hamed_063 1261 ارسال شده در 21 فروردین، 2012 با سلام به نظر شما اگر نمیتوانستید ازدواج کنید ( به هر دلیلی ) چه می شدید و چه می کردید ؟ لطفاً شعار ندید ، از نظر روانی واقعاً چه اتفاقی برایتان می افتاد ؟ :5c6ipag2mnshmsf5ju3 11
peyman sadeghian 30244 ارسال شده در 22 فروردین، 2012 سلام حامد جان فعلا که نمیتوانیم ازدواج کنیم نکته:درپاسخ زیر هم به بعدجسمی توجه شده هم روحی پس لطفا برداشت غلط از نوشته های من نکنید به روابط ساده با زنان اطرافمان قناعت میکردیم .گرچه این روزها آنقدر دخترهای جامعه(البته انگشت شمار هستندها )مهربان شده اند که بدون ازدواج تمام نیازهای شما رو برآورده میکنند ونیازی به ازدواج وجود ندارد. این سوال شما وقتی برای افراد جامعه مشکل ایجاد میکند که افراد تنها ازطریق ازدواج بتوانند نیاز به جنس مخالف رو (چه روحی چه جسمی)برطرف کنند نه الان که خود ازدواج باعث پیدایش بیشتر مشکلات روحی وروانی در بین افراد جامعه است. زمانی پاسخی واقعی به این پرسش داده خواهد شد که افراد اجازه ندهند کسی جز همسرشان از خوبیهای آنها لذت ببرد چه جسمی چه روحی. وقتی در ازدواج مسئولیت وجود دارد ولی در دوستیهای ساده وجود ندارد وقتی در ازدواج چیزی به نام مهریه برای مردان وتمکین برای زنان قرارداده شده است چیزی که بیشتر به عنوان حربه ازش استفاده میشود تا وسیله ای برای تداوم زندگی ولی در روابط دوستی غیر ازدواج ایندو وجود ندارد ولی اکثر نیازهای اساسی یک شخص برآورده میشود. وقتی در یک دوستی ساده پسر بیشتر نیازهای روحی ورونی اش را از طریق دوست دختر قابل رفع میبیندویک دختر هم میبیند بدون اینکه آقابالاسر داشته باشد میتواند بیشتر خواسته هایش را از دوست پسرش داشته باشد به نظر شما دیگر تمایلی برای ازدواج باقی میماند؟ بریا مسائل جنسی هم که خدا بده برکت چیزی که ریخته بازار آزاداین کار است دیگر شخص برای چه ازدواج کند؟ مسائلی که در بالا ذکر شد بیشترین دلیل بالارفتن سن ازدواج است که شخص میتواند بدون خودداری و تقوی تن به ازدواج ندهد. 9
ZOLEIKHA 542 ارسال شده در 22 فروردین، 2012 من که به شخصه دوست دارم ازدواج کنم ولی اگه نمی تونستم ازدواج کنم .... !!!! می رفتم دنبال هدف های دیگه ام و چیزهایی که دوست دارم ... مثلا" ادامه تحصیل و یا گشت و گذار به هر جایی که دوست دارم و ... و ........ در کل یه آدم مجرد هر جوری هم که بگه اطرافش و دورش جمع ان ولی باز یه خلاء و یا کمبودی تو زندگیش داره و یه جورایی احساس تنهایی میکنه . کسی که ازدواج میکنه انگار که تکمیل میشه - یه دوست می تونه تو دردهات و غصه هات و شادی هات شریک بشه ولی همسر یه جایگاه دیگه ای تو زندگی آدم داره ( از هر لحاظ ) ( حالا اینها برداشت های من ان - نمی دونم شاید دیگران نظرات دیگه ای داشته باشن ! ) 7
peyman sadeghian 30244 ارسال شده در 22 فروردین، 2012 من که به شخصه دوست دارم ازدواج کنم ولی اگه نمی تونستم ازدواج کنم .... !!!! می رفتم دنبال هدف های دیگه ام و چیزهایی که دوست دارم ... مثلا" ادامه تحصیل و یا گشت و گذار به هر جایی که دوست دارم و ... و ........ در کل یه آدم مجرد هر جوری هم که بگه اطرافش و دورش جمع ان ولی باز یه خلاء و یا کمبودی تو زندگیش داره و یه جورایی احساس تنهایی میکنه . کسی که ازدواج میکنه انگار که تکمیل میشه - یه دوست می تونه تو دردهات و غصه هات و شادی هات شریک بشه ولی همسر یه جایگاه دیگه ای تو زندگی آدم داره ( از هر لحاظ ) ( حالا اینها برداشت های من ان - نمی دونم شاید دیگران نظرات دیگه ای داشته باشن ! ) ممنونم از مشارکتتون تو بحث اول اینکه به جمع ما خوش اومدی صحبتهای شما درست است اما سوال تاپیک همون کمبودهاست که اگه نتونید ازدواج کنید چگونه اون کمبودهایی که خودتون اشاره کردید فقط با ازدواج رفع میشه رو جبران میکنید؟اصلا چه اتفاقی برای شما میافته از نظر روحی وجسمی اگه نتونید ازدواج کنید؟ اشاه کرده اید که با کارهای دیگه مشغول میکنید خودتون رو آیا میشه احساس گرسنگی رو با خوردن آب رفع کرد؟ 4
*Sanaz* 10640 ارسال شده در 22 فروردین، 2012 اینکه چیکار میکردم خیلی بستگی به محل سکونتم داره. اینکه ایران باشه یا کشوری دیگه. توی ایران کار خاصی نمی کردم چون مردمش فوق العاده فضول و حرف مفت زن هستند. به قول همون رفقای مذهبی که میگن تقوا پیشه کنین،تقوا پیشه میکردم. بماند همه اونهایی که در هزار سال پیش در این زمینه ارتباطات توصیه به تقوا کردن،خودشون حداقل 10 تا زن رسمی و موقت و کنیز و... داشتن. 9
XMEHRDADX 7514 ارسال شده در 22 فروردین، 2012 با سلام به نظر شما اگر نمیتوانستید ازدواج کنید ( به هر دلیلی ) چه می شدید و چه می کردید ؟ لطفاً شعار ندید ، از نظر روانی واقعاً چه اتفاقی برایتان می افتاد ؟ :5c6ipag2mnshmsf5ju3 راستش این واژه نمیتونستید خیلی برای من مفهوم نیست؟ بنظر من هرکسی هرموقع بخواد میتونه ازدواج کنه. 5
lorena 10304 ارسال شده در 22 فروردین، 2012 میذاشتم از ایران میرفتم تا از دست حرف های مفت راحت باشم! اولین چیزی که تو ازدواج نکردن آدمو له میکنه طعنه های عاقله زن های همسایه و فامیله! 7
VINA 31339 ارسال شده در 22 فروردین، 2012 الانم نمیتونی ازدواج کنیم الانم شرایطشو نداریم حالا میگی فرض کنید 4
haniye.a 5626 ارسال شده در 22 فروردین، 2012 مطمئنم نمیتونستم حرفای خاله زنکارو تحمل کنم پس از ایران میرفتم:icon_razz: از نظر روانی هم اتفاق خاصی برام نمی افته چون خودمو میشناسم میگم از نظر من ازدواج چیزی نیست که بخوای از نظر روانی اسیب ببینی مگه اینکه کسیو دوست داشته باشی ولی نتونی باهش ازدواج کنی که در این صورت مطمئنن هر فردی ضربه روحی میخوره! 1
Himmler 22171 ارسال شده در 22 فروردین، 2012 دوست دختر میگرفتیم هر روز یکی یا هفته ای یکی یا همزمان چند تا. اشکالی هم نداره . داره ؟ مگه راهی دیگه هم هست ؟؟ 1
hamed_063 1261 مالک ارسال شده در 22 فروردین، 2012 منظور من این بود که اگه نتونی به توسط ازدواج یا هر گونه رابطه ی دیگه ای نیازهای خودت رو برطرف کنی اونوقت چیکار می کردی ؟ مثلاً اگه ایدز داشتی و از طرفی آدم باوجدانی هم بودی تکلیفت چی بود ؟ اگه از ابتدا دچار مشکلاتی بودی که علیرغم تمایلات شدید به رابطه با جنس مخالف اما نمی تونستی اینکارو بکنی چیکار می کردی ؟ درواقع منظور من به این تعارضی هست که در وجودت به وجود میاد . با این چطور برخورد می کردی ؟ 6
ZOLEIKHA 542 ارسال شده در 24 فروردین، 2012 ممنونم از مشارکتتون تو بحث اول اینکه به جمع ما خوش اومدی:hapydancsmil: صحبتهای شما درست است اما سوال تاپیک همون کمبودهاست که اگه نتونید ازدواج کنید چگونه اون کمبودهایی که خودتون اشاره کردید فقط با ازدواج رفع میشه رو جبران میکنید؟اصلا چه اتفاقی برای شما میافته از نظر روحی وجسمی اگه نتونید ازدواج کنید؟ اشاه کرده اید که با کارهای دیگه مشغول میکنید خودتون رو آیا میشه احساس گرسنگی رو با خوردن آب رفع کرد؟ مررررررررسی برای خوش آمد گویی اتون دیدم بحث جالبیه - گفتم بیام شرکت کنم . در مورد احساس روحی باید بگم که اگه نمی تونستم ازدواج کنم !!!!! خیلی شکسته و داغون میشدم - همیشه یه احساس کمبود و سرافکندگی تو جمع - بین فامیل ها و مردم داشتم . حس گریه - حس فرار از جمع - حس فرار از نگاه های ترحم آمیز مردم - حس پوچی و بی هدفی و ... از لحاظ جسمی هم خب - مسلما" حس میکردم که اونقدرها برای آدم های اطرافم جذابیت ندارم ! یه جورایی حس میکردم که نگاه مردم بهم متفاوت تر و عذاب آورتره . در کل حس کلی اش یه حس خیلی بد ِ که هر جوری هم آدم بخواد انکارش کنه باز تو درون خودش باهاش روراسته و نمی تونه ازش فرار کنه - اینکه با خودش کلنجار میره و نقص ها و عیب هاش رو تو وجود خودش جستجو میکنه . اگه من ازدواج نمیکردم ! همیشه از مردم فرار میکردم - از جمع هاو مهمونی ها - از مردم - از نگاه ها و حرفهای مردم و آخرش هم یه جورایی از زندگی و دنیا فرار میکردم ................... 5
peyman sadeghian 30244 ارسال شده در 24 فروردین، 2012 منظور من این بود که اگه نتونی به توسط ازدواج یا هر گونه رابطه ی دیگه ای نیازهای خودت رو برطرف کنی اونوقت چیکار می کردی ؟ مثلاً اگه ایدز داشتی و از طرفی آدم باوجدانی هم بودی تکلیفت چی بود ؟ اگه از ابتدا دچار مشکلاتی بودی که علیرغم تمایلات شدید به رابطه با جنس مخالف اما نمی تونستی اینکارو بکنی چیکار می کردی ؟ درواقع منظور من به این تعارضی هست که در وجودت به وجود میاد . با این چطور برخورد می کردی ؟ خوب آدم برای ادامه حیاتش نیاز داره که به غرایز منطقی خودش پاسخ بده اونم از طرق مناسب خودش ادم گرسنه میتونه از هر طریقی خودش رو سیر کنه اما اینکه کدوم راه رو انتخاب کنه نقش تعیین کننده ای تو سلامتش داره واقعا نمیشه به بعضی پرسشها در آنی جواب داد باید تو شرایط قرارگرفت تجربه نشون داده انسان در مواقعی که راهی منطقی وانسانی برای نیل به اهدافش پیدا نمیکنه دست به کارهای غیرانسانی میزنه 3
ارسال های توصیه شده