نـامـه هـای خـط خطـی...!

[- Nahal - 47,858]

برای خودت زندگی کن …. کسی که تو رو دوست داشته باشد ؛ با تو میماند برای داشتن تو می جنگد ! اما …. اگر دوست نداشته باشد به هر بهانه ای می رود … !!!

[JU JU 7,193]

تو برای آینده خودت نقشه‌ها می‌کشی

 

و خدا، از اون بالا، بهت می‌خنده

 

(پ.ن: هرچند وقتی در مسیری قرار می‌گیری، شاید برات بهتر باشه، ولی در هر صورت .... )

[*mishi* 11,920]

در جوانی میگفتم شیر ,شیر بود گرچه پیر بود

وقتی به پیری رسیدم فهمیدم پیر ,پیر بود گرچه شیر است

 

[- Nahal - 47,858]

هر لحظه حرفي در ما زاده مي شود ، هر لحظه دردي سر بر مي دارد

 

و هر لحظه نيازي از اعماق مجهول روح پنهان و رنجور ما جوش مي كند

 

اين ها بر سينه مي ريزند و راه فراري نمي يابند

 

مگر این قفس کوچک استخوانی گنجایش‏اش چقدر است ..؟!

 

« دکتر علی شریعتی »

[MAHSHID_ACc 55]

تا وقتيکه دوستت دارم ها بوي هوس دارد

 

و نگاه ها رنگ فريب و خواستن ها طعم احتياج

 

من به تمام عاشقانه ها مشکوکم !!! ಠ_ಠ

 

 

[farhatami 1,390]

برای خودت زندگی کن …. کسی که تو رو دوست داشته باشد ؛ با تو میماند برای داشتن تو می جنگد ! اما …. اگر دوست نداشته باشد به هر بهانه ای می رود … !!!

 

بخداکه گرگ شرف داردبه ما آدمها !

آنها تن میدرند آنهم نه ازخودی اما ما روح ... عشق ... اعتمادهمدیگر را پاره پاره میکنیم ...

ماچه هستیم واقعا؟!

[- Nahal - 47,858]

کاملا با تو موافق هستم که عده‌ای از مردم هرگز زندگی نمی‌کنند و زندگی را یک مسابقه دو می‌دانند و

می‌خواهند هرچه زودتر به هدفی که درافق دوردست است ، دست یابند و متوجه نمی‌شوند که آن‌قدرخسته

شده‌اند که شاید نتوانند به مقصد برسند و اگرهم برسند ، ناگهان خود را در پایان خط می‌بینند .

درحالی که نه به مسیر توجه داشته‌اند و نه لذتی از آن برده‌اند.

دیر یا زود آدم پیر و خسته می‌شود ، درحالی که از اطراف خود غافل بوده است .

آن‌وقت دیگر رسیدن به آرزوها و اهداف هم برایش بی‌تفاوت می‌شود و فقط او می‌ماند و یک خستگی بی‌لذت

و فرصت و زمانی که ازدست رفته و به دست نخواهد آمد ...

جودی عزیزم!

درست است ؛ ما به اندازه خاطرات خوشی که از دیگران داریم ، آنها را دوست داریم و به آنها وابسته

می‌شویم . هرچه خاطرات خوش‌مان از شخصی بیشتر باشد ، علاقه و وابستگی ما بیشتر می‌شود .

پس هر کسی را بیشتر دوست داریم و می‌خواهیم که او هم بیشتر دوست‌مان بدارد ، باید برایش خاطرات

خوش زیادی بسازیم تا بتوانیم دردلش ثبت شویم .

دوستدار تو: بابا‌ لنگ‌ دراز

[sam arch 55,878]

قلم را به دستِ ذهنم دادم....

 

جایی که خطی خطی ست اعصابش از این و آن....

 

می خواهم عقده گشایی کند...

 

تا نماند در خانه ی ذهن آنچه از بدیست...

 

که اگر بماند ...کار دستِ زندگی ام می دهد...

[mahtab 399]

[h=2]30ثانیه پای صحبت آقای برایان دایسون[/h] مدیراجرائی اسبق در شرکت کوکاکولا

 

هیچ وقت از ریسک کردن نهراسیم، چرا که به ما این فرصت را خواهد داد تا شجاعت را یاد بگیریم.

 

فرض کنید زندگی همچون یک بازی است . قاعده این بازی چنین است که بایستی پنج توپ را در آن واحد در هوا نگهدارید و مانع افتادنشان بر زمین شوید

 

جنس یکی از آن توپها از لاستیک بوده و باقی آنها شیشه ای هستند . پر واضح است که در صورت افتادن توپ پلاستیکی بر روی زمین ، دوباره نوسان کرده و بالا خواهد آمد ، اما آن چهار توپ دیگر به محض برخورد ، کاملا شکسته و خرد میشوند.

 

او در ادامه میگوید : آن چهار توپ شیشه ای عبارتند از خانواده ، سلامتی ، دوستان و روح خودتان و توپ لاستیکی همان کارتان است.

 

 

 

 

[mahtab 399]

پور سینا: من در میان موجودات از گاو خیلی می‌ترسم. زیرا عقل ندارد و شاخ هم دارد!

 

:icon_pf (34)::icon_razz:

[mahtab 399]

به این گفته ایمان آوردم :

آموختم که نباید با خوک کشتی گرفت، خیلی کثیف می‌‌شوی و مهم‌تر آنکه خوک از این کار لذت می‌برد. "جورج برنارد شاو"

 

 

[sam arch 55,878]

سر تا پای نامه پر است از بالا و پایین خط هایی که در نبود تو شکسته اند...

 

[mani24 29,665]

وقتی نمیدونی تو دلت چی میگذره !

وقتی نمیدونی از این دنیای لعنتی چی میخوای!

وقتی قبل از اینکه چیزی رو بخوای اون چیز نابود میشه !

وقتی همه باهات قهرند!

وقتی نفــــــــــــــــــرین شده ای !

چه دلیلی داره که ارزویی داشته باشی؟ چه دلیلی داره چیزی رو دوست داشته باشی ؟ چه دلیلی داره به زندگی ادامه بدی؟

[- Nahal - 47,858]

می دونی،

تو دنيا

به جز آرامـــــــــــــش

چيزی ارزش مبارزه نداره ...

هنری میلر

[sahar 91 9,480]

همه ی نامه هایم ذخیره شده...صندوق ارسالش خالیست...پس چرا باز هم برای تو مینویسم...

شاید...شاید روزی همه را یکجا بخوانی...سخت نیست...فقط چند کلمه...من هرگز فراموشت نکردم .

[- Nahal - 47,858]

روی زمین نشستم, سرم را در میان دستانم گرفتم...

 

فکر کردم کاش می توانستم پیچ سرم را از گردنم جدا کنم, آن را روی زمین بگذارم... شوت محکمی به آن بزنم تا آنجا که ممکن است دور و دورتر برود...

آنقدر دور که نتواند پیدایش کرد...

 

اما من شوت زدن بلد نیستم...

 

حتما سرم همان کنار می افتد!

 

 

آنا گاوالدا

[farhatami 1,390]

هرگز نباید سست شد،

حتی اگر راه زیادی را پیموده باشی

 

( پائولو كوئیلو )

[farhatami 1,390]

اگر بنا بود همه ي آرزوها برآورده شود،

دنيا به شكل ديگري در مي آمد

 

((آرتور ميلر))

[atefehkhanom 2,893]

هم قد شدیم! خدا میداند چه چیزهایی را زیر پاهایم گذاشتم...

[spow 44,195]

مثلا مخابرات یه روز صبح بت اس ام اس میداد ،

مشترک محترم و عزیز ما ، شما قبلا در طول روز فولان شماره رو دویست بار میگرفتی

اس ام اس که حرف ش رو نزن ، اینقدر زیاد بود که ما حساب کتابش از دستمون در میرفت

حتی بعضی اوقات اس ام اس هاتون اینقدر خوشگل بود که برا خودمون سیوش میکردیم

حتی یه شب ، ( زمستون بود فکر کنم ) ، اینقدر حرفای خشگل خشگل میزدین و ما هم هی گوش میدادیم که پای تلیفون خابمون برد ، یادمون رفت بقیه پول تلفن شما رو حساب کتاب کنیم

حالا مشترک محترم و عزیز ، چی شده که این همه سال خبری ازت نیست ؟

چیزی شده ؟ چرا اون شمارهه رو دیگه نمیگیری ؟ یه اس ام اس خالی هم حتی نمیدی !

توروقرعان بهمون بگو ، منِ مخابرات اون دوره رو باهاتون زندگی کردم ، حقمه که بدونم

..

منم اس ام اس بدم بگم : بیخیال رفیق ، این نیز بگذرد ...