رفتن به مطلب

ســال ورود شما به دانشگاه +عکس و نظر سنجی(لحظه دیدن روزنامه)


سال ورود شما به دانشگاه  

133 کاربر تاکنون رای داده است

  1. 1. سال ورود شما به دانشگاه

    • 28
    • 15
    • 27
    • 25
    • 22
    • 16


ارسال های توصیه شده

داداشم که دو سال قبل جواب کنکورش اومد من نت بودم اون با دوستاش بیرون بود .چندبار گفتم شماره هاتو بگو ببینم نمی زاشت از آخر که دیدم وقتی فهمید شهرستانه خیلی ناراحت شد.کلی به دکترنکویی که برای مشاوره رفته پیشش و 100 تومن داده بود فحش داد .مامانم که گریه می کرد :w58: منم شاد بودم :ws3:همون ترم اول که رفت تختشو پرت کردیم انباری :whistle:

 

عجــــب:banel_smiley_4:غصه نخور توام شوهر میکنی باز مامانت گریه میکنه:sigh:عوضش تخت تو شوت میشه تو کوچه نه دیگه انباری:w000:

  • Like 3
لینک به دیدگاه
  • پاسخ 215
  • ایجاد شد
  • آخرین پاسخ

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

عجــــب:banel_smiley_4:غصه نخور توام شوهر میکنی باز مامانت گریه میکنه:sigh:عوضش تخت تو شوت میشه تو کوچه نه دیگه انباری:w000:

 

مگه از جونم سیر شدم :banel_smiley_4: دوره هم شادیم :ws3:

  • Like 2
لینک به دیدگاه
:ws28::ws28::ws28:

 

من خودمم. ورودی 83 بودم.

یادم نمیاد تو روزنامه اسممو دیدم یا اینترنت :ws52:

 

کلاً هیچ حس و حالی نداشتم. نه موقع امتحان نه بعدش :ws3:

وقتی هم که جواب اومد که شهرسازی دانشگاه گیلان قبول شدم، حسم فقط یه خوشحالیه معمولی بود مثل وقتی که بارسلونا، رئال رو میبره :ws3:

هیچ وقت نتونستم یه استرسی چیزی داشته باشم که بفهمم این کنکور که میگن چیه :sigh:

دقیقا یادمه روز قبل از ارشد اومدم نت دنبال یک شماره بودم که باید 3 تومن اضافه رو به اون واریز میکردیم....شما مثل همیشه آنلاین بودید و کاملا بی خیال به من گفتید مگه فردا کنکور ندارید؟نه اینکه خودتون آزمون نداشتید:vahidrk:

  • Like 6
لینک به دیدگاه
  • 2 هفته بعد...
مهم شادیه.. :|

مهم به چه چه قیمتی شاد بودنه:w16:به به چی گفتم:w02:

دقیقا مهم همون شادیه ایشالا همیشه همه شاد باشن:icon_gol:

 

تو فکرم واسه ارشد برم خارج یا نرم مغزم میگه برو دلم میگه نرو....عشقم میگه نمیدونم:sigh:

  • Like 4
لینک به دیدگاه
مهم به چه چه قیمتی شاد بودنه:w16:به به چی گفتم:w02:

دقیقا مهم همون شادیه ایشالا همیشه همه شاد باشن:icon_gol:

 

تو فکرم واسه ارشد برم خارج یا نرم مغزم میگه برو دلم میگه نرو....عشقم میگه نمیدونم:sigh:

 

والا ما که تو لیسانسش موندیم..:دی

 

چی بگم والا... اگه جای موندنه(!!!)بمون..اگه نیست هی برید بیاین..:w58:

 

در هر صورت موفق باشی..:icon_gol:

  • Like 3
لینک به دیدگاه

من ورودی 84 بودم...

یادم میاد اون موقع گفته بودند فلان روز نتایج میاد روی سایت سازمان سنجش..

من از 27 ساعت قبل از اعلام رسمی فقط ریفرش میکردم این صفحه رو :ws3:

تا اینکه یهویی دیدم اومده دیگه

شماره داوطلبی و مشخصات رو زدم و دکمه" جستجو" رو کلیک کردم...

نفس در سینه حبس بود :ws3:

با داداشم بودم

تا اون موقعی که اسامی رو اعلام کنند استرسی به اون صورت نداشتم ولی همینکه اطلاعیه رو دیدم صدای تپش قلبم تا اون ور شهر میرفت :ws3:

خلاصه ما زدیم "جستجو" یهویی اومد: کدرشته قبولی: 1224 :w58: مهندسی مکانیک حرارت و سیالات - دانشگاه یاسوج

فکر کنم 2.34 متری پریدم هوا :ws3:

خیلی خوشحال بودم..

چون من داشتم خودم رو آماده میکردم برای سال دیگه

رتبه حدود 2000 داشتم :ws3:

البته الان همین رتبه جاهای خیلی خیلی بهتر قبول میشه :whistle:

 

یادش بخیر

دوران خوبی بود

پیر شدیم رفت:sigh:

  • Like 10
لینک به دیدگاه

 

 

 

 

 

07749152426283754217.jpg

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
07130962564738562791.jpg

  • Like 7
لینک به دیدگاه
همه بچه های بینُل:w02:

کف مرتب :w02:

 

منم فکر کنم از مامان بزرگ ها محسوب بشم!! ورودی 84 هم سراسری هم ازاد معماری ولی خب اوصولا دانشگاه آزاد تو خانواده و فامیل ما جایی نداره :w02:

 

معماری بین الملل قزوین انتخاب پنجمم بود که اگه زمان برگرده مطمئن نیستم چی کار میکنم ولی اون موقع خوشحال شدم چون عشق معماری داشتم

 

 

زمان ما هم اینترنتی بود ولی من روزنامه هم خریدم فکر کنم هنوزم دارمش

 

کنکور ما از سختترین کنکور های قرن بود، ظرفیت ها هم هنوز زیاد نشده بود کارنامه م به نسبت سایقه درسی تعریفی نداشت ولی خب تو رقابت خوب بود انگار چون رتبه م بد نشد هر چند من عشق دانشگاه تهران داشتم که نشد :4564:

 

لحظه دیدن اسمم هم خانواده م بیشتر از خودم ذوق کردن! ولی خب خداییش به نسبت زحمتی که ادم واسه کنکور میکشه انتظارش تو دانشگاه براورده نمیشه

 

که هیچ، درس خوندن هم شب امتحانی و سواد اکادمیک بی معنی میشه، اینم از گندکاریهای این سیستم اموزشیه :banel_smiley_4:

 

 

من که فکر نمیکنم هیچ وقت دیگه حاضر باشم تو این سیستم ادامه تحصیل بدم

  • Like 10
لینک به دیدگاه

من کلا درس نمیخوندم واسه کنکور. دو ماه مونده بود به کنکور تصمیم گرفتم با رفیقم دوتایی شروع کنیم به خوندن. ماه اول که صرف گرم کردن گذشت. :whistle: ماه دوم شروع کردیم روزی 10 تا 11 ساعت. امیدمون هم فقط به آزاد بود. چون هیچی درس نمیخوندم موقع انتخاب رشته آزاد زدم مکانیک تاکستان که قبول شم. سراسری هم نقشه برداری شیراز قبول شدم ولی نمیتونستم برم. همون رفتم آزاد تاکستان. موقع کنکور هم هیچگونه استرسی بنده را در بر نگرفت. شب قبلش برنامه شمال داشتیم میچیدیم. :ws3:

خیلی خوش گذشت دوران کنکور. بعد از جلسه امتحان لذتبخش ترین سیگار عمرمو کشیدم. خیلی حال داد. :ws3:

 

اولین روز دانشگاه هم یادم نمیاد. :ws52:

  • Like 17
لینک به دیدگاه

من سال 85 وارد دانشگاه شدم..دانشگاه ازد شرخودمون....از اونجايي كه دانشگاه ازاد بود هيچ اتفاق خاصي نيفتاد...فقط از طرف دوستان اشنايان بهم تبريك مي گفتن

بعدش كارشناسي كه بازم شهر خودمون ...اين با تحويلمون نگرفتن...شق القمر كردم هااااا

  • Like 11
لینک به دیدگاه

منم ورودی 87 ام ،ملی دانشگاه گرگان کامپیوتر روزانه قبول شدم ازاد هم دانشگاه نور معماری ،معماریو بیشتر دوس داشتم برا همین رفتم ازاد اما دانشگاهمو اصلا دوس نداشتم چون اصلا فک نمیکردو که ازاد برم خودم انتخاب رشته کردم برا ازاد و نورو انتخاب کردم چون بهم نزدیکتر بود ،روزی هم که کنکور ازاد بود تا نیم ساعت قبلش خواب بودم مامانم به زور فرستاد که برم امتحان بدم،روز اول یونی هم روز خاصی نبود

وقتی همه چیز با ارزوها و انتظاراتت متفاوته:sad0:

  • Like 12
لینک به دیدگاه
  • 4 ماه بعد...

82:ws41:

تا جایی که یادمه رفتم تو مقری که کارنامه ها رو میدادن تو دانشگاه امیرکبیر بود،گمون کنم کارت ورود به جلسه رو هم همونجا گرفتم

کلی تو صف بودم،خسته شده بودم تا این که نوبت من شد،اون زمان هرکی مجاز می شد یه برگه بهش میدادن که انتخاب رشته کنه،به هرکی میدادن یعنی قبول شده و به هر کی نمیدادن یعنی قبول نشده!

منم دیدم از اوونا به منم دادن

یه برگه A4 با خطوط آبی رنگ که توش درصد هارو و رتبه رو نوشته بود،خوشحال بودم شده بودم 71،البته ناراحتم بودم چون اگه چندتا اشتباه کوچک نمی کردم زیر پنجاه میدشم از خدمت معاف بودم! بعدها فهمیدم پنجاه تای اول ریاضی و 30 تای اول تجربی و 10 تای اول انسانی از خدمت میتونن معاف بشن البته یکسری شرایط دیگه هم داشت!

یک نخ بهمن سوییسی تو جیبم بود،درآوردم و با لذت کشیدم... هنوز فراموش نمی کنم اون لحظه رو!

خیلی اوون سیگاره بهم چسبید دقیقا همین کار رو برای ارشد انجام دادم تو سایت کامپیوتر بودیم و داشتیم رتبه ها رو میخوندیم

13، 7،22 و همینجور رتبه های خوب خوب به گوشمون رسید دیدم اوضاع خطریه گفتم یا حق هر چه باد آ باد! زدیم و نگاه کردیم دیدیم شدیم 21 دیگه خیالم راحت شده بود که همینجا قبول میشم همونجا سیگار رو روشن کردیم و اوومدیم بیرون کلی هم فحش نثارمون کردند.

خیلی روزهای خوبی بود،اما حیف که تموم شد،دوران فوق لیسانس خیلی بهتر از لیسانس بود... درسا کمتر

گشت و گذار بیشتر...

دوران دانشجویی بهترین دورانه قدرشو بدونین فرزندانم

  • Like 8
لینک به دیدگاه

البته موقع ما روزنامه نبود ، نتی بود :ws3:

ولی یادمه چند سال قبل تو خیابون داشتم قدم میزدم ، دیدم دست یکی روزنامه هست .. داشت دنبال اسمش میگشت

یهو دیدم پرید هوا .. من قبول شدم hapydancsmil.gif من قبول شدم hapydancsmil.gif بعد انگار یکی اینو داره دنبال میکنه دویید رفت :ws3:

**

اما روز اول یونی واسه من خیلی باحال بود :ws28:

وقتی ک فهمیدم قبول شدم رفتم واسه ثبت نامhapydancsmil.gif

اسم یونیمون امام محمد باقر (ع) بود .. منم خیلی خوشحال تو مسیر دانشگاه در حال حرکت بودم hapydancsmil.gif

رسیدم ب ی میدونی ک اسمش دانشجو بود .. بعد یکم اطرافُ نیگا کردم دیدم ی جا نوشته محمدباقر (ع) .. گفتم خودشه hapydancsmil.gif

وارد ک شدم دیدم همه ی طورین .. مشکل جسمی داشتن hanghead.gif

پیش خودم چرا اینجا اینطوریه :ws52:ا .. همینطوری جلو رفتم تا وارد ساختمون شدم ..

یهو ی خانومی جلو اومد گفت کاری داری عزیزم 8.gif .. پیش خودم گفتم همچی جای بدی ام نیست :ws3:

گفتم اومدم برا ثبت نام :ws37: گفت تو ک چیزیت نیست .. سالمی :ws52:

بعد یکم گفتگو فهمیدم عجب سوتی اییییی دادم w58.gif

اونجا ی مرکز توان بخشی ب نام امام محمدباقر(ع) بود :ws28:

افراد معلول جسمی و فکری همینطوری میومدنُ میرفتن .. منم نگاهشون میکردم

(خیلی زیاد بودن ،بعدا فهمیدم اونجا زندگی میکننن، ی مدرسه راهنمایی و دبیرستان شبانه روزی بود ک کل استان میومدن اونجا ثبت نام! )

 

حرف اخرش این بود : تو اونجا قبول شدی اینا اینجا .. قدر سلامتیُ بدون

بعد گفت باید 200 متر جلو تر بری .. دانشگاه اونجاست :ws37:

***

وارد دانشگاهمون ک شدم گفتم خداروشکر رسیدم hapydancsmil.gif .. ولی عجب جایی بود 5c6ipag2mnshmsf5ju3z.gif

  • Like 11
لینک به دیدگاه
البته موقع ما روزنامه نبود ، نتی بود :ws3:

ولی یادمه چند سال قبل تو خیابون داشتم قدم میزدم ، دیدم دست یکی روزنامه هست .. داشت دنبال اسمش میگشت

یهو دیدم پرید هوا .. من قبول شدم hapydancsmil.gif من قبول شدم hapydancsmil.gif بعد انگار یکی اینو داره دنبال میکنه دویید رفت :ws3:

**

اما روز اول یونی واسه من خیلی باحال بود :ws28:

وقتی ک فهمیدم قبول شدم رفتم واسه ثبت نامhapydancsmil.gif

اسم یونیمون امام محمد باقر (ع) بود .. منم خیلی خوشحال تو مسیر دانشگاه در حال حرکت بودم hapydancsmil.gif

رسیدم ب ی میدونی ک اسمش دانشجو بود .. بعد یکم اطرافُ نیگا کردم دیدم ی جا نوشته محمدباقر (ع) .. گفتم خودشه hapydancsmil.gif

وارد ک شدم دیدم همه ی طورین .. مشکل جسمی داشتن hanghead.gif

پیش خودم چرا اینجا اینطوریه :ws52:ا .. همینطوری جلو رفتم تا وارد ساختمون شدم ..

یهو ی خانومی جلو اومد گفت کاری داری عزیزم 8.gif .. پیش خودم گفتم همچی جای بدی ام نیست :ws3:

گفتم اومدم برا ثبت نام :ws37: گفت تو ک چیزیت نیست .. سالمی :ws52:

بعد یکم گفتگو فهمیدم عجب سوتی اییییی دادم w58.gif

اونجا ی مرکز توان بخشی ب نام امام محمدباقر(ع) بود :ws28:

افراد معلول جسمی و فکری همینطوری میومدنُ میرفتن .. منم نگاهشون میکردم

(خیلی زیاد بودن ،بعدا فهمیدم اونجا زندگی میکننن، ی مدرسه راهنمایی و دبیرستان شبانه روزی بود ک کل استان میومدن اونجا ثبت نام! )

 

حرف اخرش این بود : تو اونجا قبول شدی اینا اینجا .. قدر سلامتیُ بدون

بعد گفت باید 200 متر جلو تر بری .. دانشگاه اونجاست :ws37:

***

وارد دانشگاهمون ک شدم گفتم خداروشکر رسیدم hapydancsmil.gif .. ولی عجب جایی بود 5c6ipag2mnshmsf5ju3z.gif

 

به به! وزارت اطلاعاتی هم به جمعمون پیوسته

البته اگه دانشگاه دولتی امام باقر تهران باشید.

دوستان اطلاع داشته باشن که بروبچ وزارت اطلاعاتم تو این انجمن هستند.

  • Like 7
لینک به دیدگاه

من ورودی سال 89 هستم

 

اصلا روزای خوبی نداشتم ترم 1 با هیچ کسی حرف نمیزدم و اصلا نمیزاشتم کسی بیاد طرفم توی تنهایی خودم غرق بودم اونم به خاطر بیماری مادرم بود که با دانشگاه رفتن من همراه شده بود:sigh:

 

افسردگی شدید گرفته بودم علاوه بر پرستاری از مادرم مشکل درس و دانشگاه رو داشتم:hanghead:

 

من سراسری مدیریت صنعتی قبول شدم ولی چون تهران نبود نرفتم(قزوین قبول شده بودم)

 

الانم خیلی تو دانشگاه بهم خوش نمیگذره چون از روزای اول خاطره خوبی برام نمونده:ws37:

  • Like 6
لینک به دیدگاه
به به! وزارت اطلاعاتی هم به جمعمون پیوسته

البته اگه دانشگاه دولتی امام باقر تهران باشید.

دوستان اطلاع داشته باشن که بروبچ وزارت اطلاعاتم تو این انجمن هستند.

نه ،نگران نباشید :ws3:

من ساری بودم :ws37:

  • Like 8
لینک به دیدگاه

×
×
  • اضافه کردن...