moein.s 18983 اشتراک گذاری ارسال شده در 14 شهریور، ۱۳۹۱ تقصیر " او " نیست من نیز وقتی در آغوش تو بودم میلی به ترک کردن آغوشت نداشتم .. در وصف تصویر این پست این بار نگاه ها حواسشان پَرت شده.... یکی نگاهش به دیگری پَرت است و دیگری به پرتگاه!!! 8 لینک به دیدگاه
pianist 31129 اشتراک گذاری ارسال شده در 15 شهریور، ۱۳۹۱ این روزها در محبت کردن هم باید حسابگر بود...! . . . حساب شما دارد پر میشود...!! . . متاسفم...! 10 لینک به دیدگاه
شــاروک 30242 اشتراک گذاری ارسال شده در 17 شهریور، ۱۳۹۱ دست هايم به آرزوهايم نمی رسند آرزوهايم بسيار دورند ولی درخت سبز صبرم می گويد اميدی هست ، خدايی هست اين بار برای رسيدن به آرزوهايم يک صندلی زير پايم می گذارم شايد اين بار دستم به آرزوهايم برسد 9 لینک به دیدگاه
پاییزان 3604 اشتراک گذاری ارسال شده در 9 مهر، ۱۳۹۱ محض خاطر آن همه دیروز نرو.... کمی بمان گونه هایم را ببین خیس است باران می بارد بنگر قطره ها چه زود می میرند وقتی از هم دورند ت 6 لینک به دیدگاه
moein.s 18983 اشتراک گذاری ارسال شده در 9 مهر، ۱۳۹۱ در وصف تصویر بالا... اشک هایم جاری ست..نه از بغض خودم...از بغض تو... این میون تو زندگی....هز لحظه بغض دیگری اشک هایم را جاری کرد... چه می شد...یکی با لبخند به سراغم می آمد.. 5 لینک به دیدگاه
YAGHOT SEFID 29302 اشتراک گذاری ارسال شده در 10 مهر، ۱۳۹۱ چشمان تو در تاريكي چه آرامگاه دلپذیریست گندمگونِ من وقتي كه ستارهوار ميدرخشد و شب ديجور را روز ميكند برايم و لبهاي تو وقتي كه ميگويي: شب را فراز كند خدا براي بوسيدن تو از گوشهي لب تا كشيدگي ساق و كُنج خانه چه مأمن امنيست وقتي نوازش پاكترين احساسها را در كشيدگي مهتاب ِ سپيد دستهايت حس ميكنم... 5 لینک به دیدگاه
YAGHOT SEFID 29302 اشتراک گذاری ارسال شده در 10 مهر، ۱۳۹۱ روحم در دریای پر طلاطم زندگی سال هاست سرگردان است کسی می داند ساحل کجاست؟! 5 لینک به دیدگاه
O-N 10553 اشتراک گذاری ارسال شده در 10 مهر، ۱۳۹۱ همهي برگهای تقویم را به دنبال تو شمردهام برگهای سیب برگهای انگور پاییزاما... فصل خرمالوست فصل گس تنهایی... 6 لینک به دیدگاه
YAGHOT SEFID 29302 اشتراک گذاری ارسال شده در 11 مهر، ۱۳۹۱ دستت را خوانده ام دیگر بیا ... تمام ِ ورق هایم مال ِ تو " آس ِ" دلم را پس بده ! 4 لینک به دیدگاه
YAGHOT SEFID 29302 اشتراک گذاری ارسال شده در 12 مهر، ۱۳۹۱ یادداشت های سوخته ام را .. به همراه تمام ناگفته هایم… در بطری نهاده …و به دست امواج دریا سپردم… سالها گذشت و من…در انتظار اینکه پیغامی از تو نرسید… مآیوسانه از امواج دریا دل بریدم… اما حیف.. بعد مرگم فهمیدم…تقصیر تو نبود .. گناه از دریا نیز نبود…تقصیر من بود… در بطری باز مانده بود… 4 لینک به دیدگاه
Strelitzia 17128 اشتراک گذاری ارسال شده در 13 مهر، ۱۳۹۱ [h=6]هـــــــــي فلانــــــــي؛ [/h][h=6]تــو را مـن "تــــــــو" کـــردم، وگرنــه کــلمه ي "هوي" هــم زيــادت بــود.. [/h][h=6]واســه مــن "شــما شــما" نــکـن ...[/h] 4 لینک به دیدگاه
Strelitzia 17128 اشتراک گذاری ارسال شده در 13 مهر، ۱۳۹۱ مـَن خـِــیلی وَقته ـ از کـَســــی نـاراحـَـت نـِــمیشـَم ... تـَــمام سَختــیش یه خـَنـــده زُورکیه ... و شـُونه بـالا اِنداختــَن اَلکیه... خِیلــــی وَقته خِیلـــی چیــزا رو میـــدونـَم و خـُودمــو میزَنــَم به نـَدونـِستـَنـِشُـــون... سَخـتیـش یه لــَحظه حـَرف عــَوض کـَردن و بیـخیال شُدنه... خِیلـــــی وَقته....... 5 لینک به دیدگاه
Strelitzia 17128 اشتراک گذاری ارسال شده در 13 مهر، ۱۳۹۱ درد ِ دل کـه می کنــی ... ضعـف هـایـت، دردهـایــت را می گـذاری تـوی ِ سیـنی و تعـارف می کـنی کـه هـر کـدامـش را کـه می خواهنــد ... ... ... ... بــردارنـد ... تیــز کننــد ... تیــغ کننــد ... و بــزننـد بـه روحـت.... 4 لینک به دیدگاه
سمندون 19437 اشتراک گذاری ارسال شده در 16 مهر، ۱۳۹۱ عجیب بوی پاییز می آید وزمان ، زمان بوئیدن نفسهاست در پس برگهای نارنجی همآغوش با باد عجیب بوی تو می آید وهر چه در کوله بار اندیشه دارم مجالی میشود برای بیاد ت بودن 5 لینک به دیدگاه
YAGHOT SEFID 29302 اشتراک گذاری ارسال شده در 17 مهر، ۱۳۹۱ عــطر ِ تَنت روی ِ پــیراهنـم مــانده . . امــروز بـویــیدَمَش عمــیق ِ عمــیق ِ . . . ! و با هـر نـفس بـغــضم را سـنگین تر کردم . . ! و به یــاد آوردم که دیـگر ، تـنـت سـهم ِ دیگری ست .. و غمــت سـهم ِ مــن . . ! 3 لینک به دیدگاه
YAGHOT SEFID 29302 اشتراک گذاری ارسال شده در 17 مهر، ۱۳۹۱ وقتی میرفتـــ: گفتم: کجـ ــ ــ ـا ؟ گفت: به درکـــ... منم گفتم: به درکـــ... و این چنیــטּ بود که ما در اوج تفـــاهم از هم جــدا شدیم... ! 6 لینک به دیدگاه
YAGHOT SEFID 29302 اشتراک گذاری ارسال شده در 17 مهر، ۱۳۹۱ آهــےِ که میکشــےِ چیست ..؟ آخــر چه کســےِ درکتــ میکنــد اےِ دختـــر قصه ..؟ خــودتــ ..؟ مـــن ..؟ یـــــا او ..؟ نـه ... بــاز هم ســــوالےِ بـےِ جـوابــ و گنگــ ... نمــےِ فهمنــد تــو را ..؟ بیچاره ؛ نمــےِ خواهنــد که بفهمنـــد ... 3 لینک به دیدگاه
hasti1988 22046 اشتراک گذاری ارسال شده در 17 مهر، ۱۳۹۱ هر صحنهای از طبیعت می تواند غزلی باشد بر شانههای باد و آواز حزینی باشد در گلوی خوشههای گندم ای رونق جانم ز تو چون چرخ گردانم ز تو گندم فرست ای جان که تا خیره نگردد آسیا دیگر نخواهم زد نفس این بیت را میگوی و بس بگداخت جانم زین هوس ارفق بنا یا ربنا "مولانا” سخن هر چه گویم همه گفتهاند بر باغ دانش همه رفتهاند اگر بر درخت برومند جای نیابم که از بر شدن نیست رای کسی کو شود زیر نخل بلند همان سایه زو بازدارد گزند "فردوسی” در بیابان فنا گم شدن آخر تا کی ره بپرسیم مگر پی به مهمات بریم حافظ آب رخ خود بر در هر سفله مریز حاجت آن به که بر قاضی حاجات بریم "حافظ” بنگر ز صبا دامن گل چاک شده بلبل ز جمال گل طربناک شده در سایه گل نشین که بسیار این گل در خاک فرو ریزد و ما خاک شده "خیام” هر آن گیاه که بر خاک ما دمیده ببوی اگر که بوی وفا می دهد گیاه من است کنون که رو به غروب آفتاب مهر و وفاست هر آنکه شمع دلی برفروخت ماه من است "شهریار” 2 لینک به دیدگاه
پاییزان 3604 اشتراک گذاری ارسال شده در 19 مهر، ۱۳۹۱ برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام 3 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده