رفتن به مطلب

دلم میخواد یکم شیطونی کنم !


p mehdi q

ارسال های توصیه شده

دقیقا راهنمایی کاربردی بود .. مخصوصا اون همکاره که سیبیل داره و یه عینک ته اسکانی ... همش هم نگاه های مرموزی میکنه :ws52:

شما کلا همکار بی سبیل داری اصن؟:hanghead:

  • Like 2
لینک به دیدگاه
  • پاسخ 125
  • ایجاد شد
  • آخرین پاسخ

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

شما کلا همکار بی سبیل داری اصن؟:hanghead:

 

 

نه خداییش بچه های خوشتیپی هستن .. اونجوری هام نیستن :ws52:

--------------------------------------

 

 

 

برای اینکه این پست یه پست صرفا اسپم نباشه .. یه نکته ی اخلاقی هم ضمیمه میکنیم :whistle:

به هم نخندید .. باهم بخندیم

  • Like 1
لینک به دیدگاه

این در زدنا رو منم خیلی انجام دادم! :whistle:

 

من اول دوم دبستان بودم یادم نیست...

این دخترخاله ی ما 2 سال و خواهرش 4 سال بزرگتر از من بودن!

اون موقع تلفن ها شماره ای نبود!

خواهر بزرگه با معلمشون لج بود.

خونه ی ما هم نزدیک بود و من همیشه خونه ی خاله اینا... :ws3:هیچی هی مزاحم تلفنی میشد! :ws28:

بگذریم که گیر افتاد...:4564:

  • Like 9
لینک به دیدگاه
نه خداییش بچه های خوشتیپی هستن .. اونجوری هام نیستن :ws52:

--------------------------------------

 

 

 

برای اینکه این پست یه پست صرفا اسپم نباشه .. یه نکته ی اخلاقی هم ضمیمه میکنیم :whistle:

به هم نخندید .. باهم بخندیم

 

آخ به چه نکته زیبایی اشاره کردی بهم خندیدن خودش انقد حال میدههههههههههه!!!11:hapydancsmil:

  • Like 1
لینک به دیدگاه

من کلا" وقتی حرف می زنم می خندم همش....بعد دوستام از خنده ی من می خندن :ws28:

 

یکی از دوستام می گه مهناز در بد ترین شرایط هم این شکلیه : :ws3:

  • Like 9
لینک به دیدگاه
من کلا" وقتی حرف می زنم می خندم همش....بعد دوستام از خنده ی من می خندن :ws28:

 

یکی از دوستام می گه مهناز در بد ترین شرایط هم این شکلیه : :ws3:

 

نعمت خیلی بزرگیه.:sigh:

  • Like 4
لینک به دیدگاه

تاپیکت رو الان که می بینم یاد بعضی از کارهام میفتم!:icon_pf (34):

اینی که میخوام بگم شیطنت نیست مردم آزاریه! :icon_pf (34):

اول راهنمایی که بودم ی همکلاسی داشتیم کلا آدم عاشقی بود! :banel_smiley_4: هی با یکی دوست میشد هی قهر می کرد.. :banel_smiley_4: اینقدر هم ضایع بود که مدرسه متوجه شده بود و ازش تعهد گرفته بود :banel_smiley_4: آخه یکی نبود بگه کوچولو تو رو چه به این کارها... :w000:

ولی یک روز این یک نفر پیدا شد! :hanghead:

با 3 تا از دوستام یک عدد نامه ی عاشقانه ی خوب با زمان و مکان قرار نوشتیم! :w02:

بعدشم رفتیم گذاشتیم لای کتاب دینی! :ws28:

(میدونم کارم خیلی مسخره بود ولی من اون موقع 11 ساله م بود :5c6ipag2mnshmsf5ju3 تازه با شناختی که از این دختره داشتیم حتما میومد! نمیومد هم مشکلی نبود دور هم میخندیدم! :hanghead:)

 

همه چیز خوب پیش میرفت که سر کلاس دینی دبیر کتابش رو گرفت که سوالا رو جواب بده! این دختر مشهور بود به داشتن نامه های عاشقانه! کاغذ ما هم کاغذ دفتر خاطرات و از این رنگی ها بود. این خانم هم فضول ...:icon_pf (34):

کار دختره کشید به دفتر... :4564: تازه به خونه شون هم زنگ زدن که... :icon_pf (34):فقط خدا رو شکر کسی گوشی رو برنداشت! :banel_smiley_4:

حالا کسی جرات نداشت بیاد راستش رو بگه! :icon_pf (34):

آخرش رفتیم به مشاورمون راستش رو گفتیم و با پادرمیونی ایشون قضیه حل شد و کسی هم نفهمید کار کی بوده! :whistle:

حتی اگه دفتر هم فهمید این دختر بدبخت نفهمید! :whistle:

  • Like 14
لینک به دیدگاه
  • 3 هفته بعد...

اخخخخخخخخخخ جووووووووووووووننن شیطنت

من عاشق شیطنت مثبتم

خیلی حال میده

همیشه وقتی دبیرستانی بودم همه دبیرا ازم راضی بودن فقط میگفتن خیلی شیطونه

ولی رعایت احترامشونو میکردم

دلم موخواااااااااااااادددددددددددد

  • Like 3
لینک به دیدگاه

تو کارشناسی همه همسن بودیم و شیطونی میکردیم، ولی اینجا همه بزرگن و زن و بچه دارن، دلمان تنگیده ...whistle.gif

  • Like 4
لینک به دیدگاه
تو کارشناسی همه همسن بودیم و شیطونی میکردیم، ولی اینجا همه بزرگن و زن و بچه دارن، دلمان تنگیده ...:whistles:

 

الهی وگردوم

بیا دادا بیا پایه ام اساااااااااااااسیییییییییییییییییییییییییییییی

کیو بزنیم؟

  • Like 3
لینک به دیدگاه
الهی وگردوم

بیا دادا بیا پایه ام اساااااااااااااسیییییییییییییییییییییییییییییی

کیو بزنیم؟

گفتیم شیطونی، نگفتیم کتک کاری که vahidrk.gif

  • Like 4
لینک به دیدگاه

این حانیه خانوم گل کیه خب بابا بیا یه خودی نشون بده سه تا بشیم همینطورزیادوزیادو.زیادتر تا اینککه انجمنو رو سرمون بذاریم

  • Like 2
لینک به دیدگاه

من دو تا داداش دارم

خیلی خاطره های خوبی دارم از شیطونیامون

 

مثلا یادمه یه بار در یخچال و کندیم 3تایی

مامانم از شدت تعجب نتونست دعوامون کنه

 

یا مثلا یادمه یه نامه تهدید امیز واسه همسایمون نوشتیم گذاشتیم تو پاکت و انداختیم تو خونشون

بعد یارو اومد به مامانم گفت

همه چی افتاد گردن من که دهن لقم

بعد ها فهمیدیم از ارم پاکت اداره بابام فهمیدن کار ماست

چقدر غلط املایی داشت دادشم توش

 

 

یه بار نقاشی همه اعضای ساختمون و کشیدیم به در اسانسور از داخل چسبوندیم

بعد هر کی میومد تو اسنسور از هر طبقه رد میشد همه ساکنای اون طبقه رو میدید

 

 

کوکتل مورتف درست میکردیم مینداختشم از طبقه پنجم تو کوچه

 

تو حموم ادای کبری 11 در میاوردیم

الکل میریختم دور تادور بعد کبریت میزدیم ... مثل این فیلما که بنزین میریزن تا به مهمات برسه و بتریکه

خطه الکل میسوخت و میرفت جلو

 

بعد از همه این کارا مامانم مینداختمون بیرون

میرفتیم پشت در انقدر میخندیدیم که مامانم عصبانی میومد بیرون میگفت برین تو پارکینگ

بعدم مثل همیشه خانوم همسایه پادرمیونی مرکد میبردمون تو

 

چه ادمای کله خری بودیم

یادش بخیر :5c6ipag2mnshmsf5ju3

  • Like 7
لینک به دیدگاه

×
×
  • اضافه کردن...