.FatiMa 36559 اشتراک گذاری ارسال شده در 6 خرداد، ۱۳۹۰ در زمانی که بهار زده است پرده ی خود بر دیوار من هجمه ی نومید زخود می رانم 6 لینک به دیدگاه
.FatiMa 36559 اشتراک گذاری ارسال شده در 6 خرداد، ۱۳۹۰ یک آسمان ستاره یک آسمان خیال تمامی شب امید را تلاش می کنم . 6 لینک به دیدگاه
shaden. 18583 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 7 خرداد، ۱۳۹۰ کاش رویاهایمان روزی حقیقت می شدند تنگنای سینه ها دشت محبت می شدند سادگی،مهر و صفا قانون انسان بودن است کاش قانون هایمان یکدم رعایت می شدند اشکهای همدلی از روی مکر است و فریب کاش روزی چشمهامان با صداقت می شدند گاهی از غم می شود ویران دلم ، ای کاش بین دلها غصه ها مردانه قسمت می شدند 5 لینک به دیدگاه
shaden. 18583 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 7 خرداد، ۱۳۹۰ گناه است انگار خواستن تو... می دانم! گناهی که چون آشکار شود، بر من بخشوده نخواهد شد هرگز! در دادگاه ذهن های خفته، محکوم خواهم شد و به سنگ نکوهشها و نفرین ها، سنگسار! گناه است خواستن تو... اما گناهی خواستنی است! گناهی چون گناه مادرم حوا! گناهی که ارزش رانده شدن از بهشت موهوم این آدمها را دارد! 6 لینک به دیدگاه
shaden. 18583 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 8 خرداد، ۱۳۹۰ یقین دارم تو هم من را تجسم میکنی گاهی به خلوت با خیال من تکلم میکنی گاهی هر آن لحظه که پیدا میشوی از دور مثل من به ناگه دست و پای خویش را گم میکنی گاهی چنان دریای نا آرام و توفانی،تو روحمرا اسیر موج های پر تلاطم میکنی گاهی دلم پر میشود از اشتیاق و خواهشی شیرین در آن لحظه که نامم را ترنم میکنی گاهی همه شعروغزلهای پر احساس مرا با شوق تو میخوانی و زیر لب تبسم میکنی گاهی تو هم مانند من لبریزی از شور جنون عشق یقین دارم تو هم من را تجسم میکنی گاهی 5 لینک به دیدگاه
*mishi* 11920 اشتراک گذاری ارسال شده در 10 خرداد، ۱۳۹۰ بگوييد بر گورم بنويسند: زندگی را دوست داشت ولی آن را نشناخت؛ مهربان بود ولی مهر نورزيد؛ طبيعت را دوست داشت ولی از آن لذت نبرد؛ در آبگير قلبش جنب و جوشی بود ولی کسی بدان راه نيافت؛ در زندگی احساس تنهايی می نمود ولی هرگز دل به کسی نداد؛ و خلاصه بنويسيد: زنده بودن را برای زندگی دوست داشت نه زندگی را برای زنده بودن...! "روحش شاد و یادش جاودان" 5 لینک به دیدگاه
shaden. 18583 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 11 خرداد، ۱۳۹۰ زودتر بیا من زیر باران ایستاده ام و انتظار تو را می کشم. چتری روی سرم نیست می خواهم قدم هایت را،با تعداد قطره های باران شماره کنم تو قبل از پایان باران می رسی یا باران قبل از آمدن تو به پایان می رسد؟ هر وقت چلچله برایت نغمه ی دلتنگی خواند و خواستی دیوار را از میان دیدارهایمان برداری بیا من تا آخرین فصل باران منتظرت میمانم 5 لینک به دیدگاه
*mishi* 11920 اشتراک گذاری ارسال شده در 12 خرداد، ۱۳۹۰ دیگر شبیه خودم نیستم شبیه دختر شوخ چشمی که روزی اسیر سِحر ستاره های سربی شد و بدنبال پیچش نیلوفران وحشی رفت و آنسوی پرچین های بلند حماقت گم شد دیگر شبیه خودم نیستم 6 لینک به دیدگاه
shaden. 18583 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 15 خرداد، ۱۳۹۰ دروغ میگویند ساعتها عرض رنجها را شماره نمی کنند کوک می کنیم تا از سرنوشت قصه ها عقب نمانیم چراغ خاموش نابودیمان را پیش می برند دریغ از یک بار شمارش رنجهایمان کاش ساعتها بخوابند تا حقیقت یابند رویاهایمان! 6 لینک به دیدگاه
shaden. 18583 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 15 خرداد، ۱۳۹۰ زندگی بوم سفیدیست من وتو نقاشان این صفحه ایم ٬ زندگی را میتوان زیبا نگاشت زندگی را میتوان رنگی کشید: اندکی رنگ محبت ٬ بیشتر رنگ عشق ٬ سایه روشن هایی هم رنگ صفا! 6 لینک به دیدگاه
*mishi* 11920 اشتراک گذاری ارسال شده در 17 خرداد، ۱۳۹۰ با گرگ ها که زندگی میکنی زوزه کشیدن را بیاموز . . . 6 لینک به دیدگاه
Ssara 14641 اشتراک گذاری ارسال شده در 17 خرداد، ۱۳۹۰ در دنیایی که همه یا گوسفندند یا گرگ، ترجیح میدهم چوپان باشم.. همدیگر را جر بدهید!!!... من نی میزنم... 5 لینک به دیدگاه
sarooneh 2052 اشتراک گذاری ارسال شده در 18 خرداد، ۱۳۹۰ خسته ام فردا نگاهت را برایم پست کن یک بغل حال و هوایت رابرایم پست کن گوشم از اواز غمگین سکوت شب پر است لطفا ان لحن صدایت را برایم پست کن... 6 لینک به دیدگاه
shaden. 18583 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 18 خرداد، ۱۳۹۰ روحم میخواهد برود.. یک گوشه بنشیند.... پشتش را بکند به دنیا.. پاهایش را بغل کند و بلند بلند بگوید: من دیگر بازی نمیکنم 4 لینک به دیدگاه
shaden. 18583 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 18 خرداد، ۱۳۹۰ من كفش نداشتم و مدام شكایت كردم تا اینكه روزی مردی رادیدم كه پا نداشت 4 لینک به دیدگاه
shaden. 18583 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 18 خرداد، ۱۳۹۰ هجوم تلخ ناامیدی شکست. باور کن بی تو لحظه هایم بی زورق مانده اند. کجای راهی؟بگو به کدامین ستاره پیغام دهم؟به کدامین حضورت پشت پتجره سلام کنم؟ بیا و دلخوشی کوچکی برای بودنم باش من به تو محتاجم 3 لینک به دیدگاه
shaden. 18583 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 18 خرداد، ۱۳۹۰ دل من دیر زمانی است که می پندارد: "دوستی" نیز گلی است، مثل نیلوفر و ناز، ساقه ترد و ظریفی دارد. بی گمان سنگدل است آنکه روا می دارد جان این ساقه نازک را - دانسته - بیازارد! 4 لینک به دیدگاه
shaden. 18583 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 18 خرداد، ۱۳۹۰ دوست دارم نسیم صبا آرام باشد، جایی برای دوستی، جای اندکی برای زنده بودن. برای بهانه های کوچک خوشبختی... هرکس به دل خودش بیاید و اگر به دلش ننشست برود... هیاهو برای هیچ نباشد. این حرف های تازه گاهی پر از موسیقی است... انگار کسی از گذری رد شود و ترانه ای را زمزمه کتد... اگر شنا کردن را در ابی چشمانت نیاموخته بودم حالا در سیل اشکهایم غرق شده بودم . 4 لینک به دیدگاه
Ssara 14641 اشتراک گذاری ارسال شده در 18 خرداد، ۱۳۹۰ بعضی حــرفــــ ها هستــن که پـُـست نمی شــن .... بـُـغض می شـــن!!! 4 لینک به دیدگاه
shaden. 18583 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 18 خرداد، ۱۳۹۰ آرزویی بکن ؛ گوش هــای خــدا پــر از آرزوست و دست هــایش پــر از معجزه .. آرزویی بکن ؛ شایـــد کوچکترین معجزه اش ، بزرگترین آرزوی تـــو باشــد! 4 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده