذیرفتم تا ماهیان گردن فراکشند تا آفتاب تر از تأخیر پیدا نمی کنم چگونه در آن باران دریا با خواب های تو درگیر شد لبریز هر چه بخواهی هر چند هر چه بخواهی ستاره نیست نخل ولی پر از جوانه می گذرم ماه همواره سایه بان مرقد ما نیست 3 نقل قول لینک به دیدگاه
sam arch 55878 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 24 بهمن، ۱۳۹۰ [h=1]تا در کجای پلک خود از خواب [/h] اسیر حس گذر طاووس بر دوش می بردم گریه شایدنریزم از سر گلبرگ تا در کجای پلک این بار خسته ام او در کجا ضیافت اگر خواب پایین دره جرس نیست لختی که تکیه داده ام به هر چه که در باد 3 نقل قول لینک به دیدگاه
sam arch 55878 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 24 بهمن، ۱۳۹۰ [h=1]تا نیشخند شیری شبتاب [/h] محاق چشم سحر مخمور تا با گذشته ای این دخمه بگذرم دنیا کنار دست پیر می شود تاریک می پراکندم جیغی زنانه رو به نیمه ی آذرماه زنگ همیشه رها دریاست خاموش می شود جاری ست اضطراب می ترکم شبتاب انسان چه ساده می رود از دست وقتی که درد لخته لخته می تراشد از غرور آب می شود احساس می بینی آسمان چگونه می شکافد و می سوزد با آن مزار که ناپیداست وقتی که از کنار زمین دور میشد او توفان تمام سادگی ما را از ریشه می شکست باید میان مهربانی و ماهیخوار خطی کشیده باشد آدمی از آن سر فریاد دلشوره را برای چه پس برگ می خورم باید میان مهربانی و ماهیخوار آن ستاره ی آبی او او جام و جمجمه جاری ست اضطراب شبنم سه موج مانده با سپیده چه می بارد آیا کبوتری که به قربانگاه آن روز قطره قطره ی آزادی نوک می زد آشکار عمر شکسته ی من بود ؟ عمری که در میان پر شکستن و پرواز خاموش می شود ؟ پنهان که می وزم از دجله ی نگاه تو تا جالیز چادر زده ست باد باد است و رنگ مرده گرفته ست نیزار بس که خون مکیده از جگر مرداب بر شاخه ی شکسته خاطره ننویس تعبیر خواب آن گل زرد می زند زنها باد و بالشم این طاووس ترس از شیار گونه ی خود پاک می کند سوگند را به سفره رها کردند 3 نقل قول لینک به دیدگاه
sam arch 55878 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 24 بهمن، ۱۳۹۰ [h=1]رمز درخت و نام خیابان [/h] پرند حسرتم اینک جوی این گونه بی خیال بر باد کنده ایم رمز درخت و نام خیابان چتری که بسته می شود یا خانه ای که سر برم احساس تا او فراز لک لک اگر آبم آشناست راهی که روشنی ش پر از برگ فاصله ست 3 نقل قول لینک به دیدگاه
sam arch 55878 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 24 بهمن، ۱۳۹۰ [h=1]که را اگر که سوزن اگر سنگ [/h] مگر مغاک زمین دریاست که را اگر که سوزن اگر سنگ بر ارغوان شکند اشک مهی که دوک تو می رشت پری نبود که فردای کوچه ی ما را نگین آتش کرد قیام دسته گلی که روی نام تو پژمرد درون عاطفه طی می کند تو را و تاب می دهم آتش و راه کهنه می خزدم در باد کدام خانه که یک نخ از آسمان کافی ست نگاه کشته اگر گلوی خشک مرا تر نمی کرد دریا 3 نقل قول لینک به دیدگاه
sam arch 55878 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 24 بهمن، ۱۳۹۰ [h=1]تا آخرین پرنده ی منقار [/h] سفرسرای تو در باران پ ،یک با آخرین پرنده برگ می زندم توفان ز، دو این بوم بی هواست بر اعتماد آن که می درخشد از گناه پ، یک پس ابرها که چشم من از تاب رفته اند بال عقاب به تالاب ؟ ز، دو سارشکسته می تپد آواره ام به ساق الف ، سه همواره از پیاله ی من آب خورده است با اولین برهنه که می تابم آشکار ز ، دو اغواگرست کودکان نیمه خورده با حضور وسوه حتی اگر عروس پ ، یک با یاس یخ زده جاری ست آن صدا الف ، سه مار است تا دیار چشم من اکنون پ ،یک پس با جوانه ناخن امواج با من چرا غروب می رود هر بار ماهور دیگری ست ؟ الف ، سه تردید : آشیانه ی تاریکی پ، یک اوزان آتش ام گرفته همان بانوست لب پر که می زند نهفته در ردایی از پر مرغان دستانی از نیام زمین می زند برون می بینی آسمان چگونه مرا دوره می کند تصویر مه گرفته با جنازه ی او شاید شب است کوچه می کند آن سو باد یا در میان دامناله های تیره در عذابم و می بارد برفی : که خواب خدایان را بیدار می کند بی انتهاست قویی که نام تو را بال می زند قویی که سایه ی سنگینش داغی ست بر جبین جاری اروند پ، یک پنهانم از کویر بی راهه ای که می جود اندیشه ی مرا صدایی ست در به در نه درد بی گلوی سیاووش نه پاره خند پهلوی سهراب تابوت هیچ یک از یک سنگین تر نیست 3 نقل قول لینک به دیدگاه
sam arch 55878 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 24 بهمن، ۱۳۹۰ [h=1]نام گل این دوباره ی سرمشق [/h] عیانم نمی وزد این جا بحر سر مشق تازه ای ست می خواهی از هزاره ی تاریک بگذرم ویرانه ی لبی که پیرتر از دنیا یک شب دهان گشود رویا اگر به سر آید می بارد آبراه سرمشق تازه ای ست دستی اگر ولی سالی که دستچین اقاقی ست تنها پری بر آتش و سیمرغ آیینه ی تو را 3 نقل قول لینک به دیدگاه
sam arch 55878 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 24 بهمن، ۱۳۹۰ [h=1]همدست خون وهمسفر رویا [/h] دهان دهکده ام صحراست می تابدم فانوس عارفانه جنون آبشار اوست پروانه ی پریدن چندین سال در شرق آبراه شمالی از پیکری به پیکر دیگر مهتاب در شناست در او قرار ندارد خاک با عطر بیکرانه ی زیتون گاهی که بی پلنگ دره های فلسطین آرام می شوند در او قرار خاک و خاطر من افسوس سال هزار و سیصد و هفتاد و چندم است عمرم جلو زده ست از من انگار دامنی از اتراق خوابی که لخته لخته می برد افسون از آستین شیطان پروانه ی پریدن چندین سال در غرب بال های خامش آن گنجشک پاییز دست جهان را بریده اند موجی نمی خورد تحمل خاکستر می تابدم فانوس عارفانه از پیکری به پیکر دیگر 3 نقل قول لینک به دیدگاه
sam arch 55878 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 24 بهمن، ۱۳۹۰ [h=1]با بوریای گرد مرده بر این پیکر [/h] نهان این شب اگر باد این وقت روز چه می بارد باید تعادل خود را از دست داده باشد توفان این وقت روز که شب هم با گورهای کهنه نمی ماند کو تا سحر که باد تازیانه نباشد پشتم چه تیر می کشد اکنون می خواهم از کنار زمین سیر بگذرم دستی میان آمدنت تا من شمشیر می شود چشمی که آسمان مرا با استخوان رودخانه نشینان بر خاک می کشد باغ است این کفن داغ است ودر سراب هویداست دودی که بر فراز عفت واخلاق می وزد خشکیدن چراغ چه خاموش است باید تهی شده باشد آن گوش های پاره از صدای سحرگاه تابوتی از تو چه می سازد ذات سحر که گفته سپید است هرگز به دست داده که گورستان از چشم های تشنه ننوشد آب ؟ این عطر آشنا حتی مخاط گرگ بیابان را آزار می دهد باید کسی گذشته باشد از این جا دستم به حرف های گنگ خیابان نمی رسد چشمم به گریه های آن پس دیوار باید از آن طرف که می گذرد او من هم گذشته باشم می بینم این وطن که باز نمی گردد چشمانی از دریچه سرک می کشد با آیه ای که قطره قطره تو را آب می کند آن قدر مانده روز که برگی هم در دخمه بشکند می بینی آفتاب نیمی از استخوان تو رالمس می کند یک روز باز شانه های تو بودم حالا تو بال ناتوانی من باش موش هزاره هم اکنون باید جویده باشد احساس آدمی شاید جوانه هم زده باشد س برفی که با گلوی شما آب می شود دنیا به فکر هیچ گلی نیست تا او به شکل تو باشد از برف هم که می گذرد باز آشناست این عنکبوت تیره که می بافد دائم کلاف خویش از برف هم که می گذرد تاریکی جهان تو را جیغ می کشد آن زن که تکیه داده بر اکنون سرد است و باز مسلسل ها سرگرم قطع حوصله ی عشق پشتم چه تیر می کشد آن روز دارد بخار می شود این دست دارد بخار می شود و دریا باز همچنان به جوی شفق جاری ست دنیا چه قدر بی تو غریب است این بوریای موریانه خورده که هر بار بر پیکری دریده می شود و باز انسان درون جمجمه می پوسد وقتی دروغ سخنگوست سرد است و گرد مرده می پراکند این ابر 3 نقل قول لینک به دیدگاه
sam arch 55878 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 24 بهمن، ۱۳۹۰ [h=1]دستی پر از بریده ی مهتاب [/h] عمرم مشابه اگر دشت درنای آبگیر ساکتن اکنون دو آینه ست خاموش خاری نمی تکاندم از مهتاب آن زن که روی پرسه ی خود پهن کرده بال باید چگونه پیکری فراز می شدم از آتش خونم سحر نمی کند هنوز و می جود کناره ی تاریکی یا سایه ی شماست که بر دیوار آوار آرزوی مرا طبل می زند آن سو تر نشسته بود دست پر پر خود را بر خنچه می کشید دو کوگ مهربونم از کفم ره زبنوم لال جوتن از کفم ره شاید نظیر نیمه ی آوای آن کلاغ در خواب کنده باشم هم تراز اشک شام هشتم آبان ماه ست گردم قیام بختک و پندار آشوب سال های برنیامده پهلوی دیگرم عمری طواف داده اند و من اینک شبگیر با حواس پاره ی باران ها حتی به یاد خویشتن هرگز نمی رسم چشمم قدم نمی زد آسمان و خاطره هر بار دروازه ای گشاده رو به روی پنج پیکر طولانی دستی پر از بریده ی مهتاب 3 نقل قول لینک به دیدگاه
sam arch 55878 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 24 بهمن، ۱۳۹۰ [h=1]کجای این غرور وخانه که پیدا نیست [/h] هنوز شور جهان ابری ست حصار کیست میان این غرور آن خانه ای که پیدا نیست پرنده : مهربان نمی گذرد در کاج کجای رسم شب این بار میان این غرور آن خانه ای که پیدا نیست درنگ صبرم اگر کوتاه 3 نقل قول لینک به دیدگاه
sam arch 55878 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 26 بهمن، ۱۳۹۰ و جانب عطر شفق 1 جهان که جعد کلالی نیست سپیده سر برگرداند جلالی می ریزد بنفشه پا بردارد شبم پر از دانه ست نه سالگی ام به خانه می آید شنیدم بهمنی گردان می سازن برای سربازا زندان می سازن و قهوه خانه تهی قرار جعفر آهنگر خون سیامک گندم رست 2 نگاه کهنه اقدسیه بر آتش داد نهان فتنه تو را گمان نمی برم چراغ فاصله عباسی ست خون سیامک گندم رست 3 سرگردانی پری که باغچه می کارد میان پنجره و پاییز و روزبه عاشقانه اگر کوتاه مرام ساحل اگر پرده می کشد سینه خون سیامک گندم رست 2 نقل قول لینک به دیدگاه
sam arch 55878 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 26 بهمن، ۱۳۹۰ 4 آزادی غایب بود شمال از من باران تر و مرتضی / جلوترم از مرگ پیاده می شود غروب لشکر زرهی با او میان شانه ها و شترخان هنوز ناپیداست خیال آن گل اگر چرخ می خورم تاریک خون سیامک گندم رست 5 دهان چه تلخ می گذرد و باد پر از صداست آب های غروب میان لاله زار و قد تو تنها قیام مردم نیست و مار می رقصد خون سیامک گندم رست 6 زمان اجازه ی رفتن بود کسوف شبنم و خورشید درک شوم حقیقت و ابتدای تهی خون سیامک گندم رست 7 ابرهای در میانه سالی دود ارابه های مرده کلاف سر در پا پرده نمی گرداند قهوه خانه دور می زند سحاب و اکبر گلپایگانی و پیر می پرد بهار و آتش بی منقار خون سیامک گندم رست 2 نقل قول لینک به دیدگاه
sam arch 55878 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 26 بهمن، ۱۳۹۰ 8 پیاده می ترکد دیدار دانه ای از ریگ پیچ و تاب کبوتر کنار چوبه ی تاریک و عشق با تو به میدان و آفتاب میان دست تو تأخیر می کند غرور زورخانه مهیا ست خون سیامک گندم رست 9 ساه بمانی سال سر به راه قدم بر می دارد آب سر بهراه قدم برمی دارد باد سر به راه قدم بر می دارد او و آب به لانه می بندد کبک انجیر خون سیامک گندم رست 10 ولی سالخورده ی دف زن گرگم به هوا سیرم و شب بالا اسا چپرنگ پیرم و شب بالا امان نبرا سیرم و شب بالا کرمج زیر پا پیرم و شب بالا والبی سلام وسلام و علیک و علیک بر جمالش خون سیامک گندم رست 2 نقل قول لینک به دیدگاه
sam arch 55878 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 26 بهمن، ۱۳۹۰ به حیرت از تو اگر 1 ولی : سالخورده ی دف زن سایه ی تسخیری اصل چهار غله و جنجال واسطه خون بود نه سالگی ام به خانه می آمد و خرما بسته بندی شیرینی داشت خون سیامک گندم رست 2 برهنه می گذرم و باغچه طی می کند تو را و خنده ی ستاره اگر دیوار جذام حجله روی هیولای زیر هشت ضرابخانه پر از سکه ست و اسطبل شاهی اسب می طلبد خون سیامک گندم رست 3 نمی رمانمت ای توفان هلال ضربی سیالسنگ که پشت کرده / میهنم / از دست می شود نمی تابد از من به قطره ای که حشمتیه کاسه گردان بود و کاسه سرم ارزان که سالهای بی تو مرا دنبال دو سوم دریا بودم حشم دو پرچم گل ها خون سیامک گندم رست 2 نقل قول لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده
به گفتگو بپیوندید
هم اکنون می توانید مطلب خود را ارسال نمایید و بعداً ثبت نام کنید. اگر حساب کاربری دارید، برای ارسال با حساب کاربری خود اکنون وارد شوید .