Yuhana 12780 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 2 بهمن، ۱۳۸۸ . . . با خود تكرار مي كنم روزهاي خوب خواهد آمد ... خواهد آمد ... خواهد آمد ! روزي كه ديگر از من تا تو فاصله اي نيست ... روزي كه براي هميشه دخترت خواهم ماند ... دختر خدا !!! قول مي دهم اين بار دستانت را ... ر ه ا نكنم ... 3 لینک به دیدگاه
Yuhana 12780 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 2 بهمن، ۱۳۸۸ . . . فرياد زدم نشنيدي ! سكوت مي كنم شايد ... حرف هايم را از نگاهم بخواني ...! . . . 3 لینک به دیدگاه
Yuhana 12780 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 2 بهمن، ۱۳۸۸ . . . ديدي خوني كه قرار بود در رگهايت جاني دوباره بگيرد خشكيد ... حالا ديگر ايمان دارم دوست داشتن د ر د دارد ... . . . 5 لینک به دیدگاه
Yuhana 12780 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 3 بهمن، ۱۳۸۸ هنوز به زندگی عادت نکرده است و رنج می برد از ایستادنش روی زمین که سیاره را سنگین تر می کند ... می خواهد بخار شود بادکنکی شود گره خورده با نخی به انگشت کودکی ... هنوز به زندگی عادت نکرده است ... وقتی شروع می کند به دویدن بی آنکه از جغرافی چیزی بداند تمام زمین را دور می زند آنچنان تنگ مرگ را در آغوش می فشارد که گویی نخستین معشوقش را ! هنوز به زندگی عادت نکرده است و هر صبح نگاه که می کند به من گویی در نگاهش معجزه ای رخ داده است ...! " شبنم آذر " 2 لینک به دیدگاه
Yuhana 12780 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 8 بهمن، ۱۳۸۸ . . . خورشيد من را نديده اي؟! نميدانم آخرين بار از كدام جاده غروب كرد كه ديگر ... ط ل و ع ش را نديدم ... . . . بازگرد ... پيش از آن كه دير شود ... 4 لینک به دیدگاه
Yuhana 12780 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 8 بهمن، ۱۳۸۸ . . . خورشيد من را نديده اي؟! نميدانم آخرين بار از كدام جاده غروب كرد كه ديگر ... ط ل و ع ش را نديدم ... . . . بازگرد ... پيش از آن كه دير شود ... 4 لینک به دیدگاه
Yuhana 12780 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 8 بهمن، ۱۳۸۸ . . . صبر كن! اين ستاره ها را هم با خودت ببر ... ميدانستم روزي خواهي رفت ... هر شب برايت از آسمان ستاره چيدم ... تا لحظه ي رفتن به دستانت بسپارم ... حالا خيالم راحت است شبهايت بي من هم ر و ش ن خواهد بود ... . . . 3 لینک به دیدگاه
Yuhana 12780 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 8 بهمن، ۱۳۸۸ . . . صبر كن! اين ستاره ها را هم با خودت ببر ... ميدانستم روزي خواهي رفت ... هر شب برايت از آسمان ستاره چيدم ... تا لحظه ي رفتن به دستانت بسپارم ... حالا خيالم راحت است شبهايت بي من هم ر و ش ن خواهد بود ... . . . 3 لینک به دیدگاه
Yuhana 12780 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 8 بهمن، ۱۳۸۸ . . . پنهان مي شوم جايي ميان ابرها ! بغض آسمان كه شكست ... ب ا ر ا ن مي شوم ... نگاهت به آسمان باشد ... ميدانم روزي به آغوش تو خواهم رسيد ... . . . 5 لینک به دیدگاه
Yuhana 12780 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 8 بهمن، ۱۳۸۸ . . . پنهان مي شوم جايي ميان ابرها ! بغض آسمان كه شكست ... ب ا ر ا ن مي شوم ... نگاهت به آسمان باشد ... ميدانم روزي به آغوش تو خواهم رسيد ... . . . 5 لینک به دیدگاه
soheiiil 24251 اشتراک گذاری ارسال شده در 8 بهمن، ۱۳۸۸ منم بلدم بگما .....بیا اینو بخون حرمت اعتبار خودرا هرگز در میدان مقایسه ی خویش با دیگران مشکن که ما هر یک یگانه ایم موجودی بی نظیر و بی تشابه . و آرمان های خویش را به مقیاس معیارهای دیگران بنیاد مکن تنها تو می دانی که "بهترین" در زندگانیت چگونه معنا می شود از کنار آنچه باقلب تو نزدیک است آسان مگذر بر آنها چنگ در انداز ، آنچنانکه بر زندگی خویش که بی حضور آنان ، زندگی مفهوم خود را از دست می دهد. با دم زدن در هوای گذشته و نگرانی فرداهای نیامده زندگی را مگذار که از لابلای انگشتانت فرو لغزد و آسان هدر شود. هر روز همان روز را زندگی کن و بدینسان تمامی عمر را به کمال زیسته ای و هرگز امید را از کف مده آنگاه که چیز دیگری برای دادن در کف داری. همه چیز در آن لحظه ای به پایان می رسد که قدم های تو باز می ایستد و هراسی به خود راه مده از پذیرفتن این حقیقت که هنوز پله ای تا کمال فاصله باشد. تنها پیوند میان ما خط نازک همین فاصله است برخیز و بی هراس خطر کن ، درهرفرصتی بیاویز وهم بدین سان است که به مفهوم "شجاعت" دست خواهی یافت. آنگاه که بگویی دیگر نخواهمش یافت عشق را از زندگی خویش رانده ای عشق چنان است که هر چه بیشتر ارزانی داری سرشارتر شود و هرگاه که آن راتنگ در مشت گیری آسانتر از کف رود پروازش ده تا پایدار بماند رؤیاهایت را فرومگذار که بی آنان زندگانی را امیدی نیست و بی امید زندگی را آهنگی نباشد از روزهایت شتابان گذر مکن که در التهاب این شتاب نه تنها نقطه ی سرآغاز خویش که حتی سرمنزل مقصود را گم کنی زندگی مسابقه نیست ، زندگی یک سفر است و تو آن مسافری باش که در هرگامش ترنم خوش لحظه ها جاری است. 4 لینک به دیدگاه
soheiiil 24251 اشتراک گذاری ارسال شده در 8 بهمن، ۱۳۸۸ منم بلدم بگما .....بیا اینو بخون حرمت اعتبار خودرا هرگز در میدان مقایسه ی خویش با دیگران مشکن که ما هر یک یگانه ایم موجودی بی نظیر و بی تشابه . و آرمان های خویش را به مقیاس معیارهای دیگران بنیاد مکن تنها تو می دانی که "بهترین" در زندگانیت چگونه معنا می شود از کنار آنچه باقلب تو نزدیک است آسان مگذر بر آنها چنگ در انداز ، آنچنانکه بر زندگی خویش که بی حضور آنان ، زندگی مفهوم خود را از دست می دهد. با دم زدن در هوای گذشته و نگرانی فرداهای نیامده زندگی را مگذار که از لابلای انگشتانت فرو لغزد و آسان هدر شود. هر روز همان روز را زندگی کن و بدینسان تمامی عمر را به کمال زیسته ای و هرگز امید را از کف مده آنگاه که چیز دیگری برای دادن در کف داری. همه چیز در آن لحظه ای به پایان می رسد که قدم های تو باز می ایستد و هراسی به خود راه مده از پذیرفتن این حقیقت که هنوز پله ای تا کمال فاصله باشد. تنها پیوند میان ما خط نازک همین فاصله است برخیز و بی هراس خطر کن ، درهرفرصتی بیاویز وهم بدین سان است که به مفهوم "شجاعت" دست خواهی یافت. آنگاه که بگویی دیگر نخواهمش یافت عشق را از زندگی خویش رانده ای عشق چنان است که هر چه بیشتر ارزانی داری سرشارتر شود و هرگاه که آن راتنگ در مشت گیری آسانتر از کف رود پروازش ده تا پایدار بماند رؤیاهایت را فرومگذار که بی آنان زندگانی را امیدی نیست و بی امید زندگی را آهنگی نباشد از روزهایت شتابان گذر مکن که در التهاب این شتاب نه تنها نقطه ی سرآغاز خویش که حتی سرمنزل مقصود را گم کنی زندگی مسابقه نیست ، زندگی یک سفر است و تو آن مسافری باش که در هرگامش ترنم خوش لحظه ها جاری است. 4 لینک به دیدگاه
Yuhana 12780 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 14 بهمن، ۱۳۸۸ . . . كاش ميدانستي ... تعبير روياها ديگر م ر ه م ي نيست بر درد ثانيه ها ... وقتي تمام راه ها به كابوس خ ت م مي شود ... 3 لینک به دیدگاه
Yuhana 12780 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 14 بهمن، ۱۳۸۸ . . . كاش ميدانستي ... تعبير روياها ديگر م ر ه م ي نيست بر درد ثانيه ها ... وقتي تمام راه ها به كابوس خ ت م مي شود ... لینک به دیدگاه
Yuhana 12780 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 14 بهمن، ۱۳۸۸ . . . من زيبايي دنيا را نه در روشني روز ... كه در تاريكي شب ديدم ... لحظه اي كه ستاره ها اميد به بودن را در گوش آسمان ز م ز م ه مي كردند ... لینک به دیدگاه
Yuhana 12780 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 14 بهمن، ۱۳۸۸ . . . من زيبايي دنيا را نه در روشني روز ... كه در تاريكي شب ديدم ... لحظه اي كه ستاره ها اميد به بودن را در گوش آسمان ز م ز م ه مي كردند ... 4 لینک به دیدگاه
Yuhana 12780 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 14 بهمن، ۱۳۸۸ . . . مي آيي ... لبخند مي شوي و بر لبهايم مي نشيني ... . . . مي روي ... اشك مي شوي و بر گونه هايم جاري ... . . . و من مبهوت ... ميان اين اشك ها و لبخندها ... سايه ي كسي را ميبينم كه هر لحظه دور و دورتر مي شود ... كسي كه شبيه خود من است ...! لینک به دیدگاه
Yuhana 12780 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 14 بهمن، ۱۳۸۸ . . . مي آيي ... لبخند مي شوي و بر لبهايم مي نشيني ... . . . مي روي ... اشك مي شوي و بر گونه هايم جاري ... . . . و من مبهوت ... ميان اين اشك ها و لبخندها ... سايه ي كسي را ميبينم كه هر لحظه دور و دورتر مي شود ... كسي كه شبيه خود من است ...! 4 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده