Anooshe 11040 مالک ارسال شده در 18 آذر، 2012 دلم گرفته به وسعت سکوت سکوتی که 1ثانیش هم مثل 1سال میگذره! دلم پرِ به وسعت بغض گرفته ی گلوم بغضی که سنگینه مثل یک ذهن مغشوش! چندوقتیه لحظه های کوچیک و قشنگی که قبلا به اندازه یک دنیا میتونست شادم کنه حالا فقط یک لبخند کوچیک و بی معنی رو لبام میاره! این لبخندو نمیشناسم... نمیفهمم... ولی بازم لبخند میزنم و جای خنده به خودمو بقیه غالب میکنم... دلم برای خودم تنگ شده... 91.6.28 پ ن: یه جور عجیبی دلم گرفته میخوام به عالم و آدم به همه چی گیر بدم... پتانسیلشو دارم که از همه آدمای زندگیم دلخور بشم و بذارمشون کنار! یه جور خطرناکی دلم گرفته! 9
Anooshe 11040 مالک ارسال شده در 29 آذر، 2012 می خواهم برای تمام آن زندگی که اکنون در من نهفته است سرشار از زنده بودن باشم... و برای شناخت هر لحظه اش تا سرحد امکان بکوشم... "جبران خلیل جبران" 91.7.8 9
Anooshe 11040 مالک ارسال شده در 6 دی، 2012 گاهی توی دنیای خودت از آدما چیزی میسازی که خیلی بهتر از اونیه که واقعا هستن... انگار که چون دوستِ توئه پس بهترینه! دوستِ تو نمیتونه غیر این باشه! توی ذهن من اون خیلی بالاتر از دوستِ پس خیلی هم خاصِ! اینارو همشو تویی که به وجود آوردی! اون آدم واقعا این نیست! شاید خیلی خیلی معمولی تر از اینیِ باشه که تو ساخته بودی! فقط حرفم اینه که اینجوری نباش 8
Anooshe 11040 مالک ارسال شده در 6 دی، 2012 وقتی به راه برخاستی... تا انتهای جهان برو... مکث مرگ است... نباید برده شرایط شد... شرایط را باید دگرگون کرد... 8
Anooshe 11040 مالک ارسال شده در 5 بهمن، 2012 سردردم نعمتی بود که خدا به بنده هاش داد تا اگه چیزیو به روی خودشون نمیارن بفهمن اعصابشون خورده ولی دارن سر خودشونو کلاه میذارن 7
Anooshe 11040 مالک ارسال شده در 17 فروردین، 2013 گاهی فقط باید بری حتی اگه ندونی کجا... مسأله سر نموندنِ. 5
ارسال های توصیه شده