گـنـجـشـک 24371 اشتراک گذاری ارسال شده در 13 دی، ۱۳۹۰ یادش بخیر این اولین خاطره من تو این سایته اولین باری که باشگاه مهندسان ***** شد اومدیم اینجا اونم بصور گله ای من و شقی و شادروان مهرشاد و خیلیهای دیگه نزدیک 20 نفر. و شروع کردم معرفی و اینا که محمد کلی ذوق مرگ شد که تو یه روز چقدر ثبت نام داشته بعد رفتم تو یه تاپیکی به اسم پاتوق نواندیشان و شروع کردم به اسپم و کلی صفحه رو خط خطی کردیم تازه محمد از اسپم ما کلی هم ذوق مرگ شد بعد چند روز هم که مهندسان باز شد دوباره همه کوچ کردیم اونجا و تا مدتها نیومدیم .تا که جو خفقان تو مهندسان دوباره شروع شد و برای همیشه اونجا رو ترک کردیم طفلی محمد!!! اون موقع از اسپمم ذوق میکرد 11 لینک به دیدگاه
Himmler 22171 اشتراک گذاری ارسال شده در 13 دی، ۱۳۹۰ یه خاطره دیگه اینکه یه بار یه مسابقه ای در جایی از این انجمن بر قرار بود بعدش یکی از کاربران که تازه عضو شده بود تقلب کرد و برنده شد یه جورایی همه و از جمله من متوجه تقلب شدم کاربرای دیگه اندکی شروع به اعتراض کردند ولی چون تازه وارد بود از تقلبش گذشتیم و جایزه اش رو گرفت . لطفا سوال نکنید کی بود جواب نمیدم الان ایشان مدیر هستند 11 لینک به دیدگاه
hilda 13376 اشتراک گذاری ارسال شده در 13 دی، ۱۳۹۰ خاطرات جالبی دارممخصوصا" من که با همه شوخی میکنم یه بار به یکی از بچه ها گفتم که ایلیا (علی) همسر منه و کسی نمیدونه که همسر منه اون هی میگفت بابا ایلیا پسره... گفتم بابا همسر منه... چرا نمیخوای بفهمی.. طوری من جدی بهش میگفتم که اونم متقاعد شده بود.... میگفت باشه.. ولی من دیدمش یه بار هااا.. گفتم بابا اون ایلیا نبود... میگم که ایلیا همسر منه... خواهشا" به کسی نگوووو اونم گفت باشه اصلنشم باور نکردم تازه محمد بهم گفت راستشو .... خراب کرد نقشتو یادته ؟ ---------------------- خب خاطره من خیلی زیاد دارم .. ولی از همه بهتر خاطره کوه رفتنمون بود ... و اینکه من همه مدت بالا رفتن و پایین اومدن لیز نخوردم وقتی رسیدیم جایی که صاف بود و برف نداشت من انچنان لیزی خوردم که اگه محمد نگرفته بود منو با صورت میخوردم زمین :5c6ipag2mnshmsf5ju3 فک کنم نزدیک 5 مترو یه باره لیز خوردم محمدم منو گرفته بود که نیفتم بعد نزدیک 45 دقیقه راه رفتیم تا برسیم تجریش ... از خسیسیمون که ماشین سوار نشیم بعد محمد منو تا نزدیک خونه برد خودش رفت خونه عمش اینا که من هنوزم نمیدونم نهار چی خورد و به من نداد 17 لینک به دیدگاه
Mahnaz.D 61915 اشتراک گذاری ارسال شده در 13 دی، ۱۳۹۰ عید که رفتم ایران ..قرار 7 فروردین بهترین قرار بود....کم بودیم اما خیلییییییییی خوش گذشت...:hapydancsmil: قرار 10 فروردین هم چرندیات زیادی پشتش در اومد کلا" خوب بود دیدار 10 ام...خاطراه هاش موند دیگه...چه بد چه خوب.... خوده انجمن هم که خوبه... آدماش یه کم بزرگ بشن بهتر می شن ....داستان سرایی ها و یک کلاغ چهل کلاغاش جو رو بد می کنه.... تاپیک های علمی رو می پسندم.... همه ی اینها برایمون می شه درس آدم شناسی دوستایی پیدا می کنیم که برامون موندگار می شن تا آخر عمر... 14 لینک به دیدگاه
* v e n o o s * مهمان اشتراک گذاری ارسال شده در 13 دی، ۱۳۹۰ یکی از خاطرات من از این انجمن بر میگرده به یه سال و خورده ای قبل, اون اولا که اینجا عضو شده بودم و خیلی فعال نبودم؛ واسه تولدم روز 24 مهر 89؛ یه سری بچه ها مثل یوحنا و پرتو و .... تو پروفم بهم تبریک گفته بودن؛ منم کلی ذوقیده بودم:hapydancsmil: از شانس من 25 مهر انجمن خراب میشه و برش میگردونن به سه روز قبل؛ یعنی 22 مهر؛ هر چی پیام تولد بود از بین میره :persiana__hahaha: وقتی زهرا (پرتو ) میاد و میبینه دیگه پیام تولد ندارم؛ برام دوباره جشن میگیره :hapydancsmil: لینک به دیدگاه
Sepideh.mt 17530 اشتراک گذاری ارسال شده در 13 دی، ۱۳۹۰ یکی از خاطرات من از این انجمن بر میگرده به یه سال و خورده ای قبل, اون اولا که اینجا عضو شده بودم و خیلی فعال نبودم؛ واسه تولدم روز 24 مهر 89؛ یه سری بچه ها مثل یوحنا و پرتو و .... تو پروفم بهم تبریک گفته بودن؛ منم کلی ذوقیده بودم:hapydancsmil: از شانس من 25 مهر انجمن خراب میشه و برش میگردونن به سه روز قبل؛ یعنی 22 مهر؛ هر چی پیام تولد بود از بین میره :persiana__hahaha: وقتی زهرا (پرتو ) میاد و میبینه دیگه پیام تولد ندارم؛ برام دوباره جشن میگیره :hapydancsmil: دقیقا منم همین اتفاق واسم افتاد کلی ذوق داشتم که بهم تبریک گفتن...آخه اون موقع منو کسی نمیشناخت بعد یهو هرچی بود پرید :icon_razz: پ.ن : من و ونوس یه روز دنیا اومدیم 14 لینک به دیدگاه
- Nahal - 47858 اشتراک گذاری ارسال شده در 14 دی، ۱۳۹۰ یکی از خاطرات خوبم مربوط می شد به اینکه من و فرانه و سیما (سکوت) می رفتیم پروف جاوید اسپم بازی. :hapydancsmil: وسط حرفامون می گفتیم برو برامون چایی بیار. جالبه خودشم خوشش می یمد. یه دفه به پوریا گفته بود که حمایتش کنه ما هم همش پوریا رو اغفال می کردیم که تو پروف جاوید اسپم بازی کنه. ........................ یکی از خاطرات خیلی خوبم هم مربوط میشه به رفتن کوه و املت درست کردنمون با محمد و مهدی و محمدرضا و محمدحسین و انوشه بود. سر روشن کردن آتیش خیلی خندیدیم بازی حکم رو از برادران ادمین با محمدرضا بردیم قرار بود بهمون امتیاز بدن 14 لینک به دیدگاه
partow 25305 اشتراک گذاری ارسال شده در 14 دی، ۱۳۹۰ یه روز آدرس پروفایل یکی از بچه ها رو به دوستم دادم ... بعدش دعوام کرد و گفت : چرا این لینک رو دادی؟ من نمی خواستم برم تو پروفایلش ... :brodkavelarg: منم اینجوری ... مجبور شدم همون روز 9 تا حساب کاربری جدید ایجاد کنم و برم پروفایل طرف، تا اسم دوستم، تو آخرین بازدیدکننده ها نباشه ... ... 19 لینک به دیدگاه
hilda 13376 اشتراک گذاری ارسال شده در 14 دی، ۱۳۹۰ یه روز آدرس پروفایل یکی از بچه ها رو به دوستم دادم ... بعدش دعوام کرد و گفت : چرا این لینک رو دادی؟ من نمی خواستم برم تو پروفایلش ... :brodkavelarg: منم اینجوری ... مجبور شدم همون روز 9 تا حساب کاربری جدید ایجاد کنم و برم پروفایل طرف، تا اسم دوستم، تو آخرین بازدیدکننده ها نباشه ... ... پس اینهمه کاربرا که اضافه میشن هر روز کاره توئه 8 لینک به دیدگاه
گـنـجـشـک 24371 اشتراک گذاری ارسال شده در 17 دی، ۱۳۹۰ یه روز آدرس پروفایل یکی از بچه ها رو به دوستم دادم ... بعدش دعوام کرد و گفت : چرا این لینک رو دادی؟ من نمی خواستم برم تو پروفایلش ... :brodkavelarg: منم اینجوری ... مجبور شدم همون روز 9 تا حساب کاربری جدید ایجاد کنم و برم پروفایل طرف، تا اسم دوستم، تو آخرین بازدیدکننده ها نباشه ... ... عالی بود.... 2 لینک به دیدگاه
Himmler 22171 اشتراک گذاری ارسال شده در 17 دی، ۱۳۹۰ تازه 4/5 تا پست بیشتر نزده بودم که مدیری واقعا نو اندیش که بیچاره خودش خبر نداشت امارش رو حتی قبل از ورود خودش به نو اندیشان دارم با من هم پست شد و خیلی راحت یک بحث اجتماعی را با وارد کردن یکی دو اصطلاح مذهبی به سوی مذهب کشاند که البته من متوجه کار ایشون شدم . و وقتی با دلایل موجود در پست های اون تاپیک به ایشان گوشزد شد که جناب تفتیش عقیده نکن خیلی راحت گفت میخوام بفهمم که چه عقیده ای داری تا تو را تسلیم کنم و عمدا اینکار را کردم !!!!! بعدا فهمیدم همه را تفتیش عقیده میکند و نتیجه اش را کم کم دیدیم ................ نپرس کی بود نمیگم . 3 لینک به دیدگاه
shahdokht.parsa 50877 اشتراک گذاری ارسال شده در 18 دی، ۱۳۹۰ از تاپیک های تحلیل شخصیت و مسابقات مهندسی پزشکی همش خاطره های خوب دارم....... دیدن بچه ها توی اولین قرار و میتینگ شهر خودمون و فکرکنم تعجبشون ازاینکه این من با اون منی که دیدنم چقدر فرق فوکوله...... میتینگ کاشان هم خوب بود فقط وقتش کم بود.منم آخرش حالم بدشد....... ولی کلا اینجا رو دوست دارم و شاید میتونم بگم همش برام خاطره هست ولی ناگفتنی 12 لینک به دیدگاه
Mahsa.Gha 6571 اشتراک گذاری ارسال شده در 18 دی، ۱۳۹۰ من خیلی وقت نیس که انجمن اومدم اما از اونجایی که خیلی وقت بود عضو باشگاه بودم خیلی ها رو از اونجا میشناسم. اوایل که اومدم انجمن با نام کاربری گمنامی اومدم. armita68 به خااااااطر همین هم کسی منو نمیشناخت. یکی از برو بچ رو که از باشگاه میشناختم رفتم بهش آمارشو دادم اینطوری مونده بود! خلاصه چن نفری رو اون روزای اول سرکارگذاشتم که خیلی بهم مزه داد. البته امیدوارم از دستم عصبانی نشده باشن. 12 لینک به دیدگاه
* v e n o o s * مهمان اشتراک گذاری ارسال شده در 23 دی، ۱۳۹۰ یه بار تو انجمن میگشتم؛ مثل اینکه از طرفای پروف جناب S.F رد میشم؛ بعد چند ساعت که دوباره میام انجمن میبینم که ایشون یک پیام حاوی این شکلک دادن : من گفتم, عهههه، ببین کجا چی گفتم که ایشون خوششون اومده؛ تمام پستای اخیرمو نگاه کردم دیدیم چیزی نبوده؛ خلاصه بدجوری تو خماریش بودم که چرا اون شکلک رو دادن؛ بهد دوباره یه گل فرستادم؛ که باز همون شکلک رو دادن : ای بابا موضوع چیه خب خلاصه با نقد اون گل شروع کردن و بعد دوباره رو دادن که دیگه طاقت نیاوردم و ازشون دلیلش دادن اون شکلک رو پرسیدم :persiana__hahaha: که گفتن واسه این بود رفتم پروفشو هیچی نگفتم(آخه پیغام پروفشون این بود که حالا که اومدی هر چه میخواهد دلت تنگت بگو) و من هیچی نگفته بودم لینک به دیدگاه
poor!a 15130 اشتراک گذاری ارسال شده در 23 دی، ۱۳۹۰ یه بار تو انجمن میگشتم؛ مثل اینکه از طرفای پروف جناب S.F رد میشم؛بعد چند ساعت که دوباره میام انجمن میبینم که ایشون یک پیام حاوی این شکلک دادن : من گفتم, عهههه، ببین کجا چی گفتم که ایشون خوششون اومده؛ تمام پستای اخیرمو نگاه کردم دیدیم چیزی نبوده؛ خلاصه بدجوری تو خماریش بودم که چرا اون شکلک رو دادن؛ بهد دوباره یه گل فرستادم؛ که باز همون شکلک رو دادن : ای بابا موضوع چیه خب خلاصه با نقد اون گل شروع کردن و بعد دوباره رو دادن که دیگه طاقت نیاوردم و ازشون دلیلش دادن اون شکلک رو پرسیدم :persiana__hahaha: که گفتن واسه این بود رفتم پروفشو هیچی نگفتم(آخه پیغام پروفشون این بود که حالا که اومدی هر چه میخواهد دلت تنگت بگو) و من هیچی نگفته بودم سجاد خیلی باحاله کلا همه چیزش متفاوته خوشم میاد ازش سجاد : 6 لینک به دیدگاه
DavOOd_TiTaN 10472 اشتراک گذاری ارسال شده در 23 دی، ۱۳۹۰ سجاد خیلی باحاله کلا همه چیزش متفاوته خوشم میاد ازش سجاد : بله متفاوته 3 لینک به دیدگاه
Mr. Specific 43573 اشتراک گذاری ارسال شده در 23 دی، ۱۳۹۰ یه خاطره ای یادم اومد... یه روزی توی یاهو کنفرانس گذاشته بودیم.. حدود 15 ماه پیش. من مهناز ایلیا و چند تای دیگه از بچه ها که الان یادم نیست کیا بودند... من یه موسیقی ملایم لُری گذاشته بودم برای بچه ها که خیلی خیلی قشنگ و ملایمه.یه متن عاشقونه و رمانتیک داره. بچه ها داشتند گوش میدادند و مهناز هی میگفت چقدر قشنگه و این چیزا. من هم محو آهنگ بودم که یهو زلزله اومد ... در کمتر از 2-3 ثانیه که قطع شد دیدم توی پنجره اتاقم هستم!!! رفته بودم بالا، داخل پنجره و چسبیدم به پنجره!!! نفهمیدم کی رفته بودم!! سرعت عمل رو داشتید؟؟؟!! قلبم افتاده بود توی شرتم!!! رنگم پریده بود و کله ام داغ شده بود... بچه ها همچنان داشتند تعریف می کردند و میگفتند و میخندیدن و من داشتم از ترس می مُردم... تا چند دقیقه ای دست و پام میلرزید... آخه شدید بود و من هم آمادگی قبلی نداشتم!!!!! این هم یه خاطره نواندیشانی دیگه 14 لینک به دیدگاه
venous_20 109 اشتراک گذاری ارسال شده در 20 بهمن، ۱۳۹۰ دست درد نکنه ولی من بندرت میام اینجا و هیچ خاطره ای ندارم 2 لینک به دیدگاه
* v e n o o s * مهمان اشتراک گذاری ارسال شده در 4 فروردین، ۱۳۹۱ یادش بخیر؛سال پیش یه هکر باحالی بود که گفته بود موقع سال تحویل انجمنو هک میکنه؛یه تاپیک هم زده بود از این بمبای ساعتی هم داشت و ثانیه شماری میکرد لحظه هک کردنو :hapydancsmil: منم صبح روز اول عید تا بیدار شدم اومدم با کلی ذوق که ببینم ترکیده یا نه ؛ که دیدم خبری نیست و نواندیشان امن و امان است ؛ هکر بود که داشتیم!!!!!!!!!!!!!!!!!!! لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده