رفتن به مطلب

یک عکس و یک شعر...


*Polaris*

ارسال های توصیه شده

  • 1 ماه بعد...

گاه باید لحظه را تقسیم کرد

بین موج و ریتم تند رد پا

مرز بین ساحل و دریا را

آتشی زد از خیال ماسه ها

اینکه خاطر طعنه ی تشویش شد

از پریشانی گیسو بود و باد

 

من سه نقطه چینم بعد از واژه...

  • Like 12
لینک به دیدگاه

عکس شماره ( 2 )

 

 

 

cwmrp5o186u3kvczaew.jpg

 

 

 

اگر تمام دنیـــا هم بهار شود

 

اگـــر شکوفه ها تمام دنیا را بگیرند

 

همچنان زیر پای من برگ ریزان است

 

بــه یاد تو...

 

و به مـــروت اشک هایم

 

پاییز را به پای قدمت،جاودانـــی میکنم

 

  • Like 19
لینک به دیدگاه

رها بر تاب نشسته ام که بر جاده تکیه زده

بر جان درختان بی تن بر شاخه گره زده

این اوج و فرود در من است که احساس را

پیوند به آن برگ فتاده به زمین زده

  • Like 12
لینک به دیدگاه
  • 1 ماه بعد...

عکس شماره ( 3 )

 

 

 

oh9h7injml6dt2y389z0.jpg

 

 

هِــی..سایــه ی مخوف..!

 

به کجا دنبالـــم می آیی؟

 

هر قدم بیش ز پیش نزدیـــک می آیی..

 

به کجا آخَر؟

 

تنهــایم بگذار

 

بگــذارباشم

 

در بی پناهی خود

 

بی تعقیب کنــنده ای

 

برای غارتــم...!

  • Like 19
لینک به دیدگاه

ای سایه

رد پاهایم خسته اند از این دنباله روی تو

تا به کجا به دنبال لحظه هایم روانی

من محو گشتم از این تعقیب و گریز سال ها

تو همچنان پدیداری در تاریکی و روشنایی ها

  • Like 12
لینک به دیدگاه
  • 1 ماه بعد...

در این سیاهی ها...

 

دلم تنها به دود سیگاری خوش است...

 

که با سپیدی خود روزگارم را سیاه کرد....

 

من در این سیاهی ها در سپیدی تو غرق میشوم......

 

می میرم......

  • Like 15
لینک به دیدگاه

نمی دانم دنیا رو دود می کند در هوا....

یا دنیا او را ذره ذره دود می کند....

فقط می دانم قدری آرامش می طلبد

لا به لای لرزش های دست و پلکش....

.

.

.

در آخر خاکستر است که در دامن باد رها می شود

آنچه حاصل شد بر آنچه که به باد رفت در می شود....

  • Like 9
لینک به دیدگاه

خسته از بودنم در نبودن هایت

 

خسته از خستگی روزهایم

 

پی تسکینم

 

پی تو...

 

بین دود و خاکستر

 

لابه لای وهم و خیالم

 

چقدر به من نزدیکی...

 

 

  • Like 12
لینک به دیدگاه

Ghasedak.jpg

 

 

 

بر ترک بال های قاصدک نشسته

 

می گریزم

 

از این دوستی های نخ نما

 

از این همه رنگ و ریا

 

می گریزم

 

به امید یک نفس

 

پر از هوا

 

در آن سرای لافضا...!

 

 

  • Like 10
لینک به دیدگاه

سنگینی خیال مرا.... فقط تو توان بردن به آسمان داری...

در گوشه ی دشت نشسته ام....به امید باد....

تا بیاید و خیالم را که آویزان توست قاصدک.... به مقصد ببرد...

شاید دیر....شاید زود بیاید...سوختنم شیرین است در این انتظار...

 

 

  • Like 9
لینک به دیدگاه

عمری آرزوهایم را به گوش قاصدک ها خواندم

 

سپردمشان به سرنوشت

 

به امید روزی که...

 

 

آرزو...امید...سرنوشت...تقدیر...قاصدک...انتــــــــظار

 

 

اینبار همراهت می آیم قاصدک

 

تا مسیر آرزوهایم را گم نکنی

  • Like 10
لینک به دیدگاه

این قاصدک هایی که می آیند روی دلت می نشینند به رنگ آسمانند .

 

آن هارا دردلت نگه ندار.

 

قاصدک ها باید پروار کنند .

 

فوتشان کن با تمام نیرو .

 

یک فوت کن و همه شان را از به رنگ آسمان بودن در آور و آسمانی کن .

 

قاصدک ها برای آسمانی شدن آفریده شده اند .

  • Like 10
لینک به دیدگاه

9.jpg

 

 

 

بعضی حس ها خاص و ناب هستند

 

مثل بعضی آدمــــا!

 

از دست این بغض لعنتی

 

که تا به تو می رسد دست و پایش را گم می کند

 

و به جای شکستن

 

دنبال جایی برای پنهان شدن می گردد

 

کلافه ام!

  • Like 10
لینک به دیدگاه

قاب تعیین کرد...لحظه ی دیدار را...

بهترین آن زمان و مکان را ....

این وسط ختم کلام...یک جفت نگاه خیره بود...

بی کلام...بی صدا...در سکوت لحظه ها....

 

  • Like 9
لینک به دیدگاه

pic-montakhab-09.jpg

 

آنقدر گریستم تا دریایی به پا شد

نمیدانم اگر جزر و مد شروع شود چه کنم

نمیدانم چه کنم این دریا بخشکد تا بتوانم برای همیشه پای خاک تو بگریم ...

  • Like 5
لینک به دیدگاه
×
×
  • اضافه کردن...