رفتن به مطلب

هر چه دل تنگت میخواهد بگو...


ارسال های توصیه شده

  • پاسخ 337
  • ایجاد شد
  • آخرین پاسخ

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

  • 2 ماه بعد...

پدر بزرگ رو به نوه:

بدو برو قایم شو امروز مدرسه رو پیچوندی معلمت اومده دنبالت

نوه: نـــــــه، شما باید قایم شی، ... من بش گفتم نمیام چون شما فوت کردین!!!

  • Like 3
لینک به دیدگاه

هرچی میگردم کارت ملی ام رو پیدا نیمیکنم.

نکنه گمش کرده باشم.

یادش به خیر،قدیما مادربزرگم جوراب گره میکرد،هرچی گم کرده بودیم پیدا میشد.:sigh:

  • Like 5
لینک به دیدگاه

بچه ها امشب ، هوا صاف صاف بود، پر از ستاره ، همین حدود نیم ساعت پیش ، رو status آی دیم (تو مسنجر) نوشتم : کاش یکم بارون بگیره .

 

الان داره بارون می باره . :icon_gol:

  • Like 5
لینک به دیدگاه

من بودم

توو یک عالمه حرف...و ترازویی که سهم تو را از شعرهایم نشان می داد!!!کاش بودی ومی فهمیدیوقت دلتنگییک آهچقدر وزن دارد...

  • Like 3
لینک به دیدگاه
  • 4 هفته بعد...

احمقانه بعد از هزارمین بار خواندن این شعر ... مانند همان دفعه ی اول زار می زنم ... چنگ می زند به دلم این احساسات ... از این شعر می ترسم که نکند گم شوم لا به لایش ... که بعدتر پیدایم نکند کسی ... که بمانم همانجا / بمیــــرم !

 

هی صبوری می کنم…

هی همین دل بی قرار من ، ری را

کاش این همه آدمی

تنها با نوازش باران و تشنگی نسبتی می داشتند

ری را ! ری را !

تنها تکرار نام توست که می گویدم

دیدگانت خواهرانه بارانند .

سر انجام باورت می کنند

باید این کوچه نشینان ساده بدانند

که جرم باد ، ربودن بافه های رویا نبوده است

گریه نکن ری را

راهمان دور و دلمان کنار همین گریستن است

دوباره اردیبهشت به دیدنت می آیم

خبر تازه ای ندارم

فقط چند صباح پیشتر

دو سه سایه که از کوچه پائین می گذشتند

روسری های رنگین بسیاری با خود آورده بودند

ساز و دهل می زدند

اما کسی مرا نمی شناخت

راهمان دور و دلمان کنار همین گریستن است

خدا را چه دیده ای ری را !

شاید آنقدر باران بنفشه بارید

که قلیلی شاعر از پی گل نی

آمدند ، رفتند دنبال چراغ و آینه

شمعدانی ، عسل ، حلقه نقره و قرآن کریم

حیرت آور است ری را ،

حالا هر که از روبرو بیاید

بی تعارف صدایش می کنیم بفرما !

امروز مسافر ما هم به خانه بر می گردد ...

  • Like 4
لینک به دیدگاه
  • 1 ماه بعد...
  • 3 هفته بعد...

این شعرها دیگر برای هیچ‌کس نیستنه! در دلم انگار جای هیچ‌کس نیست

 

آن‌قدر تنهایم که حتی دردهایم

دیگر شبیه دردهای هیچ‌کس نیست

 

حتی نفس‌های مرا از من گرفتند

من مرده‌ام در من هوای هیچ‌کس نیست

 

دنیای مرموزی‌ست ما باید بدانیم

که هیچ‌کس این‌جا برای هیچ‌کس نیست

 

باید خدا هم با خودش روراست باشد

وقتی که می‌داند خدای هیچ‌کس نیست

 

من می‌روم هرچند می‌دانم که دیگر

پشت سرم حتی دعای هیچ‌کس نیست

  • Like 1
لینک به دیدگاه

از این بن بست بی فردا رهایم کناز این دیروز و امروزها رهایم کناز این صحرای بی

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
رهایم کناز این مرداب ماندنها رهایم کناز این شبهای بی تابی رهایم کناز این خواب پریشانی رهایم کناز این دریای طوفانی رهایم کناز این امواج سوزانی رهایم کناز این دنیای
برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
رهایم کناز این روزای تکراری رهایم کناز این
برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
بودنها رهایم کناز این دلهره نبودنها رهایم کن

لینک به دیدگاه

×
×
  • اضافه کردن...