moein.s 18984 ارسال شده در 3 آذر، 2012 تقصیر " او " نیست من نیز وقتی در آغوش تو بودم میلی به ترک کردن آغوشت نداشتم .. در وصف تصویر این پست این بار نگاه ها حواسشان پَرت شده.... یکی نگاهش به دیگری پَرت است و دیگری به پرتگاه!!! 8
pianist 31129 ارسال شده در 4 آذر، 2012 این روزها در محبت کردن هم باید حسابگر بود...! . . . حساب شما دارد پر میشود...!! . . متاسفم...! 10
شــاروک 30242 ارسال شده در 7 آذر، 2012 دست هايم به آرزوهايم نمی رسند آرزوهايم بسيار دورند ولی درخت سبز صبرم می گويد اميدی هست ، خدايی هست اين بار برای رسيدن به آرزوهايم يک صندلی زير پايم می گذارم شايد اين بار دستم به آرزوهايم برسد 9
پاییزان 3604 ارسال شده در 30 آذر، 2012 محض خاطر آن همه دیروز نرو.... کمی بمان گونه هایم را ببین خیس است باران می بارد بنگر قطره ها چه زود می میرند وقتی از هم دورند ت 6
moein.s 18984 ارسال شده در 30 آذر، 2012 در وصف تصویر بالا... اشک هایم جاری ست..نه از بغض خودم...از بغض تو... این میون تو زندگی....هز لحظه بغض دیگری اشک هایم را جاری کرد... چه می شد...یکی با لبخند به سراغم می آمد.. 5
YAGHOT SEFID 29302 ارسال شده در 1 دی، 2012 چشمان تو در تاريكي چه آرامگاه دلپذیریست گندمگونِ من وقتي كه ستارهوار ميدرخشد و شب ديجور را روز ميكند برايم و لبهاي تو وقتي كه ميگويي: شب را فراز كند خدا براي بوسيدن تو از گوشهي لب تا كشيدگي ساق و كُنج خانه چه مأمن امنيست وقتي نوازش پاكترين احساسها را در كشيدگي مهتاب ِ سپيد دستهايت حس ميكنم... 5
YAGHOT SEFID 29302 ارسال شده در 1 دی، 2012 روحم در دریای پر طلاطم زندگی سال هاست سرگردان است کسی می داند ساحل کجاست؟! 5
O-N 10553 ارسال شده در 1 دی، 2012 همهي برگهای تقویم را به دنبال تو شمردهام برگهای سیب برگهای انگور پاییزاما... فصل خرمالوست فصل گس تنهایی... 6
YAGHOT SEFID 29302 ارسال شده در 2 دی، 2012 دستت را خوانده ام دیگر بیا ... تمام ِ ورق هایم مال ِ تو " آس ِ" دلم را پس بده ! 4
YAGHOT SEFID 29302 ارسال شده در 3 دی، 2012 یادداشت های سوخته ام را .. به همراه تمام ناگفته هایم… در بطری نهاده …و به دست امواج دریا سپردم… سالها گذشت و من…در انتظار اینکه پیغامی از تو نرسید… مآیوسانه از امواج دریا دل بریدم… اما حیف.. بعد مرگم فهمیدم…تقصیر تو نبود .. گناه از دریا نیز نبود…تقصیر من بود… در بطری باز مانده بود… 4
Strelitzia 17128 ارسال شده در 4 دی، 2012 [h=6]هـــــــــي فلانــــــــي؛ [/h][h=6]تــو را مـن "تــــــــو" کـــردم، وگرنــه کــلمه ي "هوي" هــم زيــادت بــود.. [/h][h=6]واســه مــن "شــما شــما" نــکـن ...[/h] 4
Strelitzia 17128 ارسال شده در 4 دی، 2012 مـَن خـِــیلی وَقته ـ از کـَســــی نـاراحـَـت نـِــمیشـَم ... تـَــمام سَختــیش یه خـَنـــده زُورکیه ... و شـُونه بـالا اِنداختــَن اَلکیه... خِیلــــی وَقته خِیلـــی چیــزا رو میـــدونـَم و خـُودمــو میزَنــَم به نـَدونـِستـَنـِشُـــون... سَخـتیـش یه لــَحظه حـَرف عــَوض کـَردن و بیـخیال شُدنه... خِیلـــــی وَقته....... 5
Strelitzia 17128 ارسال شده در 4 دی، 2012 درد ِ دل کـه می کنــی ... ضعـف هـایـت، دردهـایــت را می گـذاری تـوی ِ سیـنی و تعـارف می کـنی کـه هـر کـدامـش را کـه می خواهنــد ... ... ... ... بــردارنـد ... تیــز کننــد ... تیــغ کننــد ... و بــزننـد بـه روحـت.... 4
سمندون 19437 ارسال شده در 7 دی، 2012 عجیب بوی پاییز می آید وزمان ، زمان بوئیدن نفسهاست در پس برگهای نارنجی همآغوش با باد عجیب بوی تو می آید وهر چه در کوله بار اندیشه دارم مجالی میشود برای بیاد ت بودن 5
YAGHOT SEFID 29302 ارسال شده در 8 دی، 2012 عــطر ِ تَنت روی ِ پــیراهنـم مــانده . . امــروز بـویــیدَمَش عمــیق ِ عمــیق ِ . . . ! و با هـر نـفس بـغــضم را سـنگین تر کردم . . ! و به یــاد آوردم که دیـگر ، تـنـت سـهم ِ دیگری ست .. و غمــت سـهم ِ مــن . . ! 3
YAGHOT SEFID 29302 ارسال شده در 8 دی، 2012 وقتی میرفتـــ: گفتم: کجـ ــ ــ ـا ؟ گفت: به درکـــ... منم گفتم: به درکـــ... و این چنیــטּ بود که ما در اوج تفـــاهم از هم جــدا شدیم... ! 6
YAGHOT SEFID 29302 ارسال شده در 8 دی، 2012 آهــےِ که میکشــےِ چیست ..؟ آخــر چه کســےِ درکتــ میکنــد اےِ دختـــر قصه ..؟ خــودتــ ..؟ مـــن ..؟ یـــــا او ..؟ نـه ... بــاز هم ســــوالےِ بـےِ جـوابــ و گنگــ ... نمــےِ فهمنــد تــو را ..؟ بیچاره ؛ نمــےِ خواهنــد که بفهمنـــد ... 3
hasti1988 22046 ارسال شده در 8 دی، 2012 هر صحنهای از طبیعت می تواند غزلی باشد بر شانههای باد و آواز حزینی باشد در گلوی خوشههای گندم ای رونق جانم ز تو چون چرخ گردانم ز تو گندم فرست ای جان که تا خیره نگردد آسیا دیگر نخواهم زد نفس این بیت را میگوی و بس بگداخت جانم زین هوس ارفق بنا یا ربنا "مولانا” سخن هر چه گویم همه گفتهاند بر باغ دانش همه رفتهاند اگر بر درخت برومند جای نیابم که از بر شدن نیست رای کسی کو شود زیر نخل بلند همان سایه زو بازدارد گزند "فردوسی” در بیابان فنا گم شدن آخر تا کی ره بپرسیم مگر پی به مهمات بریم حافظ آب رخ خود بر در هر سفله مریز حاجت آن به که بر قاضی حاجات بریم "حافظ” بنگر ز صبا دامن گل چاک شده بلبل ز جمال گل طربناک شده در سایه گل نشین که بسیار این گل در خاک فرو ریزد و ما خاک شده "خیام” هر آن گیاه که بر خاک ما دمیده ببوی اگر که بوی وفا می دهد گیاه من است کنون که رو به غروب آفتاب مهر و وفاست هر آنکه شمع دلی برفروخت ماه من است "شهریار” 2
پاییزان 3604 ارسال شده در 9 دی، 2012 برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام 3
ارسال های توصیه شده