*Polaris* 19606 این ارسال پرطرفدار است. اشتراک گذاری ارسال شده در 21 شهریور، ۱۳۹۰ درود بر شما نواندیشان عزیـز عاشقان و شاعران نواندیش عزیز لطفاً در این تاپیک با قرار دادن هر تصویر یک شعر در وصف اش بنویسید. شعر ها می تواند از شاعران و همین طور از خودتان باشد. هر کدام از دوستان که مایل باشند، میتوانند تصویر را عوض کنند ولی این کار نباید به سرعت انجام شود و اجازه دهید حداقل 3 پست شعر را داشته باشیم و بعد از آن هر کسی خواست تصویر بعدی را قرار دهد. 56 لینک به دیدگاه
*Polaris* 19606 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 21 شهریور، ۱۳۹۰ عکس شماره ( 1 ) روحم در دریای پر طلاطم زندگی سال هاست سرگردان است کسی می داند ساحل کجاست؟! 28 لینک به دیدگاه
- Nahal - 47858 اشتراک گذاری ارسال شده در 22 شهریور، ۱۳۹۰ دریای من بی تو خروشان تر از همیشه ... 18 لینک به دیدگاه
sam arch 55879 اشتراک گذاری ارسال شده در 12 آبان، ۱۳۹۰ گاه باید لحظه را تقسیم کرد بین موج و ریتم تند رد پا مرز بین ساحل و دریا را آتشی زد از خیال ماسه ها اینکه خاطر طعنه ی تشویش شد از پریشانی گیسو بود و باد من سه نقطه چینم بعد از واژه... 12 لینک به دیدگاه
*Polaris* 19606 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 13 آبان، ۱۳۹۰ عکس شماره ( 2 ) اگر تمام دنیـــا هم بهار شود اگـــر شکوفه ها تمام دنیا را بگیرند همچنان زیر پای من برگ ریزان است بــه یاد تو... و به مـــروت اشک هایم پاییز را به پای قدمت،جاودانـــی میکنم 19 لینک به دیدگاه
sam arch 55879 اشتراک گذاری ارسال شده در 13 آبان، ۱۳۹۰ رها بر تاب نشسته ام که بر جاده تکیه زده بر جان درختان بی تن بر شاخه گره زده این اوج و فرود در من است که احساس را پیوند به آن برگ فتاده به زمین زده 12 لینک به دیدگاه
*Polaris* 19606 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 20 آذر، ۱۳۹۰ عکس شماره ( 3 ) هِــی..سایــه ی مخوف..! به کجا دنبالـــم می آیی؟ هر قدم بیش ز پیش نزدیـــک می آیی.. به کجا آخَر؟ تنهــایم بگذار بگــذارباشم در بی پناهی خود بی تعقیب کنــنده ای برای غارتــم...! 19 لینک به دیدگاه
sam arch 55879 اشتراک گذاری ارسال شده در 20 آذر، ۱۳۹۰ ای سایه رد پاهایم خسته اند از این دنباله روی تو تا به کجا به دنبال لحظه هایم روانی من محو گشتم از این تعقیب و گریز سال ها تو همچنان پدیداری در تاریکی و روشنایی ها 12 لینک به دیدگاه
*Polaris* 19606 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 25 دی، ۱۳۹۰ عکس شماره ( 4 ) بگو چه مخدری بود در بودنت که این همه نبودنت را درد میکشم …! 17 لینک به دیدگاه
pianist 31129 اشتراک گذاری ارسال شده در 25 دی، ۱۳۹۰ در این سیاهی ها... دلم تنها به دود سیگاری خوش است... که با سپیدی خود روزگارم را سیاه کرد.... من در این سیاهی ها در سپیدی تو غرق میشوم...... می میرم...... 15 لینک به دیدگاه
- Nahal - 47858 اشتراک گذاری ارسال شده در 25 دی، ۱۳۹۰ بعد از رفتنت تنها پیرمرد سیگار فروش ویرانیم را فهمید . . . 15 لینک به دیدگاه
sam arch 55879 اشتراک گذاری ارسال شده در 25 دی، ۱۳۹۰ نمی دانم دنیا رو دود می کند در هوا.... یا دنیا او را ذره ذره دود می کند.... فقط می دانم قدری آرامش می طلبد لا به لای لرزش های دست و پلکش.... . . . در آخر خاکستر است که در دامن باد رها می شود آنچه حاصل شد بر آنچه که به باد رفت در می شود.... 9 لینک به دیدگاه
Sepideh.mt 17530 اشتراک گذاری ارسال شده در 25 دی، ۱۳۹۰ خسته از بودنم در نبودن هایت خسته از خستگی روزهایم پی تسکینم پی تو... بین دود و خاکستر لابه لای وهم و خیالم چقدر به من نزدیکی... 12 لینک به دیدگاه
*Polaris* 19606 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 28 دی، ۱۳۹۰ بر ترک بال های قاصدک نشسته می گریزم از این دوستی های نخ نما از این همه رنگ و ریا می گریزم به امید یک نفس پر از هوا در آن سرای لافضا...! 10 لینک به دیدگاه
sam arch 55879 اشتراک گذاری ارسال شده در 28 دی، ۱۳۹۰ سنگینی خیال مرا.... فقط تو توان بردن به آسمان داری... در گوشه ی دشت نشسته ام....به امید باد.... تا بیاید و خیالم را که آویزان توست قاصدک.... به مقصد ببرد... شاید دیر....شاید زود بیاید...سوختنم شیرین است در این انتظار... 9 لینک به دیدگاه
Sepideh.mt 17530 اشتراک گذاری ارسال شده در 28 دی، ۱۳۹۰ عمری آرزوهایم را به گوش قاصدک ها خواندم سپردمشان به سرنوشت به امید روزی که... آرزو...امید...سرنوشت...تقدیر...قاصدک...انتــــــــظار اینبار همراهت می آیم قاصدک تا مسیر آرزوهایم را گم نکنی 10 لینک به دیدگاه
ترانه18 8013 اشتراک گذاری ارسال شده در 30 دی، ۱۳۹۰ این قاصدک هایی که می آیند روی دلت می نشینند به رنگ آسمانند . آن هارا دردلت نگه ندار. قاصدک ها باید پروار کنند . فوتشان کن با تمام نیرو . یک فوت کن و همه شان را از به رنگ آسمان بودن در آور و آسمانی کن . قاصدک ها برای آسمانی شدن آفریده شده اند . 10 لینک به دیدگاه
*Polaris* 19606 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 6 بهمن، ۱۳۹۰ بعضی حس ها خاص و ناب هستند مثل بعضی آدمــــا! از دست این بغض لعنتی که تا به تو می رسد دست و پایش را گم می کند و به جای شکستن دنبال جایی برای پنهان شدن می گردد کلافه ام! 10 لینک به دیدگاه
sam arch 55879 اشتراک گذاری ارسال شده در 6 بهمن، ۱۳۹۰ قاب تعیین کرد...لحظه ی دیدار را... بهترین آن زمان و مکان را .... این وسط ختم کلام...یک جفت نگاه خیره بود... بی کلام...بی صدا...در سکوت لحظه ها.... 9 لینک به دیدگاه
hamed_063 1261 اشتراک گذاری ارسال شده در 9 بهمن، ۱۳۹۰ آنقدر گریستم تا دریایی به پا شد نمیدانم اگر جزر و مد شروع شود چه کنم نمیدانم چه کنم این دریا بخشکد تا بتوانم برای همیشه پای خاک تو بگریم ... 5 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده