رفتن به مطلب

از خانواده متنفرم


ارسال های توصیه شده

درود

 

کسی که بتواند هوای حرف های مرا تنفس کند می داند که هوای بلندی هاست، هوایی تازه و سر زنده. آدم باید برای چنین هوایی ساخته شده باشد ... تنهایی هولناک است - اما همه چیز آرام در نور غنوده است!

چه آزادانه می توان نفس کشید!

امیدوارم آرامش روحی داشته باشی دوست من و در دانش و فلسفه خودت و صد البته هوای تفکراتت تا آخر عمر غوطه ور باشی:icon_gol:

لینک به دیدگاه
  • پاسخ 77
  • ایجاد شد
  • آخرین پاسخ

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

بهرحال وباهردلیل خانواده ریشه

و اعتبارآدم است هرجاباشی اعتباراسمت نام پدر است.پدرت شمرهم باشدبرای تو پدراست و بدخواه تونیست اگرچه فکرکنیم هست!باجوانان معترض چون شمافقط زمان میتواندمشکل راحل کند امیدوارم هرچی زودترشماهم مشکلات خودراباخانواده خودحل کنید.مشکلات در همه خانواده ها هست هیچ بچه ای ازوالدین خودراضی نیست! فقط شماهم حرفهای مرا به دقت نخواندی گفتم درهردادگاه حضوردوطرف دعواالزامی است وگرنه صدور حکم ناعادلانه خواهدبود.مسلماهرکس خودراحق میداند!و طرف مقابل راناحق.چراکمی ازکارهای خودت صحبت نمیکنی؟ دربرابرکارهای بد آنها رفتارشماچگونه بوده.شماباخوبی باآنهارفتارکرده ای که توقع داری خوبی ببینی؟واقعاهمان چیزی که آنهامیخواستندشدی وحالاشکایت میکنی؟ بایددید خانواده تو چه نظری راجع به رفتارت دارند تو باخوبی رفتارکردی و بدی دیدی آیاتابحال هیچکاری برایت نکرده اند؟واقعاانصاف نیست خانواده بدترین هم باشدباز اصل و ریشه توهستند!

 

 

دوست من، لحظه ای تمام شکایاتی را از بقیه افراد که تا بحال شنیدی فراموش کن

.

.

.

حالا به این جمله دقت کن : خانواده نمی گذارد آن شوم که هستم...

این اعتراض من است، می توانی برایم تفسیرش کنی؟

لینک به دیدگاه
امیدوارم آرامش روحی داشته باشی دوست من و در دانش و فلسفه خودت و صد البته هوای تفکراتت تا آخر عمر غوطه ور باشی:icon_gol:

 

 

فلسفه، بدان معنا که من تا کنون آن را فهمیده و زیسته ام، داوخواهانه زیستن در میان یخ ها و قله هاست - جست و جوی هرچیز نا آشنا و پرسش برانگیز است...

سپاس

لینک به دیدگاه
اين كه همون سر دايره است :ws3:

 

من به اصل قانون عمل و عکس العمل معتقدم مادرمقابل رفتاردیگران بازتاب رفتارخودمان رامیبینیم! بله این قضیه یه دایره است.پستهای قبل مرا بخوانیدمتوجه میشوید سهیل جان اصل قضیه روگفت!این آقا الان ازخانواده متنفر شده!خوب!اشکال نداره خیلی هم به قول سهیل عزیزخوبه و سازنده.اما آیاواقعاخودش اگرجای پدرش بوددوست داشت فرزندش بااو چنین رفتاری کند؟منکه در هیچکدام ازپستهایش دلیل قانع کننده ای برای تنفر به این شدت راندیدم.تمامامشکلاتی راعنوان کرده که شایدباشدت کم و زیادو اشکال مختلف همه ماتجربه آن راداشته باشیم آیامانیز بایدازخانواده متنفر باشیم؟ تو فیلم ستایش پدر ستایش حرف قشنگی زد(عین جمله نیست امامحتوی همین بود!)

وقتی کسی بچه دارمیشه بچه ازهمون اول شروع به اشتباه میکنه پدربه دنبال بچه هست هرجابچه اشتباه میکنه پدرمیبخشه

کم کم این بخشش وظیفه‌اش

میشه تا اینجاکه اگه نبخشید محکوم میشه!حالایه پدراگه اشتباه کردچی؟توقع نبایدداشته باشه یه بارفرزندش اورا ببخشد؟

امیدوارم اصل مطلب رورسونده باشم!

لینک به دیدگاه

راستی عزیز چرا خانوادتو ول نمیکنی بری یه شهر دیگه؟

حتی میتونی اسم و فامیلیتو هم عوض کنی تا اصلا نشانی از خانوادت نداشته باشی

اینطوری ننگ بودن خانواده تا ابد از جبینت بار بسته و شباهنگام با زوزه های گرگان هم آغوش میشوی و از تنهایی و رخ خودت در آینه لذت میبری

لینک به دیدگاه
من به اصل قانون عمل و عکس العمل معتقدم مادرمقابل رفتاردیگران بازتاب رفتارخودمان رامیبینیم! بله این قضیه یه دایره است.پستهای قبل مرا بخوانیدمتوجه میشوید سهیل جان اصل قضیه روگفت!این آقا الان ازخانواده متنفر شده!خوب!اشکال نداره خیلی هم به قول سهیل عزیزخوبه و سازنده.اما آیاواقعاخودش اگرجای پدرش بوددوست داشت فرزندش بااو چنین رفتاری کند؟منکه در هیچکدام ازپستهایش دلیل قانع کننده ای برای تنفر به این شدت راندیدم.تمامامشکلاتی راعنوان کرده که شایدباشدت کم و زیادو اشکال مختلف همه ماتجربه آن راداشته باشیم آیامانیز بایدازخانواده متنفر باشیم؟ تو فیلم ستایش پدر ستایش حرف قشنگی زد(عین جمله نیست امامحتوی همین بود!)

وقتی کسی بچه دارمیشه بچه ازهمون اول شروع به اشتباه میکنه پدربه دنبال بچه هست هرجابچه اشتباه میکنه پدرمیبخشه

کم کم این بخشش وظیفه‌اش

میشه تا اینجاکه اگه نبخشید محکوم میشه!حالایه پدراگه اشتباه کردچی؟توقع نبایدداشته باشه یه بارفرزندش اورا ببخشد؟

امیدوارم اصل مطلب رورسونده باشم!

 

از پست اول همراه تاپيك هستم ،‌

واسه اين گفتم سر دايره كه اين رفيق هم همينو ميگه ، چيزي ميخواد باشه كه هست ؛ و نه باز سر دايره اينكه چيزي شدي كه اونا ميخوان ؟ يعني اگه چيزي باشي كه والدينت ميخوان بعد مي توني چيزي باشي كه خودت مي خواي !‌

من گوشي دستمه ،

تا اينجا هم نه راه حل دادم و نه تاييد اينكه درسته يا غلطِ و در مورد فرشته ها اينجور حرف نزن و ... ،‌ واسه همين تو پست قبلي گفتم به هيچ چي نمي توني مطمئن باشي ، مطمئن از هر چيزي ، اينكه موضوع و روال و درست گرفتيم و نسخه ميديم ، يا درست دادن دستمون !!!

لینک به دیدگاه
من به اصل قانون عمل و عکس العمل معتقدم مادرمقابل رفتاردیگران بازتاب رفتارخودمان رامیبینیم! بله این قضیه یه دایره است.پستهای قبل مرا بخوانیدمتوجه میشوید سهیل جان اصل قضیه روگفت!این آقا الان ازخانواده متنفر شده!خوب!اشکال نداره خیلی هم به قول سهیل عزیزخوبه و سازنده.اما آیاواقعاخودش اگرجای پدرش بوددوست داشت فرزندش بااو چنین رفتاری کند؟منکه در هیچکدام ازپستهایش دلیل قانع کننده ای برای تنفر به این شدت راندیدم.تمامامشکلاتی راعنوان کرده که شایدباشدت کم و زیادو اشکال مختلف همه ماتجربه آن راداشته باشیم آیامانیز بایدازخانواده متنفر باشیم؟ تو فیلم ستایش پدر ستایش حرف قشنگی زد(عین جمله نیست امامحتوی همین بود!)

وقتی کسی بچه دارمیشه بچه ازهمون اول شروع به اشتباه میکنه پدربه دنبال بچه هست هرجابچه اشتباه میکنه پدرمیبخشه

کم کم این بخشش وظیفه‌اش

میشه تا اینجاکه اگه نبخشید محکوم میشه!حالایه پدراگه اشتباه کردچی؟توقع نبایدداشته باشه یه بارفرزندش اورا ببخشد؟

امیدوارم اصل مطلب رورسونده باشم!

 

 

قبل از درست کردن انسانی جدید باید خود را درست کنم، دینی که بر گردن طبیعت داریم این است که انسان شویم، پس اول باید خود را خلق کرد. از این موضوع بگذریم.

 

 

شما هیچ کدام آن نیستید که هستید، اگر پدر مادر نداشتید شاید اینگونه لباس نمی پوشید، اینگونه حرف نمی زدید، اینگونه نمی کشتید و اینگونه کشته نمی شدید

اگر وظیفه ی حفظ آبرو خانواده را نداشتید شاید از محل کار تا خانه می رقصیدید، شاید آن رقص روح شما را آزاد می کرد و خود را می شناختید

اگر بخاطر زن و فرزند نبود ( من از اول میگویم خانواده و شما میگویید پدر مادر!! جای عجب گفتن دارد!! عجب!) شاید شما هم زندانی سیاسی بودید

و هزار جور دیگر ولی در حال حاظر در زندان خانواده حبس هستید...

 

منکر این موضوع هستید؟

لینک به دیدگاه
راستی عزیز چرا خانوادتو ول نمیکنی بری یه شهر دیگه؟

حتی میتونی اسم و فامیلیتو هم عوض کنی تا اصلا نشانی از خانوادت نداشته باشی

اینطوری ننگ بودن خانواده تا ابد از جبینت بار بسته و شباهنگام با زوزه های گرگان هم آغوش میشوی و از تنهایی و رخ خودت در آینه لذت میبری

 

 

 

من هوشیاری شما را بی اندازه زیاد پنداشته بودم ولی در حال به اشتباه خود پی بردم...

لینک به دیدگاه
قبل از درست کردن انسانی جدید باید خود را درست کنم، دینی که بر گردن طبیعت داریم این است که انسان شویم، پس اول باید خود را خلق کرد. از این موضوع بگذریم.

 

 

شما هیچ کدام آن نیستید که هستید، اگر پدر مادر نداشتید شاید اینگونه لباس نمی پوشید، اینگونه حرف نمی زدید، اینگونه نمی کشتید و اینگونه کشته نمی شدید

اگر وظیفه ی حفظ آبرو خانواده را نداشتید شاید از محل کار تا خانه می رقصیدید، شاید آن رقص روح شما را آزاد می کرد و خود را می شناختید

اگر بخاطر زن و فرزند نبود ( من از اول میگویم خانواده و شما میگویید پدر مادر!! جای عجب گفتن دارد!! عجب!) شاید شما هم زندانی سیاسی بودید

و هزار جور دیگر ولی در حال حاظر در زندان خانواده حبس هستید...

 

منکر این موضوع هستید؟

زندان؟یعنی الان شمابخاطرخانواده ازچه کاری امتناع میکنید؟خوب نکنید!حتمامنطق شماقویترازمنطق خانواده است.گرچه باحرفهای خود گیجم کردید.شماازاصل خانواده شاکی هستید یاوالدین؟

لینک به دیدگاه
زندان؟یعنی الان شمابخاطرخانواده ازچه کاری امتناع میکنید؟خوب نکنید!حتمامنطق شماقویترازمنطق خانواده است.گرچه باحرفهای خود گیجم کردید.شماازاصل خانواده شاکی هستید یاوالدین؟

من حرفی از پدر مادر نزدم و ناچارن سوال های شما را جواب می دادم و اگر اینگونه پیش می رفتیم چون به حرف های من دقت نمی کنید هیچ وقت این موضوع روشن نمی شد

(باور کنید به حرف هایم دقت نمی کنید و آن را سر سری میگیرید)

بله، من با اصل خانواده مشکل دارم

لینک به دیدگاه

دوست من سلام.

 

قبل ازهرحرفی چندسؤال دارم لطفاصادقانه پاسخ بده.

 

درحال حاضرکجازندگی میکنی؟

 

رفتارت درجامعه چگونه است؟

 

آیاقصدازدواج داری یانه؟

 

فعلابه همین سؤالات پاسخ بده تامیخواهم به یه نتیجه برسم.

باتشکر.

لینک به دیدگاه

درود

 

موافقم كه قرار گرفتن تو هر محيطي يه چيزايي رو ديكته ميكنه به آدم و اون آزادي و اختيار تام رو ميگيره، كه تو محيط خانواده شايد ملموس تره؛ ولي از طرفيم پذيرش از طرف هر جامعه اي از جمله خانواده مستلزم پذيرش همين محدوديتهاست و نپذيرفتنش در نهايت منجر به طرد شدن و تنهايي ميشه، و از بين رفتن اميد (اگه باز از قول نيچه نگيد اميد پليدترين پليديهاست)

اين در نهايت خود فرد هست كه تصميم ميگيره براي زندگيش، ولي همونطور كه خودتونم گفتين تنهايي هولناكه و اين هولناكي تو سن بالاتر و پير شدن و شكننده شدن به مراتب بيشتره، آيا اون موقع هم نظرتون همين خواهد بود؟

لینک به دیدگاه

درود

 

 

 

 

موافقم كه قرار گرفتن تو هر محيطي يه چيزايي رو ديكته ميكنه به آدم و اون آزادي و اختيار تام رو ميگيره، كه تو محيط خانواده شايد ملموس تره؛ ولي از طرفيم پذيرش از طرف هر جامعه اي از جمله خانواده مستلزم پذيرش همين محدوديتهاست و نپذيرفتنش در نهايت منجر به طرد شدن و تنهايي ميشه، و از بين رفتن اميد (اگه باز از قول نيچه نگيد اميد پليدترين پليديهاست)

 

 

 

اين در نهايت خود فرد هست كه تصميم ميگيره براي زندگيش، ولي همونطور كه خودتونم گفتين تنهايي هولناكه و اين هولناكي تو سن بالاتر و پير شدن و شكننده شدن به مراتب بيشتره، آيا اون موقع هم نظرتون همين خواهد بود؟

 

 

اگر این محدودیت را بپذیرم و از خویشتن خویش دست بکشم چه چیزی بدست میاورم؟

چه فرقی در امیدواری افراد با خانواده و امثال من است؟

آغوش گرم خانواده به شما چه چیزی اضافه کرده که از پیر شدن نمی ترسید و من از آن بی بهره هستم و محکوم به فاسد شدن جنازه ام هستم؟

لینک به دیدگاه
اگر این محدودیت را بپذیرم و از خویشتن خویش دست بکشم چه چیزی بدست میاورم؟

چه فرقی در امیدواری افراد با خانواده و امثال من است؟

آغوش گرم خانواده به شما چه چیزی اضافه کرده که از پیر شدن نمی ترسید و من از آن بی بهره هستم و محکوم به فاسد شدن جنازه ام هستم؟

دوست عزیزسلام

من تمام پستهاراچندین مرتبه

خواندم.چیزی که درآن کاملامشهودازسرخوردگی شماازمحیط خانواده واجتماع است که گمان میکنیددست وپای شمارادرغل وزنجیرکرده اندوتمام محدودیت های دنیاروی شانه های شماسنگینی میکند بایدعرض کنم هیچکس قادرنیست بااین موضعی که شماگرفته ای به شماکمک کند شمامدام حرف خودراتکرارمیکنید بقیه هم حرف خودشان.شمااصلاحاضرنیستیدازلاک دفاعی خودخارج شوید.پس هیچکس نمیتواندبه شمانه دراینجابلکه درهیچ کجای دیگرکمک کند.شمابایداول مشکلت روباخودت حل کنی اگه فقط بایه نفرمشکل داشتی یاحتی سه چهارنفرمیگفتم آنها مشکل دارند اماوقتی شماباهمه سرجنگ داری مشکل خودتوهستی نه جامعه اطرافت.این فقط مربوط به انسان نیست حیوانات هم پیروقوانین خودهستندچه بسا خیلی بهترازانسانهابه قوانین حاکم برجامعه خودشان احترام میگذارند.شماخودت اول خواهان حل مشکلت باش تابشودبه تو کمک کرد.شماازاین مشکل لذت میبری.خوب درتنهایی خود بمان وازآن لذت ببر.چرامیخوای تغییرکنی؟ خانواده رامیتوانی تشکیل ندهی وتا آخرعمرمجردبمانی ازاجتماع نمیتوانی فرارکنی

لینک به دیدگاه
دوست عزیزسلام

من تمام پستهاراچندین مرتبه

خواندم.چیزی که درآن کاملامشهودازسرخوردگی شماازمحیط خانواده واجتماع است که گمان میکنیددست وپای شمارادرغل وزنجیرکرده اندوتمام محدودیت های دنیاروی شانه های شماسنگینی میکند بایدعرض کنم هیچکس قادرنیست بااین موضعی که شماگرفته ای به شماکمک کند شمامدام حرف خودراتکرارمیکنید بقیه هم حرف خودشان.شمااصلاحاضرنیستیدازلاک دفاعی خودخارج شوید.پس هیچکس نمیتواندبه شمانه دراینجابلکه درهیچ کجای دیگرکمک کند.شمابایداول مشکلت روباخودت حل کنی اگه فقط بایه نفرمشکل داشتی یاحتی سه چهارنفرمیگفتم آنها مشکل دارند اماوقتی شماباهمه سرجنگ داری مشکل خودتوهستی نه جامعه اطرافت.این فقط مربوط به انسان نیست حیوانات هم پیروقوانین خودهستندچه بسا خیلی بهترازانسانهابه قوانین حاکم برجامعه خودشان احترام میگذارند.شماخودت اول خواهان حل مشکلت باش تابشودبه تو کمک کرد.شماازاین مشکل لذت میبری.خوب درتنهایی خود بمان وازآن لذت ببر.چرامیخوای تغییرکنی؟ خانواده رامیتوانی تشکیل ندهی وتا آخرعمرمجردبمانی ازاجتماع نمیتوانی فرارکنی

 

 

درود

من دوست شما نیستم، ارزشی که برای دوست قائلم خیلی خیلی خیلی بیشتر از این ها صحبت هاست که بخواهم برای نقاب زدن به چهره ی واقعی خودم از آن استفاده کنم، ولی این کاری است که شما کردید

(شما بیش از حد به جنس مخالف گرایش دارید ولی حیف که این موضوع به حرف هایم بی ربط است و نمی توانم توضیحش را بگویم)

حرفم را خلاصه می کنم: شما سر موئی از حرف هایم را نفهمیدید.

امیدوارم اینگونه نشود ولی این ظاهر بینی ضربه ی سختی را به شما میزند.

سپاس از وقتی که در ظاهر گذاشتید

بدرود

لینک به دیدگاه
اگر این محدودیت را بپذیرم و از خویشتن خویش دست بکشم چه چیزی بدست میاورم؟

 

چه فرقی در امیدواری افراد با خانواده و امثال من است؟

 

آغوش گرم خانواده به شما چه چیزی اضافه کرده که از پیر شدن نمی ترسید و من از آن بی بهره هستم و محکوم به فاسد شدن جنازه ام هستم؟

اون محدوديتاي از طرف خانواده، اغلب موارد هنجاراي جامعه هم هستن؛ از طرف جامعه اعتماد بيشتري به يه فرد متأهل كه تعهدي داره در قبال خانواده ش وجود داره تا به يه فرد مجرد ، دليلشم تو پستاي قبلي اشاره كردين، پايبندي به منافع مشترك مثلا آبروي خانوادگي و ... بهرحال فارغ از خانواده، فرد تو بطن جامعه زندگي ميكنه

شخصيت فرد تو خانواده شكل ميگيره تو همون سالهاي اول زندگيش؛ علايقي – اگرم نگيم ذاتيه- بوجود مياد، اون مهر و محبتي كه بين اعضاي يه خونواده هست، جاي ديگه از جمله بين دوستها نميشه پيدا كرد... هرچند هميشه استثنا وجود داره

وقتي كسي كم كم به انزوا كشيده بشه، نه همدمي نه همصحبتي، نه فرزندي، حتي شايد نه دوستي، اين نااميدكننده نيست كه تنهايي رو هيچ جوري نشه از بين برد و محكوم به تحملش بود؟

با تمام اينا اگه يه نفر احساس كنه همين خانواده جلوي پيشرفت و تعالي اونو ميگيره و جدا از خانواده به كمالي كه مدنظرشه ميرسه، شايد بهتر باشه يه مدت زندگي جدا از خانواده و بدون هيچ دغدغه اي در رابطه با خانواده رو تجربه كنه، يا به اين نتيجه ميرسه كه خانواده ارزش داره، يا نه؛ نتيجه ميگيره كه اينطوري بهتره

لینک به دیدگاه

اون محدوديتاي از طرف خانواده، اغلب موارد هنجاراي جامعه هم هستن؛ از طرف جامعه اعتماد بيشتري به يه فرد متأهل كه تعهدي داره در قبال خانواده ش وجود داره تا به يه فرد مجرد ، دليلشم تو پستاي قبلي اشاره كردين، پايبندي به منافع مشترك مثلا آبروي خانوادگي و ... بهرحال فارغ از خانواده، فرد تو بطن جامعه زندگي ميكنه

 

 

 

شخصيت فرد تو خانواده شكل ميگيره تو همون سالهاي اول زندگيش؛ علايقي – اگرم نگيم ذاتيه- بوجود مياد، اون مهر و محبتي كه بين اعضاي يه خونواده هست، جاي ديگه از جمله بين دوستها نميشه پيدا كرد... هرچند هميشه استثنا وجود داره

 

 

 

وقتي كسي كم كم به انزوا كشيده بشه، نه همدمي نه همصحبتي، نه فرزندي، حتي شايد نه دوستي، اين نااميدكننده نيست كه تنهايي رو هيچ جوري نشه از بين برد و محكوم به تحملش بود؟

 

 

 

با تمام اينا اگه يه نفر احساس كنه همين خانواده جلوي پيشرفت و تعالي اونو ميگيره و جدا از خانواده به كمالي كه مدنظرشه ميرسه، شايد بهتر باشه يه مدت زندگي جدا از خانواده و بدون هيچ دغدغه اي در رابطه با خانواده رو تجربه كنه، يا به اين نتيجه ميرسه كه خانواده ارزش داره، يا نه؛ نتيجه ميگيره كه اينطوري بهتره

 

 

 

در انزوایی که تعریف کردید بله حق کاملا با شماست ولی تنهایی خود خواسته با انزوا فرق می کند.

حرف های شما درست است، بیایید کمی عمیق تر به این ماجرا نگاه کنیم

طبق حرف شما شخصیت فرد در خانواده شکل می گیرد که کاملا صحیح است، یعنی اگر در خانواده ای دیگر باشیم شخصیت ما هم فرق می کند. پس این اولین نشانه که خانواده نمی گذارد آن شوی که هستی.

در مراحل بعدی همین طور میله های دیگر زندان می شود، زندانی که از بودن در آن لذت می بریم. شاید خانواده را نوعی بیمه می دانیم.

فرض کنید هیچ گاه خانواده نداشتید، زندگی بدون خانواده با زندگی همراه خانواده چه فرق هایی داشت؟

لینک به دیدگاه
در انزوایی که تعریف کردید بله حق کاملا با شماست ولی تنهایی خود خواسته با انزوا فرق می کند.

 

حرف های شما درست است، بیایید کمی عمیق تر به این ماجرا نگاه کنیم

طبق حرف شما شخصیت فرد در خانواده شکل می گیرد که کاملا صحیح است، یعنی اگر در خانواده ای دیگر باشیم شخصیت ما هم فرق می کند. پس این اولین نشانه که خانواده نمی گذارد آن شوی که هستی.

 

در مراحل بعدی همین طور میله های دیگر زندان می شود، زندانی که از بودن در آن لذت می بریم. شاید خانواده را نوعی بیمه می دانیم.

 

فرض کنید هیچ گاه خانواده نداشتید، زندگی بدون خانواده با زندگی همراه خانواده چه فرق هایی داشت؟

اين تنهايي اولش خودخواسته ست و با اختيار شروع ميشه؛ درسته؛ ولي همينطوري ميمونه؟ اگه يه جايي احساس ضعف كنه در برابرش و ديگه دير شده باشه براي تشكيل يه خانواده؟

سالهاي اول زندگي كه اختياري وجود نداره، بالاخره هر كودكي يه جايي رشد و نمو ميكنه، خواه ناخواه تأثيرپذيري وجود داره؛ اگه اين تأثيرپذيري از طرف خانواده باشه كه محبتشون و در اختيار گذاشتن تجاربشون بي چشمداشته بهتره كه

 

اگه خانواده اي نبود، اولين فرقش حسرتِ داشتن خانواده بود احتمالا

سوال خيلي سختيه

ميرفتم جايي كه دوست داشتم با شرايطي كه فقط خودم اونا رو ترجيح ميدادم (چون كس ديگه اي وجود نداره) زندگي ميكردم... ولي بنظرم همه اينا تا يه جايي جواب ميده، هميشه يه جاي خالي تو زندگيم باقي ميموند

لینک به دیدگاه
اين تنهايي اولش خودخواسته ست و با اختيار شروع ميشه؛ درسته؛ ولي همينطوري ميمونه؟ اگه يه جايي احساس ضعف كنه در برابرش و ديگه دير شده باشه براي تشكيل يه خانواده؟

سالهاي اول زندگي كه اختياري وجود نداره، بالاخره هر كودكي يه جايي رشد و نمو ميكنه، خواه ناخواه تأثيرپذيري وجود داره؛ اگه اين تأثيرپذيري از طرف خانواده باشه كه محبتشون و در اختيار گذاشتن تجاربشون بي چشمداشته بهتره كه

 

اگه خانواده اي نبود، اولين فرقش حسرتِ داشتن خانواده بود احتمالا

سوال خيلي سختيه

ميرفتم جايي كه دوست داشتم با شرايطي كه فقط خودم اونا رو ترجيح ميدادم (چون كس ديگه اي وجود نداره) زندگي ميكردم... ولي بنظرم همه اينا تا يه جايي جواب ميده، هميشه يه جاي خالي تو زندگيم باقي ميموند

 

اگر در برابر تنهایی احساس ضعف کنی ولی بتوانی از پس این هولناکی بر بیایی دیگر در دنیا قدرتی نیست که بتواند شما را خم کند. تمام آروزی من این احساس ضعف است.

چیزی که مرا نابود نکند، قوی ترم می سازد. نیچه

اگر پدر مادرها قبل از ساختن انسانی جدید، انسانیت خود را می ساختند هیچ کدام از این مشکلات پیش نمی آمد.

این عفونت تاریخ است...

این دوستان که خواندند و نفهمیدند زمانی حرف هایم را می فهمند که فرزندشان در برابرشان عصیان می کند، آن زمان به یادم باشید.

سپاس از شما آفرین عزیز برای قبول دعوت و مشارکت.

با درود فراوان در این موضوع بدرود.:icon_gol:

لینک به دیدگاه

به گفتگو بپیوندید

هم اکنون می توانید مطلب خود را ارسال نمایید و بعداً ثبت نام کنید. اگر حساب کاربری دارید، برای ارسال با حساب کاربری خود اکنون وارد شوید .

مهمان
ارسال پاسخ به این موضوع ...

×   شما در حال چسباندن محتوایی با قالب بندی هستید.   حذف قالب بندی

  تنها استفاده از 75 اموجی مجاز می باشد.

×   لینک شما به صورت اتوماتیک جای گذاری شد.   نمایش به صورت لینک

×   محتوای قبلی شما بازگردانی شد.   پاک کردن محتوای ویرایشگر

×   شما مستقیما نمی توانید تصویر خود را قرار دهید. یا آن را اینجا بارگذاری کنید یا از یک URL قرار دهید.


×
×
  • اضافه کردن...