سیندخت 18786 ارسال شده در 7 شهریور، 2011 اریکسون روانشناس معروف نظریه ای رو پیرامون رشد هویتی مطرح می کنه که به دنبال آن محققی به نام جیمز مارسیا عنوان می کنه که در نظریه هویت یابی اریکسون چهار وضعیت هویتی وجود داره که عبارتند از : 1. دستیابی به هویت (identity achievement): افرادی که در این وضعیت قرار دارند، بحران هویت را پشت سر گذاشته اند. ثبات شخصیت، انسجام فکری و جدیت در انتخاب شغل از ویژگی های مهم این افراد است. این قبیل افراد مثلا خود را نه دانشجوی انترنی، بلکه پزشک آینده می بینند. همچنین این افراد در قبال باورهای مذهبی و سیاسی خانواده خود، هر آنچه را که با هویتشان همخوانی نداشته است، کنار گذاشته اند. شخصا به مواضع فکری خاصی دست یافته و به آن پایبندند. 2. هویت یابی ناقص (identity foreclosure): افرادی که در این گروه قرار دارند، فاقد تجربه بحران هستند و برای تعیین هویت، خود را تسلیم نظر والدین کرده اند. آنان بی چون و چرا مذهب و باورهای خانواده خود را پذیرا می شوند. هنگامی که از موضع سیاسی شان سوال می شود، از بی رغبتی در باب اندیشیدن پیرامون این موضوعات سخن به میان می آورند. مسلما اگر رویداد مهمی ارزش های آزمون شده آنها را به چالش بطلبد احساس سردرگمی خواهند کرد. بعضی از آن ها پایبند به باورهایشان به نظر می رسندو روحیه همکاری دارند. برخی دیگر انعطاف ناپذیر، خشک، جزمی و دنباله رو هستند. 3. تعلیق هویت (moratorium): افرادی که در این گروه قرار می گیرند، در حال تجربه بحران هویت هستند. هرچند این افراد تلاش می کنند ارزش ها، علایق، بینش و حرفه خاص خود را کشف کنند، اما هنوز نتوانسته اند تصمیم دقیق و روشنی در باب این مسایل اتخاذ کنند. به عبارت دیگر، این افراد در برزخ میان علایق خود و علایق والدینشان گرفتار شده اند. چنین افرادی ممکن است برای مدتی طبق منش و رفتار والدین و اعتقادهای مذهبی و سیاسی آنها گام بردارند، ولی با اندک تاملی آنها را کنار می گذارند. این افراد در بهترین شرایط، آدم های حساس، اخلاقی و روشنفکر و در بدترین شرایط، افرادی اضطراب زده، مردد و جزم اندیش به نظر می رسند. 4. پراکندگی هویت (identity diffusion): اصطلاح پراکندگی هویت مترادف با مفهوم سردرگمی در هویت یابی اریکسون است. فارغ از این که افراد متعلق به این گروه در گذشته دچار بحران بوده یا نبوده باشند، در هر صورت هنوز مفهوم یکپارچگی از خود حاصل نکرده اند. برای مثال، ممکن است فردی علاقه مند باشد به دانشکده حقوق برود یا به کار تجارت مشغول شود؛ اما عملا کاری نکند و علاقه ای هم به مذهب یا سیاست نداشته باشد. از خصوصیات این افراد می توان بدبینی، سطحی نگری و سردرگمی را نام برد. 27
Ehsan 112346 ارسال شده در 7 شهریور، 2011 الان که مطالعه کردم،دیدم من در هر زمانی با یکی از این 4 مرحله،دست و پنجه نرم میکردم. الان مرحله 1 بیشتر بهم میخره..... 8
ooraman 22216 ارسال شده در 7 شهریور، 2011 منم تقریبا همش و تجربه کردم الان فکر میکنم نزدیک به مرحله یک باشم البته نه 100 درصد 8
pari daryayi 22938 ارسال شده در 8 شهریور، 2011 البته این نظریه جیمز مربوط به دوران نوجوانی (و بحران هویت) هست اسمش هم روشه کسب هویت فکر کنم از سن ما خیلی گذشته:persiana__hahaha: راستی مریمی این سوال کنکور ارشدمون بود!! درس روانشناسی رشد 6
سیندخت 18786 مالک ارسال شده در 8 شهریور، 2011 البته این نظریه جیمز مربوط به دوران نوجوانی (و بحران هویت) هست اسمش هم روشه کسب هویتفکر کنم از سن ما خیلی گذشته:persiana__hahaha: راستی مریمی این سوال کنکور ارشدمون بود!! درس روانشناسی رشد آره مال دوران نوجوانی بود ولی خوب مشکل اینه که خیلی ها موهاشون می شه رنگ دندوناشون ولی هنوز به هویت مشخصی نرسیدن. جزو گروه های 2 تا 4 می گن که دیگه باید هرکس تا اوایل یا اواخر دهه سوم زندگیش به هویت مشخصی برسه؟؟ تا انسان سالمی باشه؟ اصلا دلم نمی خواست ریا شه برا همین بهت نگفتم طراح من بودم:4chsmu1: 3
S.F 24932 ارسال شده در 10 شهریور، 2011 اگر شرط 100% بودن در تمام گزینه های قید شده در یک گروه ملاک باشه . من جز هیچ کدوم نیستم ! و فکر کنم که دیگه با این حساب بی هویت م. 1. دستیابی به هویت (identity achievement): افرادی که در این وضعیت قرار دارند، بحران هویت را پشت سر گذاشته اند. ثبات شخصیت، انسجام فکری و جدیت در انتخاب شغل از ویژگی های مهم این افراد است. این قبیل افراد مثلا خود را نه دانشجوی انترنی، بلکه پزشک آینده می بینند. همچنین این افراد در قبال باورهای مذهبی و سیاسی خانواده خود، هر آنچه را که با هویتشان همخوانی نداشته است، کنار گذاشته اند. شخصا به مواضع فکری خاصی دست یافته و به آن پایبندند. نمی خوام به این کارشناس ها بی احترامی شده باشه .صرفا نظر شخصی و غیر تخصصانه خودمه . نمی دونم ولی تمام مواردی که اشاره شده یه جورایی نسبی هستن . بسته به دید ادما داره که یکی رسیدن به (انسجام فکری - همخوانی - پایبند بودن و... ) رو 100 می بینه، یکی 50 درصد . (نمی دونم تونستم درست منظورم رو برسونم یا نه ؟! ) جالب ه . یه جورایی موارد خیلی کلی هستن، که اکثریت رو شامل می شن . اطلاعات خوبی داشت،متشکرم . 6
shaden. 18583 ارسال شده در 10 شهریور، 2011 به نظر من تو هر سنی یه مرحلشو طی کردم به قول کتایون معلق بودیم 3
ارسال های توصیه شده