رفتن به مطلب

اگر نمیتوانستید ازدواج کنید چه می کردید ؟


ارسال های توصیه شده

با سلام

به نظر شما اگر نمیتوانستید ازدواج کنید ( به هر دلیلی ) چه می شدید و چه می کردید ؟ لطفاً شعار ندید ، از نظر روانی واقعاً چه اتفاقی برایتان می افتاد ؟ :5c6ipag2mnshmsf5ju3

لینک به دیدگاه

سلام حامد جان

 

فعلا که نمیتوانیم ازدواج کنیمsigh.gif

 

 

نکته:درپاسخ زیر هم به بعدجسمی توجه شده هم روحی پس لطفا برداشت غلط از نوشته های من نکنید:a030:

به روابط ساده با زنان اطرافمان قناعت میکردیم .گرچه این روزها آنقدر دخترهای جامعه(البته انگشت شمار هستندها :whistle:)مهربان شده اند که بدون ازدواج تمام نیازهای شما رو برآورده میکنند ونیازی به ازدواج وجود ندارد.

 

این سوال شما وقتی برای افراد جامعه مشکل ایجاد میکند که افراد تنها ازطریق ازدواج بتوانند نیاز به جنس مخالف رو (چه روحی چه جسمی)برطرف کنند نه الان که خود ازدواج باعث پیدایش بیشتر مشکلات روحی وروانی در بین افراد جامعه است.

 

زمانی پاسخی واقعی به این پرسش داده خواهد شد که افراد اجازه ندهند کسی جز همسرشان از خوبیهای آنها لذت ببرد چه جسمی چه روحی.

 

وقتی در ازدواج مسئولیت وجود دارد ولی در دوستیهای ساده وجود ندارد

 

وقتی در ازدواج چیزی به نام مهریه برای مردان وتمکین برای زنان قرارداده شده است چیزی که بیشتر به عنوان حربه ازش استفاده میشود تا وسیله ای برای تداوم زندگی ولی در روابط دوستی غیر ازدواج ایندو وجود ندارد ولی اکثر نیازهای اساسی یک شخص برآورده میشود.

 

وقتی در یک دوستی ساده پسر بیشتر نیازهای روحی ورونی اش را از طریق دوست دختر قابل رفع میبیندویک دختر هم میبیند بدون اینکه آقابالاسر داشته باشد میتواند بیشتر خواسته هایش را از دوست پسرش داشته باشد

به نظر شما دیگر تمایلی برای ازدواج باقی میماند؟

 

بریا مسائل جنسی هم که خدا بده برکت چیزی که ریخته بازار آزاداین کار است دیگر شخص برای چه ازدواج کند؟

 

مسائلی که در بالا ذکر شد بیشترین دلیل بالارفتن سن ازدواج است که شخص میتواند بدون خودداری و تقوی تن به ازدواج ندهد.:icon_gol:

لینک به دیدگاه

من که به شخصه دوست دارم ازدواج کنم

 

ولی اگه نمی تونستم ازدواج کنم .... !!!! :ws52:

 

می رفتم دنبال هدف های دیگه ام و چیزهایی که دوست دارم ...

مثلا" ادامه تحصیل و یا گشت و گذار به هر جایی که دوست دارم و ... و ........

در کل یه آدم مجرد هر جوری هم که بگه اطرافش و دورش جمع ان ولی باز یه خلاء و یا کمبودی تو زندگیش داره و یه جورایی احساس تنهایی میکنه .

کسی که ازدواج میکنه انگار که تکمیل میشه - یه دوست می تونه تو دردهات و غصه هات و شادی هات شریک بشه ولی همسر یه جایگاه دیگه ای تو زندگی آدم داره ( از هر لحاظ )

 

( حالا اینها برداشت های من ان - نمی دونم شاید دیگران نظرات دیگه ای داشته باشن ! )

لینک به دیدگاه

من که به شخصه دوست دارم ازدواج کنم

 

ولی اگه نمی تونستم ازدواج کنم .... !!!! :ws52:

 

می رفتم دنبال هدف های دیگه ام و چیزهایی که دوست دارم ...

مثلا" ادامه تحصیل و یا گشت و گذار به هر جایی که دوست دارم و ... و ........

در کل یه آدم مجرد هر جوری هم که بگه اطرافش و دورش جمع ان ولی باز یه خلاء و یا کمبودی تو زندگیش داره و یه جورایی احساس تنهایی میکنه .

کسی که ازدواج میکنه انگار که تکمیل میشه - یه دوست می تونه تو دردهات و غصه هات و شادی هات شریک بشه ولی همسر یه جایگاه دیگه ای تو زندگی آدم داره ( از هر لحاظ )

 

( حالا اینها برداشت های من ان - نمی دونم شاید دیگران نظرات دیگه ای داشته باشن ! )

ممنونم از مشارکتتون تو بحث:icon_gol:

 

اول اینکه به جمع ما خوش اومدیhapydancsmil.gif:icon_gol:

 

صحبتهای شما درست است اما سوال تاپیک همون کمبودهاست که اگه نتونید ازدواج کنید چگونه اون کمبودهایی که خودتون اشاره کردید فقط با ازدواج رفع میشه رو جبران میکنید؟اصلا چه اتفاقی برای شما میافته از نظر روحی وجسمی اگه نتونید ازدواج کنید؟:a030:

 

اشاه کرده اید که با کارهای دیگه مشغول میکنید خودتون رو آیا میشه احساس گرسنگی رو با خوردن آب رفع کرد؟

لینک به دیدگاه

اینکه چیکار میکردم خیلی بستگی به محل سکونتم داره.

اینکه ایران باشه یا کشوری دیگه.

توی ایران کار خاصی نمی کردم چون مردمش فوق العاده فضول و حرف مفت زن هستند.

 

به قول همون رفقای مذهبی که میگن تقوا پیشه کنین،تقوا پیشه میکردم.

بماند همه اونهایی که در هزار سال پیش در این زمینه ارتباطات توصیه به تقوا کردن،خودشون حداقل 10 تا زن رسمی و موقت و کنیز و... داشتن.

لینک به دیدگاه
با سلام

به نظر شما اگر نمیتوانستید ازدواج کنید ( به هر دلیلی ) چه می شدید و چه می کردید ؟ لطفاً شعار ندید ، از نظر روانی واقعاً چه اتفاقی برایتان می افتاد ؟ :5c6ipag2mnshmsf5ju3

راستش این واژه نمیتونستید خیلی برای من مفهوم نیست؟

بنظر من هرکسی هرموقع بخواد میتونه ازدواج کنه.

لینک به دیدگاه

میذاشتم از ایران میرفتم تا از دست حرف های مفت راحت باشم!

 

اولین چیزی که تو ازدواج نکردن آدمو له میکنه طعنه های عاقله زن های همسایه و فامیله!

لینک به دیدگاه

مطمئنم نمیتونستم حرفای خاله زنکارو تحمل کنم پس از ایران میرفتم:icon_razz:

از نظر روانی هم اتفاق خاصی برام نمی افته چون خودمو میشناسم میگم از نظر من ازدواج چیزی نیست که بخوای از نظر روانی اسیب ببینی مگه اینکه کسیو دوست داشته باشی ولی نتونی باهش ازدواج کنی که در این صورت مطمئنن هر فردی ضربه روحی میخوره!:ws37:

لینک به دیدگاه

دوست دختر میگرفتیم هر روز یکی یا هفته ای یکی یا همزمان چند تا. اشکالی هم نداره . داره ؟

مگه راهی دیگه هم هست ؟؟:ws37:

لینک به دیدگاه

منظور من این بود که اگه نتونی به توسط ازدواج یا هر گونه رابطه ی دیگه ای نیازهای خودت رو برطرف کنی اونوقت چیکار می کردی ؟ مثلاً اگه ایدز داشتی و از طرفی آدم باوجدانی هم بودی تکلیفت چی بود ؟ اگه از ابتدا دچار مشکلاتی بودی که علیرغم تمایلات شدید به رابطه با جنس مخالف اما نمی تونستی اینکارو بکنی چیکار می کردی ؟ درواقع منظور من به این تعارضی هست که در وجودت به وجود میاد . با این چطور برخورد می کردی ؟

لینک به دیدگاه

ممنونم از مشارکتتون تو بحث:icon_gol:

 

اول اینکه به جمع ما خوش اومدی:hapydancsmil::icon_gol:

 

صحبتهای شما درست است اما سوال تاپیک همون کمبودهاست که اگه نتونید ازدواج کنید چگونه اون کمبودهایی که خودتون اشاره کردید فقط با ازدواج رفع میشه رو جبران میکنید؟اصلا چه اتفاقی برای شما میافته از نظر روحی وجسمی اگه نتونید ازدواج کنید؟:a030:

 

اشاه کرده اید که با کارهای دیگه مشغول میکنید خودتون رو آیا میشه احساس گرسنگی رو با خوردن آب رفع کرد؟

 

مررررررررسی برای خوش آمد گویی اتون :icon_gol:

دیدم بحث جالبیه - گفتم بیام شرکت کنم .

 

در مورد احساس روحی باید بگم که اگه نمی تونستم ازدواج کنم !!!!!

خیلی شکسته و داغون میشدم - همیشه یه احساس کمبود و سرافکندگی تو جمع - بین فامیل ها و مردم داشتم .

حس گریه - حس فرار از جمع - حس فرار از نگاه های ترحم آمیز مردم - حس پوچی و بی هدفی و ...

از لحاظ جسمی هم خب - مسلما" حس میکردم که اونقدرها برای آدم های اطرافم جذابیت ندارم !

یه جورایی حس میکردم که نگاه مردم بهم متفاوت تر و عذاب آورتره .

 

در کل حس کلی اش یه حس خیلی بد ِ که هر جوری هم آدم بخواد انکارش کنه باز تو درون خودش باهاش روراسته و نمی تونه ازش فرار کنه - اینکه با خودش کلنجار میره و نقص ها و عیب هاش رو تو وجود خودش جستجو میکنه .

اگه من ازدواج نمیکردم ! همیشه از مردم فرار میکردم - از جمع هاو مهمونی ها - از مردم - از نگاه ها و حرفهای مردم و آخرش هم یه جورایی از زندگی و دنیا فرار میکردم ...................

 

لینک به دیدگاه
منظور من این بود که اگه نتونی به توسط ازدواج یا هر گونه رابطه ی دیگه ای نیازهای خودت رو برطرف کنی اونوقت چیکار می کردی ؟ مثلاً اگه ایدز داشتی و از طرفی آدم باوجدانی هم بودی تکلیفت چی بود ؟ اگه از ابتدا دچار مشکلاتی بودی که علیرغم تمایلات شدید به رابطه با جنس مخالف اما نمی تونستی اینکارو بکنی چیکار می کردی ؟ درواقع منظور من به این تعارضی هست که در وجودت به وجود میاد . با این چطور برخورد می کردی ؟

 

خوب آدم برای ادامه حیاتش نیاز داره که به غرایز منطقی خودش پاسخ بده اونم از طرق مناسب خودش

 

ادم گرسنه میتونه از هر طریقی خودش رو سیر کنه اما اینکه کدوم راه رو انتخاب کنه نقش تعیین کننده ای تو سلامتش داره

 

واقعا نمیشه به بعضی پرسشها در آنی جواب داد hanghead.gifباید تو شرایط قرارگرفت

 

تجربه نشون داده انسان در مواقعی که راهی منطقی وانسانی برای نیل به اهدافش پیدا نمیکنه دست به کارهای غیرانسانی میزنهicon_pf%20(34).gif

لینک به دیدگاه

به گفتگو بپیوندید

هم اکنون می توانید مطلب خود را ارسال نمایید و بعداً ثبت نام کنید. اگر حساب کاربری دارید، برای ارسال با حساب کاربری خود اکنون وارد شوید .

مهمان
ارسال پاسخ به این موضوع ...

×   شما در حال چسباندن محتوایی با قالب بندی هستید.   حذف قالب بندی

  تنها استفاده از 75 اموجی مجاز می باشد.

×   لینک شما به صورت اتوماتیک جای گذاری شد.   نمایش به صورت لینک

×   محتوای قبلی شما بازگردانی شد.   پاک کردن محتوای ویرایشگر

×   شما مستقیما نمی توانید تصویر خود را قرار دهید. یا آن را اینجا بارگذاری کنید یا از یک URL قرار دهید.

×
×
  • اضافه کردن...