Abolfazl_r 20780 اشتراک گذاری ارسال شده در 8 دی، ۱۳۹۰ من دیوانگان رو دوست دارم. همیشه یه احساس ترحم خاصی دارم نسبت به کسانی که مشاعر خودشون رو از دست دادن. باهاشون میگم و میخندم. شوخی میکنم. ولی اذیتشون نمیکنم. این خاطره رو براتون تعریف میکنم تا بریم سراغ بحث تاپیک. یه اصغر زنجیری بود که همیشه دستش زنجیر بود و همه رو با زنجیر میزد. البته یه زنجیر نازک. از همینا که اگه دور دست تاب بدی میچرخه دور انگشتت. تقریبا چهل سال داشت و خوش هیکل بود. اگه سالم بود و به خودش میرسید خیلی خوشتیپ میشد. دوو اسپرو اون موقع ماشین خیلی باکلاسی بود. یکی از رفیقام داشت و قرار بود بریم شمال. بنده یک ایده خلاقانه دادم و مورد تایید جمع واقع شد. گفتم اصغرم با خودمون ببریم هر چی خوردیم اینم میخوره دو سه روز بهش خوش میگذره دیگه. رفتیم اصغرو بردیم حموم سرو صورتشو اصلاح کردیم یه دست کت شلوار مشکی و کراوات هم پوشوندیم تنش. مال دائی دوستم بود. یه عینک آفتابی هم زدیم به صورتش اصغر زنجیری شد دکتر اصغر زنجیری یه چیزی تو مایه های متخصص مغز و اعصاب. نشوندیمش جلو تو ماشین رو رفتیم. اول کار گفتیم بریم یه سر به ساحل بزنیم. رفتیم یه جای خیلی شلوغ با بچه ها هماهنگ کردیم اصغرمونو تحویل بگیریم ببینیم عکس العمل مردم چیه. ماشین که واستاد من سریع پیاده شدم درو باز کردم. کمربند ماشینو خودم باز کردم به اصغر گفتم بفرمائید پائین قربان. اصغرم با اون تیپ و عینک آفتابی خیلی جنتلمن از ماشین پیاده شد. بچه ها رفتن براش صندلی آوردن گذاشتن رو به دریا با کلی تعارف و احترام گفتن بشین. آقایی که شما باشید مردم همه میخ اصغر شده بودن اینم یه کلمه حرف نمیزد. هم ماشین به نسبت اون موقع مدل بالا بود، هم اصغر خوشتیپ شده بود و جا افتاده به نظر میرسید هم ما خیلی تحویل میگرفتیمش. مردم همه میخ اصغر بودن یه دفه دست کرد تو جیب کتش نمیدونم زنجیرو از کجا آورده بود درآورد شروع کرد به تاب دادن تو دستش. فک ملت چسبیده بود زمین. دیگه ما هم که از خنده کبود شده بودیم. همین الانم یادم میفته خندم میگیره. این شده بود کار ما تو اون چند روز مسافرت. میرفتیم رستوران براش صندلی رو میکشیدیم عقب ... خلاصه خیلی خوش گذشت بهمون. هم به ما. هم به اصغر. عکساشم هنوز دارم. امروز تو خیابون میومدم دیدم چند تا بچه دبیرستانی گرفتنش زیر بار کتک. ماشینو پارک کردم رفتم به زور از دستشون درآوردم نفری یه دونه چک هم نقدشون کردم رفتن. آوردمش تو ماشین بیچاره خونین و مالین شده بود. بردمش درمانگاه زخماشو پانسمان کردن بردم یه خورده گردوندمش فرستادمش رفت. اما سوال تاپیک؟ همون موقع همه جمع ما اصغرو دوست داشتن. ازش مواظبت میکردن. تازه مارو فحشم میداد ولی خوب دیوانه بود دیگه. کسی ناراحت نمیشد. به خنده اصغر خندیدیم. نه به گریه اصغر. خیلی ها به ما میگفتن شما اینو سوژه کردید واسه لذت خودتون. ولی حقیقتا هیچکدوم قلبا اینکارو نمیکردیم. هممون دوسش داشتیم و داریم. چرا بعضی ها تا یه دیونه میبینن میخوان همه عقده هاشونو سرش خالی کنن؟ کتکش میزنن. با سنگ میزننش. فحشش میدن. دست میندازن و دوره اش میکنن و هو میکنن؟ بهش زیر پایی میزنن بخوره زمین تا بهش بخندن؟ همه اینارو دیدم که میگم. ربطی به سن و سال اون آدما هم نداره. پیرمرد دیدم که دیوانه رو با خنده کتک میزد و به گریه های مظلومانه اون دیوانه در نهایت کراهت بلند بلند میخندید و صحنه وقتی مشمئزکننده تر میشد که بقیه هم با قهقهه و تعریف و تمجید از کارش حمایتش میکردن. هر وقت اینجور وقتا طاقت نیاوردم و دخالت کردم با مردم در تضارب قرار گرفتم و عواقبی دامنگیرم شده که اذیت شدم. شما رفتارتون با مجانین چگونه است؟ از آزار اونها لذت میبرید؟ اگه در همچین موقعیت هایی قرار بگیرید ازشون دفاع میکنید؟ کاری که من با اصغر کردم (همون قضیه شمال بردن) با کارهای دیگران از نظر شما قابل قیاسه؟ خواهشا بی پرده و صادقانه به این سوال جواب بدید. این تاپیک برام خیلی مهمه. حتما نظراتتون رو بدید. ممنون. 29 لینک به دیدگاه
حانی 3371 اشتراک گذاری ارسال شده در 8 دی، ۱۳۹۰ اخه چرا میزنن؟ شما رفتارتون با مجانین چگونه است؟ همونجوریه که با یه بچه کم سن و سال رفتار می کنم توجه محبت رسیدگی اگه در همچین موقعیت هایی قرار بگیرید ازشون دفاع میکنید؟ تا حالا پیش نیومده ولی اره اگه ببینم حتما مانع میشم رفتار بد دیدم و برخورد کنم کاری که من با اصغر کردم (همون قضیه شمال بردن) با کارهای دیگران از نظر شما قابل قیاسه؟ خواهشا بی پرده و صادقانه به این سوال جواب بدید. 3 لینک به دیدگاه
Abolfazl_r 20780 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 8 دی، ۱۳۹۰ اخه چرا میزنن؟ نمیدونم به خدا چرا میزنن. شکلک تاسف برای جواب آخرین سوالم بود؟ 2 لینک به دیدگاه
حانی 3371 اشتراک گذاری ارسال شده در 8 دی، ۱۳۹۰ نه تاسف به رفتار مردم بود من همکلاسی داشتم که درصد عقب موندگیش کم بود ولی همین درصد کم کندش کرده بود و باعث شده بود رفتار بچه ها تغییر کنه این رفتاراشون ناراحتم می کرد سعی کردم تنهاش نذارم دوستش باشم 6 لینک به دیدگاه
سیندخت 18786 اشتراک گذاری ارسال شده در 8 دی، ۱۳۹۰ منظورتون از دیوانه را من یکم خوب متوجه نمیشم کلا مثلا کسی که مبتلا به سندروم دان هست هم تو این گروهه؟ دیوانه آخه خیلی واژه کلیه.... 5 لینک به دیدگاه
Abolfazl_r 20780 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 8 دی، ۱۳۹۰ منظورتون از دیوانه را من یکم خوب متوجه نمیشمکلا مثلا کسی که مبتلا به سندروم دان هست هم تو این گروهه؟ دیوانه آخه خیلی واژه کلیه.... عقب مانده ذهنی، کسی که مشاعرش رو از دست داده، کسی که ضریب هوشی پائینی داره، همه اونهایی که با انسان های معمولی فرق میکنن. من تعاریف علمیش رو نمیدونم. مثلا اصغر از اول دیوانه نبود. من بچه که بودم یادم میاد سالم بود. زن و بچه داشت. بعدها اینطوری شد. 5 لینک به دیدگاه
vahid88 9651 اشتراک گذاری ارسال شده در 8 دی، ۱۳۹۰ من هم از این کارها زیاد دیدم و خیلی ناراحت شدم. تاحالا یادم نمی آد کسی رو این جوری اذیتش کنم ولی تا تونستم کمکشون کردم. تنها اینها نیستن بعضی ها به افرادی که لکنت زبان هم دارن گیر میدن و می خندن نمونش یکی از هم خدمتی هام وقتی حرف می زنه زبونش میگیره چند بار دیدم که مسخرش کردن و منم ناراحت شدم و جلو روش چیزی نگفتم ولی بعد رفتنش از بچه خواستم دیگه مسخرش نکنن اون ها هم دستشون درد نکنه تا حالا ندیدم مسخرش کنن. در مورد سئوال آخری هم چون اصغر آقا تو جمع شما راحت بود و اذیت نمی شد پس میشه گفت که رفتار مناسب و خوبی باهاش داشتین. مهم اینه که وجدان خود فرد راحت باشه نه اینکه بقیه چی فکر می کنن یا می گن 9 لینک به دیدگاه
Abolfazl_r 20780 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 8 دی، ۱۳۹۰ من هم از این کارها زیاد دیدم و خیلی ناراحت شدم. تاحالا یادم نمی آد کسی رو این جوری اذیتش کنم ولی تا تونستم کمکشون کردم. تنها اینها نیستن بعضی ها به افرادی که لکنت زبان هم دارن گیر میدن و می خندن نمونش یکی از هم خدمتی هام وقتی حرف می زنه زبونش میگیره چند بار دیدم که مسخرش کردن و منم ناراحت شدم و جلو روش چیزی نگفتم ولی بعد رفتنش از بچه خواستم دیگه مسخرش نکنن اون ها هم دستشون درد نکنه تا حالا ندیدم مسخرش کنن. در مورد سئوال آخری هم چون اصغر آقا تو جمع شما راحت بود و اذیت نمی شد پس میشه گفت که رفتار مناسب و خوبی باهاش داشتین. مهم اینه که وجدان خود فرد راحت باشه نه اینکه بقیه چی فکر می کنن یا می گن اون لکنت زبان هم خیلی مورد خوبی بود که اشاره کردید. احتمالا با توجه به صحبتهای مفید شما و دوستان دیگه پست اول تاپیک و عنوانش رو ویرایش خواهم کرد. 3 لینک به دیدگاه
shaden. 18583 اشتراک گذاری ارسال شده در 8 دی، ۱۳۹۰ من خیلی ناراحت میشم با عرض معذرت به نظر من کسایی که اذیتش میکنن دیونه ان اون بینوا که چیزی حالیش نیست فکر میکنه کار خوبی انجام میده کسایی که با این افراد دم خور میشن دست کمی از اون ندارن 7 لینک به دیدگاه
سیندخت 18786 اشتراک گذاری ارسال شده در 8 دی، ۱۳۹۰ عقب مانده ذهنی، کسی که مشاعرش رو از دست داده، کسی که ضریب هوشی پائینی داره، همه اونهایی که با انسان های معمولی فرق میکنن. من تعاریف علمیش رو نمیدونم. مثلا اصغر از اول دیوانه نبود. من بچه که بودم یادم میاد سالم بود. زن و بچه داشت. بعدها اینطوری شد. پس کلا منظورتون عقب مونده ذهنیه.......ای کاش کلمه دیوانه رو استفاده نمیکردین.........کسی که مادرزادی و بیگناه یک مشکل داره یا کسی ک روزگار به یه هم چنین مرحله ای میرسونتش به هیچ وجه دیوانه نیست..دیوانه اونیه که عقل و بدن سالم داره اما راست راست راه میره و از آزار دیگران چه روحی و چه حسمی لذت میبره........چون دیدم چند بار هم این کلمه رو تکرار کردید تو پست قبلی اون سوال رو پرسیدم.......واقعا سوال شد برام در مورد سوال هاتون برخورد نزدیک ندارم اما اگه تو خیابون ببینمشون چون خیلی از اوقات از روی چهره کاملا مشخصن خیلی زوم نمیکنم روشون........با وجود این که اون شاید اصلا نفهمه که چرا من بهش تعجب وار نگاه میکنم، اما خودم دوست ندارم به کسی که حالا هر مشکلی داره خیره شم سوال دوم راجع به اون موقعیت های این چنینی که گفتین در مورد خاطره مشخص شمال رفتن که تعریف کردین راستش رو بخواید از این حرکت خیلی خوشم نیومد.شاید هم عقیدم با اون هایی که بهتون گفتن برا خاطر خودتون و لذت خودتون این کار رو کردین.........چرا ؟ ....چون شما هدفتون که هر چی هم بوده نمود بیرونیش مهمه اون زمانی باید حدس میزدین این آقای کراوات زده متشخص دکتر مغز و اعصاب بالاخره چون خودش متوجهی نیست یه حرکتی میکنه و بقیه می فهمن که مشکل داره کما این که این طور هم شد و همون اول خوندن داستان قابل پیش بینی بود که گفتین زنجیرشو درآورد و ..........درسته خودش نمیفهمه کخ کی بود چی شد قبلا چرا کروات داشتم الان چرا بهم می خندن.....اما فک کنم خیلی از مردمی ه اون جا شاهد این ماجرا بودن با من هم عقیده بودن......باید بهشون احترام گذاشت اما این احترام از دید من یه جور تمسخر بود اما در مورد دیدار دیروزتون ایول داره واقعا.کمتر کسی جرئت میکنه بره تو همچین موقعیتی و ازشون دفاع کنه.........نمی دونم اگه نمیشناخینش باز هم این کارو میکردین یا نه........ ولی واقعا قابل تقدیر بود چون گفتین نظر بدین من هم بدون تعارف نظر واقعیم رو دادم .رک بودنش رو میبخشید راستی فیلم بچه های ابدی پوران درخشنده رو حتما ببینید... 11 لینک به دیدگاه
Abolfazl_r 20780 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 8 دی، ۱۳۹۰ پس کلا منظورتون عقب مونده ذهنیه.......ای کاش کلمه دیوانه رو استفاده نمیکردین.........کسی که مادرزادی و بیگناه یک مشکل داره یا کسی ک روزگار به یه هم چنین مرحله ای میرسونتش به هیچ وجه دیوانه نیست..دیوانه اونیه که عقل و بدن سالم داره اما راست راست راه میره و از آزار دیگران چه روحی و چه حسمی لذت میبره........چون دیدم چند بار هم این کلمه رو تکرار کردید تو پست قبلی اون سوال رو پرسیدم.......واقعا سوال شد برام در این خصوص کاملا درست میگید. اینها مشکل ندارن. دیوانه ما هستیم که این موجودات مظلوم رو قربانی دیوانگی خودمون میکنیم. سوال دوم راجع به اون موقعیت های این چنینی که گفتین در مورد خاطره مشخص شمال رفتن که تعریف کردین راستش رو بخواید از این حرکت خیلی خوشم نیومد.شاید هم عقیدم با اون هایی که بهتون گفتن برا خاطر خودتون و لذت خودتون این کار رو کردین.........چرا ؟ ....چون شما هدفتون که هر چی هم بوده نمود بیرونیش مهمه اون زمانی باید حدس میزدین این آقای کراوات زده متشخص دکتر مغز و اعصاب بالاخره چون خودش متوجهی نیست یه حرکتی میکنه و بقیه می فهمن که مشکل داره کما این که این طور هم شد و همون اول خوندن داستان قابل پیش بینی بود که گفتین زنجیرشو درآورد و ..........درسته خودش نمیفهمه کخ کی بود چی شد قبلا چرا کروات داشتم الان چرا بهم می خندن.....اما فک کنم خیلی از مردمی ه اون جا شاهد این ماجرا بودن با من هم عقیده بودن......باید بهشون احترام گذاشت اما این احترام از دید من یه جور تمسخر بود از اینکه صادقانه نظرتون رو دادید بینهایت سپاسگزارم. و درست هم میفرمائید. هرچند که نمیخواستیم اذیتش کنیم و بیشتر میخواستیم باهامون باشه تا لذت ببره از مسافرت ولی شیطنت های احمقانه مون باعث انجام رفتارهای اونچنینی شد و نمود این رفتارها در ظاهر مصداق سوء استفاده است. چون گفتین نظر بدین من هم بدون تعارف نظر واقعیم رو دادم .رک بودنش رو میبخشید باز هم ازتون ممنونم بابت نگاه بی طرف و ریزبینتون. راستی فیلم بچه های ابدی پوران درخشنده رو حتما ببینید... حتما اینکارو میکنم. 8 لینک به دیدگاه
Saman_88 8062 اشتراک گذاری ارسال شده در 8 دی، ۱۳۹۰ راستش یه بار بچه بودم از یه مجنون کتک خوردم ! اونم اون بنده ی خدا به خاطر این که اطرافیانش مسخرش کرده بودن موجی شده بود منم از خدا بی خبر از جلوش رد شدم که یه سیلی نثارمان کرد ! اما در کل من با این جور ادما زیاد برخورد داشتم ! اگه باهاشون خوب برخورد کنی و تحویلشون بگیری کاری باهات ندارن ! این چیزیه که بهش رسیدم ! 8 لینک به دیدگاه
alimec 23102 اشتراک گذاری ارسال شده در 8 دی، ۱۳۹۰ بگیرمشون و بزنیم همچین چیزی من تا به حال ندیدم و خودم هم هرگز چنین کاری نمیکنم 8 لینک به دیدگاه
eder 13732 اشتراک گذاری ارسال شده در 8 دی، ۱۳۹۰ کارتون خیلی قشنگ بوده دم خودت و دوستات گرم 4 لینک به دیدگاه
alborzrad 2116 اشتراک گذاری ارسال شده در 9 دی، ۱۳۹۰ قسمت اول تاپیکتو که خوندم ناخودآگاه یاد یه بنده خدا افتادم چند سال پیش زمانی که هنوز کلاس اول اکابر بودم تو ده شوکت بودم مردی بود که همیشه توجه منو به خودش جلب میکرد اون موقع ها من تازه رفته بودم اونجا خیلی کنجکاو شده بودم بدونم این بابا کیه آخه از نظر ظاهری اصلا شبیه این خیابون گردها نبود و کسی که تو ی نظر بهش نگاه میکرد حتما میگفت طرف ........... اما وقتی دقت میکردی ی طوری بود ریش بلندی داشت ، لباسهای مندرس می پوشید خانه و زندگی گویا نداشت !! (یادمه زمستون با اون سرمای خشک اون تبعید کده!!! اون کنار خیابون میخابیدو.....) خیلی واسم سوژه شده بود تصمیم گرفتم ازش اطلاعاتی کسب کنم درضمن سنش هم زیاد بود یا اینطور نشون میداد ! رفتم سراغ پیرمردای اون شهر بیشترشوون میگفتن این بنده خدا رو اینطور نیگاه نکن واسه خودش بروبیایی داشته تحصیلاتی اشته و............ طرف آدم پری بوده از نظر علمی و ..... حتی چند نفرشون میگفتن هنوزم که هست امضاش خیلی هنریه ! میگفتند این بنده خدا سر عشق این بلا سرش اومده و...........!!!! بسوزه پدر عاشقی که این بلاها رو سر آدم میاره !(اگه حقیقت داشته باشه بنازم به عشقش !) الله اعلم اما باور کنید کسی بهش توجه نمیکرد و انگار اصلا نبود اونم سرش تو کار خودش بود این اواخر دیگه نمیدیدمش نمیدونم چش شده بود !( هر جا هست خداش نگهدارش باشه!) بعضی از این مجانین دنیایی دارند که ما عاقلان !!(به زعم خودمان) نمیفهمیم یه قطعه هست که میگه : "ز هوشیاران عالم هر که را دیدم غمی دارد دلا دیوانه شو دیوانگی هم عالمی دارد یا بروایتی دیگر: بزن بر طبل بیعاری که آنهم عالمی دارد!!" به شخصه آدمی نیستم که به فکرم حتی خطور بکنه این بندگان خدا رو اذیت کنم فک کنم این طرز رفتار با خصوصیاتم سازگار نیست بازم نمیدنم شاید بخاطر خنده و شوخی ......! 7 لینک به دیدگاه
Ssara 14641 اشتراک گذاری ارسال شده در 9 دی، ۱۳۹۰ کار زشتیه آزار این بیچاره ها ... یک دیوانه تو محله ی ما بود که بعد ها میگفتن مرده. یادمه همیشه با سنگ بچه ها دست و پنجه نرم می کرد.ب بیچاره. ولی من ازشون میترسم! همسایه ی مامان بزرگم اینا ی دختر داشتن اون موقع 20 و اندی داشت. من 3-4 ساله بودم من رو میگرفت و میچرخوند.:icon_pf (34): هیشکی به دادم نمی رسید. 7 لینک به دیدگاه
کتایون 15176 اشتراک گذاری ارسال شده در 9 دی، ۱۳۹۰ با بیماران سندروم دان برخورد داشتم...دنیای عجیب و زلالی دارن...یکیشونو میشناختم اسمش افشین بود پیانو میزد...فقط منتظر این بود که تشویقش کنی عین بچه ها...آدم خوبی بود...جرج رو یادتونه؟ تو روز هشتم؟ اما این شخص که شما میگی به مرور زمان این جوری شده خیلی منو به فکر فرو برد...چه قدر زندگی ممکنه به یه آدم فشار بیاره که این اتفاق براش بیفته...این خیلی دردناکه به نظرم... برای رفتار دیروز شما خیلی احترام قائلم و به نظر خیلی انسانی بوده....اما راستش راجع به سفرتون نمی دونم، زیاد حس خوبی بهم دست نداد...کما این که نیت خوبی داشتین... 7 لینک به دیدگاه
lorena 10304 اشتراک گذاری ارسال شده در 9 دی، ۱۳۹۰ شما رفتارتون با مجانین چگونه است؟از آزار اونها لذت میبرید؟ اگه در همچین موقعیت هایی قرار بگیرید ازشون دفاع میکنید؟ کاری که من با اصغر کردم (همون قضیه شمال بردن) با کارهای دیگران از نظر شما قابل قیاسه؟ خواهشا بی پرده و صادقانه به این سوال جواب بدید. این تاپیک برام خیلی مهمه. حتما نظراتتون رو بدید. ممنون. خوشبختانه یا متاسفانه من انقدر از بزرگ کردن آدمهایی که قیافه دارن پول دارن خوش تیپن و ....دلم خون هست که اینو همیشه تو زندگیم اصل قراردادم که با هرکی که ضعیفتره حالا یا قیافه ی خیلی جذابی نداره یا لباس انچنانی نداره یا مثه این موردی که شما گفتی هستش بهتر رفتار میکنم تا نسبت به اونایی که رفتار خودمون پررو و مغرورشون کرده... خیلی برام جالبه مردم تا 1 خوشگل و پولدار میبینن انقدر از خودشون بی خود میشن آخه یکی نیست بگه چی به شما میرسه؟ اونام دیگه خدارو بنده نیستن... برای اعتراض به همچین رفتاری همیشه با افرادی مثه دسته ی بالا (مظلوم)بهتره رفتارم خیلی صمیمی و... برای مجانین مرد رفتار خاصی نسبت بهشون ندارم مثه آدمای دیگه که دارن رد میشن اما سعی میکنم نگاه خاصی هم بهشون نداشته باشم نگاه ترحم آمیز و ... 8 لینک به دیدگاه
NYC 20977 اشتراک گذاری ارسال شده در 9 دی، ۱۳۹۰ شما رفتارتون با مجانین چگونه است؟ خب عادی، اذیت که امکان نداره بکنم ولی خب اگه ببینم میتونم کمکی بکنم دریغ نمی کنم. از آزار اونها لذت میبرید؟ نه بابا مگه مریضم. اونایی که اذیت میکنن خیلی ..... هستن. اگه در همچین موقعیت هایی قرار بگیرید ازشون دفاع میکنید؟ اگه کمکی بتونم بکنم حتماً حتماً. کاری که من با اصغر کردم (همون قضیه شمال بردن) با کارهای دیگران از نظر شما قابل قیاسه؟ خواهشا بی پرده و صادقانه به این سوال جواب بدید. اگه واقعاً بردینش شمال که سوژه خنده درست کنید که .... ولی نه، اگه بردین که واقعا یه تفریحی بکنه و خوشحالش کنید که خیلی هم عالی. دستتون هم درد نکنه. حالا ممکنه این وسط از کاراش شما هم لذت برده باشین این به این معنی نیست که شما سوژه اش کرده باشین، من شرایط رو ندیدم ولی اگه بهش خوش گذشته و لذت برده به نظرم کافیه. خودش چیزی نگفت؟ مثلا اینکه خوب بود، خوش گذشت و از این حرفا؟ 6 لینک به دیدگاه
Abolfazl_r 20780 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 9 دی، ۱۳۹۰ با بیماران سندروم دان برخورد داشتم...دنیای عجیب و زلالی دارن...یکیشونو میشناختم اسمش افشین بود پیانو میزد...فقط منتظر این بود که تشویقش کنی عین بچه ها...آدم خوبی بود...جرج رو یادتونه؟ تو روز هشتم؟ اما این شخص که شما میگی به مرور زمان این جوری شده خیلی منو به فکر فرو برد...چه قدر زندگی ممکنه به یه آدم فشار بیاره که این اتفاق براش بیفته...این خیلی دردناکه به نظرم... برای رفتار دیروز شما خیلی احترام قائلم و به نظر خیلی انسانی بوده....اما راستش راجع به سفرتون نمی دونم، زیاد حس خوبی بهم دست نداد...کما این که نیت خوبی داشتین... درست میفرمائید. 2 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده