رفتن به مطلب

ازدواج با دوست دخترم


ارسال های توصیه شده

گفتگویی کوتاه بین من و پسر خالم(علی)

 

علی: می دونی حسین می خوام برات یه خاطره بگم شاید برات درس عبرت بشه

 

همه چی از توی یه قطارلعنتی شروع شد، دم دمای ساعت یک ظهر بود رفتم قسمت رستوران ناهار بخورم ، ناهارو که گرفتم بیام بشینم رو صندلی یه دفعه نگام افتاد به یه کسی که بیشتر به یه فرشته شباهت داشت تا به یه آدمی زاد، تا آخر خوردن ناهار شیش دونگ حواسم به اون بود نفهمیدم ناهار رو چه جوری خوردم ، خودکار که همرام بود فقط به یه تیکه کاغذ نیاز داشتم که اون رو هم از روی زمین پیدا کردم سریع شمارمو نوشتمو انداختم کنار دختره، دختره چون با مادرش بود اولش شمارمو بر نداشت یه ذره که گذشت مادرش رفت پول رو حساب کنه که دختره شمارمو برداشت منم با خیال راحت از رستوران قطار رفتم بیرون.

 

دو روز بعد از اون اتفاق که حسابی ناامید شده بودم یه دفعه دیدم گوشیم زنگ می خوره یه شماره ناشناس بود گوشیمو برداشتم که همین جا نقطه شروع همه بدبختی هام بود اون روز کلی باهاش حرف زدم .

تقریبا دیگه هر روز به هم زنگ می زدیم کلی هم پول قبض تلفنم می شد

رابطمون از زنگ زدن به قرارو مدار کشید تا جایی که اونو توی خونه دانشجوییم که اجاره کرده بودم اوردم ...

آتیش وجودم که هر روز بیشتر می شد فکر ازدواج و به سرم زد اونم با دوس دخترم

بعد از ی ماه خواستگاریو عقدو عروسی

 

اما حسین من یه چیزو نمی دونستم

نمی دونستم که بعد از شیش ماه آتیش وجودم خاموش می شه

دیگه هیچ حسی بهش ندارم هر روز تو فکر طلاقم که ازش خلاص بشم.

بهم گفت:حالا به نظرت من چی کار کنم حسین ؟

لینک به دیدگاه
  • پاسخ 42
  • ایجاد شد
  • آخرین پاسخ

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

کلا نمیدونم چرا تا حرف ازدواج میشه همه اول به این قسمتش فکر میکنن

تو جهاز اول یه پتوی دو نفره میگیرن

تو شب عروسی همه منتظرن ببین چی شد که صبحش کاچی ببرن

تو ماه عسل همه به این فکر میکنن که اونجا چه خبره

وقتی حامله میشه همه حساب میکنن ببین چند ماهشه پس کی چی شده

 

سرت که میجنبه اول به ذهنشون ازدواج میرسه

 

 

زندگی همش همینه واقعا ؟:5c6ipag2mnshmsf5ju3

لینک به دیدگاه
کلا نمیدونم چرا تا حرف ازدواج میشه همه اول به این قسمتش فکر میکنن

تو جهاز اول یه پتوی دو نفره میگیرن

تو شب عروسی همه منتظرن ببین چی شد که صبحش کاچی ببرن

تو ماه عسل همه به این فکر میکنن که اونجا چه خبره

وقتی حامله میشه همه حساب میکنن ببین چند ماهشه پس کی چی شده

 

سرت که میجنبه اول به ذهنشون ازدواج میرسه

 

 

زندگی همش همینه واقعا ؟:5c6ipag2mnshmsf5ju3

 

برای خیلی از ما ایرانی ها و مردم خاورمیانه، نقشی کلیدی داره متاسفانه.:sigh:

لینک به دیدگاه
برای خیلی از ما ایرانی ها و مردم خاورمیانه، نقشی کلیدی داره متاسفانه.:sigh:

کلا همه چیز تو پایین تنه خلاصه میشه اینجا

دو نفر تا دوست میشن میخوان صمیمیتشون و نشون بدن از این راه استفاده میکنن

 

در صورتی که صمیمیت به دله به تفاهمه به خیلی چیزای دیگست که در کنار اونا این روابط قشنگ میشن !

 

نمیدونم والا

خدا به همه عقل بده :hanghead:

لینک به دیدگاه

بد ترین نوع ازدواج این نوعشه !

وقتی که دو نفر قبل از شناخت و تفاهم و عشق واقعی نسبت به هم ؛ نیاز به س. ک . س و عشق هوس گونه باعث شه به هم برسن !

لینک به دیدگاه
بهش بگو سرتو بذار زمین بمیر:icon_razz:

وقتی نظرمو درباره طلاق پرسید گفتم دختر خوبیه ، دختر مهربونبه مظلومه ... از این حرفا .

ولی تو دلم بهش گفتم خودت کردی که لعنت خدا بر خودت باد

لینک به دیدگاه

چرا هیشکی نمیگه دختره هم مقصره ؟ چرا هیشکی نمیگه ممکنه دختره پسره رو گول زده باشه ؟ جرا هیشکی نمیگه ممکنه دختره سواستفاده کرده از اون موقعیت برا ازدواج ؟ :JC_thinking:

لینک به دیدگاه

شاعر میگوید: بگذار عظمت در نگاه تو باشد نه در آن چیزی که بدان مینگری!

الحق و والانصاف اگه اینجور باشه هیچ کسی فکر طلاق هم توی ذهنش نمیاد!

تو زندگی هیچ (دقت کنید! هیچ) چیز ایده آلی وجود نداره!

نه اون پسری که منتظر فرشته اس و نه اون دختری که منتظر شاهزاده ی با اسب سفیده!

هممون انسانیم و ناقص!

پس باید تا اونجایی که میتونیم برای زندگیمون مکمل پیدا کنیم!

لینک به دیدگاه

ازهم جدا نشن چیکار کنن وقتی محبتی بین دو طرف نیس

اما من موندم خونواده دو طرف چه نقشی تو این ازدواج داشتن

مادر اون دختره

پدر این پسره

 

:ws52:

لینک به دیدگاه

والا خوندم خندم گرفت..

ببخشيد 037 جان نميخواستم بگم..

پسرخاله ات مشكل نداره؟! آخه اينطوري كه تو تعريف كردي اين پسرخاله ات يه تخته اش كمه...(ببخشيد)

خودش واقعا همينطوري بهت گفته؟!

لینک به دیدگاه
والا خوندم خندم گرفت..

ببخشيد 037 جان نميخواستم بگم..

پسرخاله ات مشكل نداره؟! آخه اينطوري كه تو تعريف كردي اين پسرخاله ات يه تخته اش كمه...(ببخشيد)

خودش واقعا همينطوري بهت گفته؟!

با این کاراش شایدم واقعا یه تختش کمه :sigh:

لینک به دیدگاه

ای کسانی که اینهمه فحش بار این بنده خدا کردید و همه تقصیرهای عالم را به گردنش انداختید! خوب گوش فرا دهید! :ws3:

 

اصولا زیرساخت های فرهنگی و اجتماعی ما تاثیر به سزایی در رشد و پرورش انسانهای نا معقول با رفتارهای نامعقول دارند.

 

تقصیر این پسر نیست. این پسر نا آگاهه. چرا که سیستم آموزشی نه تنها هیچ غلطی در راستای آگاهی دادن به پسر در رابطه با جنس مخالف، روحیاتش، ارگانیکش، تفکر و برخوردش و ... انجام نداده بلکه تلاش برای گمراه و بی اطلاع ماندن آن هم میکند.

 

برید تو دل جامعه. خودتون رو بزارید جاش. مدرسه تا دانشگاه من نوعی رو از شناخت جنس مخالف منع کرده. خانواده و جامعه شناخت از جنس مخالف را رسوایی تلقی میکند. سیستم قضایی برقراری ارتباط با جنس مخالف را در حد هم صحبتی جرم میداند. و همه و همه اینها باعث میشن من هیچ شناختی نسبت به جنس مخالفم نداشته باشم. حال اینکه این میل و کشش به صورت طبیعی در من وجود دارد. ولی جرئت نزدیک شدن به جنس مخالف را ندارم. پس چیکار کنم؟ اگه یه روزی خیلی اتفاقی فقط یه خنده یا یه نگاه خاص از جنس مخالفم ببینم. هیچ راهی برای برقراری ارتباط باهاش وجود نداره. نمیتونم برم کنارش بشینم و باهاش هم صحبت بشم. نمیتونم نزدیکش بشم. چرا که جامعه و فرهنگ و خانواده و همه و همه داره منو از اینکار منع میکنه. پس چیکار کنم؟میرم یه تیکه کاغذ از روی زمین برمیدارم یواشکی شمارمو روش مینویسم لوله میکنم شوت میکنم براش. اونم از روی کنجکاوی بر میداره و شماره رو با هزار ترس و امید مخفیش میکنه. حالا شرایط اون دختر صدبرابر بدتر از منه. چرا که جامعه اونو بیشتر از من تو منگنه گذاشته. تو یه فرصت مناسب بهم زنگ میزنه و دو طرف تلفن دو تا هیجان با دور موتور 6000 دور بر دقیقه کار میکنه. چرا که اولین باره که این دو با جنس مخالف ارتباط برقرار میکنن. حال بعد از همه این بی قراری ها. همه این نا آگاهی ها. همه این عقده ها. همه این منع شدن ها. همه این اتفاقاتی که بر سر من و وی آمده این ارتباط در چه مسیری قرار میگیره؟

 

خونه مجردی! خلوت و خفا!

 

حال بنزین و کبریت در کنار همدیگه قرار گرفتن. میشه از آتش سوزی جلوگیری کرد؟

 

خیــــــــــــــــــر!

 

آتش سوزی و دیگر هیچ! :banel_smiley_4:

 

ولی اگه همون اول میتونست بره کنار مادر دختره و غذاشو با راحتی با اونها بخوره و از هر دری سخنی بگه کار به خونه مجردی میکشید؟

 

شاید آره. میکشید. ولی شرایط به گونه دیگری بود. این پسر قبلا با هزاران دختر دیگه و اون دختر با هزاران پسر دیگه به راحتی هم کلام شده بود. ارتباط برقرار کرده بود. وقت گذرونده بود. درس خونده بود. ورزش کرده بود شناخت کسب کرده بود و هزار کار دیگه کرده بود، لزومی به این نبود که حتما باهاش همبستر بشه. تو این شرایط طرف با کسی همبستر میشه که قبلش 10 نفر دیگه رو هم دیده و شناخته ولی کارش به همبستری نکشیده. طرف به ایده آلش میرسه و بعد اقدام به کار میکنه. نه اینکه با اولی برن تو رختخواب. چرا با اولی میرن؟ چون دیگری رو اصلا ندیدن. و نمیدونن. و نمیفهمن. فقط هیجان و هیجان و هیجانه که به همه چیز این ارتباط خط میده. حالا به نظرتون بازم تقصیره پسره است؟ یا دختره؟ یا جامعه؟

لینک به دیدگاه

به گفتگو بپیوندید

هم اکنون می توانید مطلب خود را ارسال نمایید و بعداً ثبت نام کنید. اگر حساب کاربری دارید، برای ارسال با حساب کاربری خود اکنون وارد شوید .

مهمان
ارسال پاسخ به این موضوع ...

×   شما در حال چسباندن محتوایی با قالب بندی هستید.   حذف قالب بندی

  تنها استفاده از 75 اموجی مجاز می باشد.

×   لینک شما به صورت اتوماتیک جای گذاری شد.   نمایش به صورت لینک

×   محتوای قبلی شما بازگردانی شد.   پاک کردن محتوای ویرایشگر

×   شما مستقیما نمی توانید تصویر خود را قرار دهید. یا آن را اینجا بارگذاری کنید یا از یک URL قرار دهید.


×
×
  • اضافه کردن...