anvil 5769 ارسال شده در 16 شهریور، 2013 آخرین بار که من از تهِ دل خندیدم علتش پول نبود... انعکاسِ جُوک هر روز نبود... علتش، چهرهیِ ژولیدهیِ یک دلقک, یا زمین خوردن یک کور نبود ... من بهِ «من » خندیدم! که چو یک دلقکِ گیج نقش یک خنده به صورت دارم و دلم میـــــگرید...! 5
sam arch 55879 ارسال شده در 17 شهریور، 2013 حق خوری می کند قسمت سیاهِ نامه ام از قسمت سفید... انگار این بار سیاه زمینه ی سفید است تا سفید زمینه ی سیاه... خط به روی خط....دیگر شد زمینه.... 5
*Polaris* 19606 مالک ارسال شده در 17 شهریور، 2013 به جهان می ماند این دلم؛ سیمایی دلقک وار با اندرونی غمگین...! 5
finji 28 ارسال شده در 18 شهریور، 2013 [h=5]اتفاق دردناکی است ! افتادن از چشم تو بر سرِ زبان مردم ! اتفاق دردناکی است ! [/h] 5
finji 28 ارسال شده در 20 شهریور، 2013 [h=5]دلــم یک اتفاق می خـواهـد ! یک تـلفن نا آشنا با بـی مــیلی تـمام جواب دهم و صدای تــو . . . [/h] 7
soheiiil 24251 ارسال شده در 21 شهریور، 2013 شعر گفتن برای زنی زیبا اصلا سخت نیست ترانه ساختن برای چشمانش که میخندند ساده ترین کار است اما ... به زبان آوردن یک جمله حتی یک کلمه... برای زنی که قلبی زیبا اما پردرد دارد زنی که... عشق میخواهد و در دلش دنیایی از جنس سکوت دارد و چشمانش ... که بغض هزار آسمان ابری دارد سخت ترین کارهاست شعر او ناب ترین شعر دنیاست. 7
anvil 5769 ارسال شده در 24 شهریور، 2013 کاش کسی بیاید ، بَلَد باشد کاری کند... که فراموش کنم امروز جـمـعـه است... 3
*mishi* 11920 ارسال شده در 1 مهر، 2013 کاش پشت پاکت سیگار به جای تصویر ریه ای بعد از کشیدن سیگار تصویر اعصاب های خراب قبل از کشیدن سیگار را می گذاشتند…! 3
atefehkhanom 2893 ارسال شده در 1 مهر، 2013 بگــذار بشــنوم صــدای اذان را ... صدایی از قلـب گنبــدهای نیلوفــری ... خدایــــا! بگذار بشنـــوم ... تو هنـــوز در من خوانــده می شوی ! این شـــــــور باز هم در من نواخته شود و من ..... باز هم مســـــت شوم از حضورت! ... بدانم ... نگاهـــــم می کنی ....... بـــبـــینی... صــــدایت می کنم ! خدایــــــا! ایــــــــــــن ... مـــــــــــنـــم ! .... پژواک بودنت از گلدسته های اشتیاق ..... بگــــذار باز هـــــم بخوانـــــم مهربانیــــت را ! "نیلوفر مشفق" 2
atefehkhanom 2893 ارسال شده در 1 مهر، 2013 وسط راه همش ازم می پرسید: همه چی روبه راهه؟!! همه چی سر جاشه ؟؟؟!! .... وقتی ازم جدا شد، دیدم : دلم، دلم سر جاش نیست... "نیلوفر مشفق"[RTL][/RTL] 3
atefehkhanom 2893 ارسال شده در 1 مهر، 2013 آره این منم -.-.-.-.- با همه غمم-.-.-.-.-.- حتی اگه خالیه تنم -.-.-.-.-.-.- خنجر خوردم ولی نمیزنم -.-.-.-.-.-.-.- شاید بلد نیستم بزنم -.-.-.-.-.-.-.-.- هیچوقت یادم نمیماند که همیشه خنجری هست و عده ای میزنن اما با همه من بودنم ، به قلبم مینازم ، چون بلد نیستم خنجر بزنم (دوست گرامی ، پشت دیگر جا نیست، لدفا خنجر را از روبرو وارد کن) 4
mani24 29665 ارسال شده در 6 مهر، 2013 اولین روز بارانی را به خاطر داری؟ غافلگیر شدیم چتر نداشتیم خندیدیم دویدیم و به شالاپ شلوپ های گل آلود عشق ورزیدیم. دومین روز بارانی چطور؟ پیش بینی اش را کرده بودی چتر آورده بودی من غافلگیر شدم سعی می کردی من خیس نشوم و شانه سمت چپ تو کاملاً خیس بود سومین روز چطور؟ گفتی سرت درد میکند حوصله نداشتی سرما بخوری چتر را کاملاً بالای سر خودت گرفتی و شانه راست من کاملا خیس شد و چند روز پیش را چطور؟ به خاطر داری؟ که با یک چتر اضافه آمدی و مجبور بودیم برای اینکه پین های چتر توی چش و چالمان نرود دو قدم از هم دورتر برویم فردا دیگر برای قدم زدن نمی آیم. تنها برو! . . . . . . 4
تک ستاره 524 ارسال شده در 14 مهر، 2013 آنکه میرود نمیفهمد:hapydancsmil: امام آنکه بدرقه میکند خوب میداند که کاسه آب معجزه نمیکند.........:sad0::4564: 4
mahnaz 7584 ارسال شده در 11 آبان، 2013 این متن رو جایی خوندم برام خیلی جذاب بود گفتم اینجا بذارمش شاید برای دوستان هم جالب بود ریسمان ذهنی شيوانا به همراه تعداد زيادى از شاگردان خود صبح زود عازم معبدى در آنسوى کوهستان شدند. ساعتى که راه رفتند به تعدادى دختر و پسر جوان رسيدند که در کنار جاده مشغول استراحت بودند. دختران و پسران کنار جاده وقتى چشمشان به گروه شيوانا افتاد، شروع کردند به مسخره کردن آنها و براى هر يک از اعضاى گروه اسم حيوانى را درست کردند و با صداى بلند اين اسامى ناشايست را تکرار کردند. شيوانا سکوت کرد و هيچ نگفت. وقتى شبانگاه، گروه به آنسوى کوهستان رسيدند و در معبد شروع به استراحت نمودند. شيوانا در جمع شاگردان سوالى مطرح کرد و از آنها خواست تا اثرگذارترين خاطره اين سفر يک روزه را براى جمع بازگو کنند. تقريبا تمام اعضاى گروه مسخره کردن صبحگاهى جوانان کنار جاده را به شکلى بازگو کردند و در پايان خاطره از اين عده به صورت جوانان خام و ساده لوح ياد کردند. شيوانا تبسمى کرد و گفت: شما همگى متفق القول خاطره اين جوانان را از صبح با خود حمل کرديد و در تمام مسير با اين انديشه کلنجار رفتيد که چرا در آن لحظه واکنش مناسبى از خود ارائه نداديد!؟ شما همگى از اين جوانان با صفت ساده لوح و خام ياد کرديد اما از اين نکته کليدى غافل بوديد که همين افراد ساده لوح و بىارزش تمام روز شما را هدر دادند و حتى همين الآن هم بخش اعظم فکر و خيال شما را اشغال کردند. اگر حيوانى که وسايل ما را حمل مىکرد توسط افسارى که به گردنش انداخته شده بود طول مسير را با ما همراهى کرد، آن جوانان با يک ريسمان نامريى که خود شما سازنده آن بوديد اين کار را کردند!!! در تمام طول مسير بارها و بارها خاطره صبح و تک تک جملات را مرور کرديد و آن صحنهها را براى خود بارها در ذهن خويش تکرار کرديد. شما با ريسمان نامريى که ديده نمىشود ولى وجود داشت و دارد، از صبح با جملات و کلمات آن جوانان بازى خوردهايد. و آنقدر اسير اين بازى بودهايد که هدف اصلى از اين سفر معرفتى را از ياد بردهايد. من به جرات مىتوانم بگويم که آن جوانان از شما قوىتر بودهاند! چرا که با يک ادا و اطوار ساده همه شما را تحت کنترل خود قرار دادهاند و مادامى که شما خاطره صبح را در ذهن خود يدک بکشيد هرگز نمىتوانيد ادعاى آزادى و استقلال فکرى داشته باشيد و در نتيجه خود را شايسته نور معرفت بدانيد. ياد بگيريد که در زندگى همه اتفاقات چه خوب و چه بد را در زمان خود به حال خود رها کنيد و در هر لحظه فقط به خاطرات همان لحظه بينديشيد. اگر غير از اين عمل کنيد، به مرور زمان حجم خاطراتى که با خود يدک ميکشيد آنقدر زياد ميشود که ديگر حتى فرصت يک لحظه تماشاى دنيا را نيز از دست خواهيد داد._,_ :icon_gol::icon_gol: 6
sam arch 55879 ارسال شده در 11 آبان، 2013 خطم را عوض کردم.. بیم آن می رود که با خط خطی های یک بچه اشتباه گرفته شدود حرفِ دلم! 8
Run Away 226 ارسال شده در 30 دی، 2013 او فکر میکرد نامه هایی که برایش نوشته ام خط خطی ست. برای همین نخوانده آنها را پاره میکرد. 7
mohitzist iran 2176 ارسال شده در 14 اسفند، 2013 مردم شهر سیاه خنده هاشان همه از روی ریاست دلشان سنگ و سیاست ما در این شهر دویدیم و دویدیم چه سود؟ هر کجا پرسه زدیم خبر از عشق نبود 6
mohitzist iran 2176 ارسال شده در 14 اسفند، 2013 برای تا ابد ماندن باید رفت گاهی به قلب کسی.... گاهی از قلب کسی.... 7
atefehkhanom 2893 ارسال شده در 20 اسفند، 2013 یک بار که تنهــا بمانی یک بار که بشکنـــد دلــت... غــــــرورت اعتمـــــادت همین یک بــار ها کافیســــت تا یـک عمـــــــر از پشـت نگاهــــی تــرک خـورده به آدمهــا بنگـری انقــدر تیـــــــز و برنـــــده میشــوی که باید تابلـــــوی ورود ممنـــــوع را به خـــــودت نصـب کنـی...! 7
bar☻☻n 5895 ارسال شده در 28 اسفند، 2013 گاهی جوری می شکنندت که اگر تیکه هایت را هم به هم بچسبانی آدم دیگری می شوی! 4
ارسال های توصیه شده