peyman sadeghian 30,244 اشتراک گذاری ارسال شده در 20 خرداد، ۱۳۹۰ پست شما به تالار روانشناسی منتقل میگردد.امیدوارم درآنجا بتوانید جواب بگیرید نقل قول لینک به دیدگاه
eder 13,732 اشتراک گذاری ارسال شده در 4 فروردین، ۱۳۹۱ از هر طرف به خانواده مینگرم چیزی جز میله های زندان نمی بینم...مسئولیت در مقابل دیگر افراد خانواده، انجام ندادن برخی از کارها بخاطر حفظ آبروی خانواده، وظیفه نسبت به پدر و مادر، انتخاب چیز یکه آن ها بخاطر سن و سالشان فکر می کنند بهتر است، تحمیل زندگی ای که خود در پیش گرفتن ( پیدا کردن کار، ازدواج، بچه و مرگ) و ... تماما میله های یک زندان است، زندانی که اجازه نمی دهد آن شوم که هستم فکر کنم فقط من میتونم درکت کنم البته نه این شکلی که الان تو داری .. یه گونه ی دیگه باید هم تو خونه بجنگی و هم بیرون وضعیه بخدا خدا نصیب نکنه بعضی از دوستان نمیدونن چقدر میتونه یه چنین شرایطی بد باشه یه مثال میزنم که عمرا درک کنین مثل این میمونه که مقایسه کنی زندگی توی ایران رو با زندگی تویه یه کشور اروپایی بعد بگین که چه فرقی داره ؟ یکی هم میاد میگه خب مجبور نیستی که بمونی برو اروپا ولی نمیدونه همون مملکت جوری بهت فشار میاره که توانایی فرار هم ازت صلب میشه لطفا کسی نقل قول نگیره تا همینجا هم زیادی گفتم 6 نقل قول لینک به دیدگاه
*Sanaz* 10,640 اشتراک گذاری ارسال شده در 20 فروردین، ۱۳۹۱ از وقتی تو کوچه بازی میکردیم می گفتند چرا جلوی چشم ما نیستی؟؟در خانه وول میخوردیم کمترین واکنش نیشگون مادر بود که میگفت انقدر ورجه ورجه نکن و بشین!! وقتی پول خریدن توپ و رفتن به کلوپ را نداشتم و التماس ها جواب نمی داد مجبور میشدم از کیف یا جیبشان پول بردارم که عاقبتش بهتر از زندانیان سیاسی امروز نبود تا انتخاب رشته ی دانشگاه هم اختیاری نداشتیم، امروز که لباس میخریم فحش پشت فحش که ذلیل مرده چرا انقدر فاقش کوتاه است؟؟ نه تشویق، نه حمایت، نه راهنمایی، نه هیچ چیز دیگر چرا باید دوست داشته شوند؟ اتفاقا خانواده در تامین سلامت روانی افراد فوق العاده موثره. توی غرب هم تازه فهمیدن چه اشتباهی کردن که بنیان خانواده ها رو تضعیف کردن. الان توی مدارس آمریکا،مدام با برگزاری تورهای خانوادگی،بچه و پدر و مادر رو بهم نزدیک میکنند. کسانی که تنها هستند،معمولا افسرده میشن،به حیوانات پناه میبرند و هزاران مشکل دیگه در انتظارشونه. مگه تا چند سال جوان میمونی و به خاطر قدرت جسمت میتونی مشکلات روحی رو از یاد ببری؟ کمی سنت بره بالا،تازه مفهوم همدم،پشتیبان و خانواده رو درک میکنی. این مواردی که شما اشاره کردین مشکلات خاص خانواده شماست نه همه خانواده ها. 1 نقل قول لینک به دیدگاه
viviyan 12,430 اشتراک گذاری ارسال شده در 20 فروردین، ۱۳۹۱ به شدت با پستهای آنارشیست موافقم. با تمام وجودم حس میکنم و درک میکنم حرفاشو. به نظرم هر کاری که خانواده م (منظور پدر و مادره) برام کردن (که زیاد هم نبوده) رفع تکلیف بوده، در هر حال بچه ای به دنیا آورده بودن میتوونستن بزارن بمیره یا بزرگش کنن و چیزی که هست الان اون بچه تا زمانی براشون ارزش داره که مطابق خواسته و سلیقه اونا رفتار کنه. مدتهاست با وجودی که پدر و مادرم رو دوس دارم ولی ترجیح میدم خانواده ای نمیداشتم، حتی به خاطر حفظ آبروی خانواده آدم نمیتوونه خودش رو هم بکشه. اگه من الان به نظر خودم فردی شکست خورده ام به خاطر محدودیتهاییه که خانواده م سد راهم کردن. 5 نقل قول لینک به دیدگاه
*Sanaz* 10,640 اشتراک گذاری ارسال شده در 20 فروردین، ۱۳۹۱ به شدت با پستهای آنارشیست موافقم. با تمام وجودم حس میکنم و درک میکنم حرفاشو. به نظرم هر کاری که خانواده م (منظور پدر و مادره) برام کردن (که زیاد هم نبوده) رفع تکلیف بوده، در هر حال بچه ای به دنیا آورده بودن میتوونستن بزارن بمیره یا بزرگش کنن و چیزی که هست الان اون بچه تا زمانی براشون ارزش داره که مطابق خواسته و سلیقه اونا رفتار کنه. مدتهاست با وجودی که پدر و مادرم رو دوس دارم ولی ترجیح میدم خانواده ای نمیداشتم، حتی به خاطر حفظ آبروی خانواده آدم نمیتوونه خودش رو هم بکشه. اگه من الان به نظر خودم فردی شکست خورده ام به خاطر محدودیتهاییه که خانواده م سد راهم کردن. فکر نمیکنین اینها یک بهانه هست که خانواده نذاشت من پیشرفت کنم؟ یعنی شما خواستین کاری کنین برای پیشرفت خودتون و خانواده گفته نه؟ اینها بیشتر نشانه های پوچی و افسردگی هست،کسیکه احساس تنهایی کنه و بگه دیگران رو دوست دارم اما اگه نبودن بهتر بود،یعنی داره به انزوا خو میگیره. 6 نقل قول لینک به دیدگاه
anvil 5,769 اشتراک گذاری ارسال شده در 20 فروردین، ۱۳۹۱ جوابها همونهایی هستن که همیشه شنیدیم موعظه و موعظه کاش اینقد همه چیز رو به افسردگی ربط نمیدادن.این تازه لفظ خوبشه و البته با کلاس! یه مدت همگی سریال پدر سالار ببینین حالتون خوب میشه 4 نقل قول لینک به دیدگاه
viviyan 12,430 اشتراک گذاری ارسال شده در 20 فروردین، ۱۳۹۱ فکر نمیکنین اینها یک بهانه هست که خانواده نذاشت من پیشرفت کنم؟یعنی شما خواستین کاری کنین برای پیشرفت خودتون و خانواده گفته نه؟ اینها بیشتر نشانه های پوچی و افسردگی هست،کسیکه احساس تنهایی کنه و بگه دیگران رو دوست دارم اما اگه نبودن بهتر بود،یعنی داره به انزوا خو میگیره. عزیزم منظورم پیشرفت نبود. من به اندازه خودم و تلاشم پیشرفت کردم، دلایل اینکه ناراضی ام یکیش اینه که پیشرفتم تو زمینه های مورد علاقه م نبوده. یعنی در واقع خانواده اجازه ندادن به کارای مورد علاقه م برسم و البته فقط اینم نیست. اگه من دارم به انزوا خو میگیرم به خاطر اینه که خودم اینطور ترجیح میدم. 5 نقل قول لینک به دیدگاه
Avenger 19,333 اشتراک گذاری ارسال شده در 20 فروردین، ۱۳۹۱ فکر نمیکنین اینها یک بهانه هست که خانواده نذاشت من پیشرفت کنم؟یعنی شما خواستین کاری کنین برای پیشرفت خودتون و خانواده گفته نه؟ اینها بیشتر نشانه های پوچی و افسردگی هست،کسیکه احساس تنهایی کنه و بگه دیگران رو دوست دارم اما اگه نبودن بهتر بود،یعنی داره به انزوا خو میگیره. دقیقا همینه تا خود ادم شخصیت محمکی نداشته باشه باد هم اون این ور اون ور میبره چه برسه به خانواده من اصلا با این که خانواده سد راه بچه میشه موافق نیستم مگر اینه یا خانواده مشکل داشته باشه با بچشون نا خلف باشه 4 نقل قول لینک به دیدگاه
viviyan 12,430 اشتراک گذاری ارسال شده در 20 فروردین، ۱۳۹۱ دقیقا همینه تا خود ادم شخصیت محمکی نداشته باشه باد هم اون این ور اون ور میبره چه برسه به خانواده من اصلا با این که خانواده سد راه بچه میشه موافق نیستم مگر اینه یا خانواده مشکل داشته باشه با بچشون نا خلف باشه ربطی به شخصیت محکم نداره. یکیو میشناسم که در مقابل خانواده ش به هیچ عنوان کوتاه نیومد، داره تنها و دور از خانواده ش کار و زندگی میکنه ولی زله است از دست خانواده ش. دائم مجبورش میکنن و تحت فشار قرارش میدن که برای حفظ آبروی خانواده اینکار رو بکن و اون کار رو نکن. دختر دیگه ای رو میشناسم که از خونه شون و از جو خونه شون متنفره. دوتایی که گفتم دخترن و تو جامعه گرگ پرور ما دارن خودشون تنها زندگی میکنن مطمئنا اگه محکم نبودن تا حالا نابود شده بودن. 6 نقل قول لینک به دیدگاه
Cannibal 3,348 اشتراک گذاری ارسال شده در 20 فروردین، ۱۳۹۱ همسر یکی از آشناها تازه فارغ شده. برای بار دوم. ************************ از نظر من آدم تا وقتی که مطمئن نیست میتونه آینده ی فرزندشو تامین کنه، نباید بچه دار بشه. در زمانهای قدیم 10 تا 10 تا میاوردن و نصفشونم تو راه تلف میکردن و اصلا هم گویا براشون مهم نبود. پدر و مادر با آوردن فرزند،درواقع اونو وارد بازی ای کردن که مطمئن نیستن خودش میخواد یا نه. در بزرگی اگر هر اتفاق ناخوشایندی برای کودک گذشته بیافتد، مطمئنا اگر بدنیا نمیامد، این اتفاقات هم نمیافتاد.(راجع به مسائل بزرگتری نسبت به تصادف یا قطع نخاع و یا ... صحبت میکنم) اگر دنیا (حداقل ایران) اینگونه نبود، مطمئنا نظر من هم اینگونه نبود ولی وقتی من نسبت به آینده ی خودم شک دارم، چرا باید در آینده ی مشکوک خودم یکی دیگه رو هم وارد بازی کنم که بعدش هم معلوم نباشه من قراره تا کی بالای سرش باشم یا آیا این یک دانشمند پولدار میشه یا یک معتاد جوبی!!!!! حتی اگر آینده ی کودکم را از لحاظ مالی تامین کنم نمیتونم %100 اطمینان بدهم که او را به بهترین نحو تربیت میکنم تا یک هرزه یا یک قاتل نشود. در هر صورت فی الحال با بچه آوردن موافق نیستم(با بچه داشتن ولی موافقم)و مطمئنا این اعتقاد من اعتقاد 100% درستی نیست.... نمیدونستم منم جز غارنشینانم از چه نظر ياد انسان هاي اوليه افتادي...؟ يعني آدم هاي امروزي ديگه نبايد بچه بيارن من نمي دونم اين چه رسم بدي كه مي گن بچه نياريد فقط يكي ... 3 نقل قول لینک به دیدگاه
عاطفه کوچولو 2,896 اشتراک گذاری ارسال شده در 20 فروردین، ۱۳۹۱ همسر یکی از آشناها تازه فارغ شده.برای بار دوم. وقتی شنیدم یاد انسهانهای غار نشین افتادم........ از چه نظر ياد انسان هاي اوليه افتادي...؟ يعني آدم هاي امروزي ديگه نبايد بچه بيارن من نمي دونم اين چه رسم بدي كه مي گن بچه نياريد فقط يكي ... 2 نقل قول لینک به دیدگاه
*Sanaz* 10,640 اشتراک گذاری ارسال شده در 21 فروردین، ۱۳۹۱ عزیزم منظورم پیشرفت نبود. من به اندازه خودم و تلاشم پیشرفت کردم، دلایل اینکه ناراضی ام یکیش اینه که پیشرفتم تو زمینه های مورد علاقه م نبوده. یعنی در واقع خانواده اجازه ندادن به کارای مورد علاقه م برسم و البته فقط اینم نیست. اگه من دارم به انزوا خو میگیرم به خاطر اینه که خودم اینطور ترجیح میدم. هرکس به انزوا خو میگیره،مسلما خودش میخواد و ترجیح میده. من بیشتر خواستم علت این ترجیح شمارو بدونم. میشه این قضیه رو شفاف تر توضیح بدین،مثلا میخواستین چه کاری کنین که خانواده مخالفت کرده؟ 1 نقل قول لینک به دیدگاه
viviyan 12,430 اشتراک گذاری ارسال شده در 21 فروردین، ۱۳۹۱ هرکس به انزوا خو میگیره،مسلما خودش میخواد و ترجیح میده.من بیشتر خواستم علت این ترجیح شمارو بدونم. میشه این قضیه رو شفاف تر توضیح بدین،مثلا میخواستین چه کاری کنین که خانواده مخالفت کرده؟ من میخواستم کنکور هنر شرکت کنم، مامانم به شدت مخالفت کرد. همیشه عاشق سینما و کارگردانی بودم ولی حتی الان هم اگه بخوام برم کلاس فیلمسازی، خانواده م مخالفن. چون میگن پول هدر دادنه. این فقط یه نمونه شه.:icon_razz: بگذریم از تهمتها و توهینایی که به خاطر بی دین بودن از طرف خانواده نسبت بهم صورت میگیره. بگذریم از تبعیضها، بگذریم از محدودیتهایی که به خاطر دختر بودن بهم اعمال میکنن و .... 4 نقل قول لینک به دیدگاه
شقایق31 40,377 اشتراک گذاری ارسال شده در 21 فروردین، ۱۳۹۱ من میخواستم کنکور هنر شرکت کنم، مامانم به شدت مخالفت کرد. همیشه عاشق سینما و کارگردانی بودم ولی حتی الان هم اگه بخوام برم کلاس فیلمسازی، خانواده م مخالفن. چون میگن پول هدر دادنه. این فقط یه نمونه شه.:icon_razz:بگذریم از تهمتها و توهینایی که به خاطر بی دین بودن از طرف خانواده نسبت بهم صورت میگیره. بگذریم از تبعیضها، بگذریم از محدودیتهایی که به خاطر دختر بودن بهم اعمال میکنن و .... مامان منم نذاشت:icon_razz: انقدر علاقه داشتم به بازیگری:icon_razz: در مورد بی دینی و اینا من الان هم مورد هجوم اطرافیانم:icon_razz: 5 نقل قول لینک به دیدگاه
شقایق31 40,377 اشتراک گذاری ارسال شده در 21 فروردین، ۱۳۹۱ همسر یکی از آشناها تازه فارغ شده.برای بار دوم. وقتی شنیدم یاد انسهانهای غار نشین افتادم........ نمیدونستم منم جز غارنشینانم 2 نقل قول لینک به دیدگاه
*Sanaz* 10,640 اشتراک گذاری ارسال شده در 21 فروردین، ۱۳۹۱ من میخواستم کنکور هنر شرکت کنم، مامانم به شدت مخالفت کرد. همیشه عاشق سینما و کارگردانی بودم ولی حتی الان هم اگه بخوام برم کلاس فیلمسازی، خانواده م مخالفن. چون میگن پول هدر دادنه. این فقط یه نمونه شه.:icon_razz:بگذریم از تهمتها و توهینایی که به خاطر بی دین بودن از طرف خانواده نسبت بهم صورت میگیره. بگذریم از تبعیضها، بگذریم از محدودیتهایی که به خاطر دختر بودن بهم اعمال میکنن و .... این به شدت مخالفت کردن یعنی در چه حد؟ باور کنین هر آدمی اگه بخواد کاری رو بکنه و دوست داشته باشه هیچکس مانعش نمیشه. این مواردی که شما اشاره میکنین،نه تنها توسط خانواده بلکه توسط جامعه هم بهت تلقین میشه و تحت فشار قرارت میدن. من و تو اگه بدون روسری بریم بیرون،اکثریت جامعه حتی اونهایی که ادعاشون میشه چشماشون چهارتا میشه. پس باید به نتیجه برسیم که کلا زندگی اجتماعی چیز بیخودی هست و همه باید منزوی باشیم و تنها برای نیازهای اولیه به سطح شهر بیاییم؟ 3 نقل قول لینک به دیدگاه
NEGARi 9,387 اشتراک گذاری ارسال شده در 21 فروردین، ۱۳۹۱ هیییمممم از خوندن حرفات لذت بردم انارشیست... ولی خیلی پیچیدست... پستهای آفرین قاطی با حرفهای تو... چند راهیهایه فلسفی! هزارتوی احتمالات! از خانواده متنفری نه از خانوادت! از خانواده از محدودیت هاش از حتی علاقهای که مانع هست... البته میشه که از خانوادت هم متنفر باشی.. اونم هست... دارم به نبودش فکر میکنم به روالی غیر از زندگی عادی که جریان داره... به اگر ها... شاید بدون خانواده خیلی فرق میکرد... بهتر هم بود... میشد اونقدر قوی بود که کسی مثل اینجا قبل از درک حرفات نگه اگه نباشن قدرشون رو میدونی!!! یییمممم خیلی فرق میکرد برای همه................ ولی یه نقطه مبهم هست! غریزه! بچه دار شدن ها! خانواده ها! چرخه طبیعی زندگی... برای یه انسان از یه زمانی به بعد نبود خانواده زندگی رو بهتر میکنه... ولی زمان بچگی چی؟ بچهها خانوادهاشون هرجور باشه بهش وابستن! بچهها خانواده لازمن!یا همون سرپرست لازم! و بعد از اون هم که دیگه خانواده داری!............ بشر کلا به شکل افتضاحی ناقصه! این تاپیک هیچ ربطی به روانشناسی نداره یعنی مشکل روانشناسی نیست... وگرنه بعد روانی هم داره این قضیه... 5 نقل قول لینک به دیدگاه
ms13 1,488 اشتراک گذاری ارسال شده در 10 تیر، ۱۳۹۲ منم عین خودت ... از هر دوشون متنفرم چاره ای هم ندارم 1 نقل قول لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده
به گفتگو بپیوندید
هم اکنون می توانید مطلب خود را ارسال نمایید و بعداً ثبت نام کنید. اگر حساب کاربری دارید، برای ارسال با حساب کاربری خود اکنون وارد شوید .