YAGHOT SEFID 29302 اشتراک گذاری ارسال شده در 18 اردیبهشت، ۱۳۹۰ تصاویر و اسامی بدترین مادرهای دنیا/ مادرهای فرزندخوار! پانداها، خرگوشها، همسترها و عقابها از دسته جانورانی هستند که نسبت به فرزندان کوچک خود بدرفتاری می کنند، آنها را در دوران نوزادی رها کرده و یا حتی آنها را می خورند. به گزارش خبرگزاری مهر، پیوند میان مادر و فرزند در سرتاسر جهان پیوندی مثال زدنی است اما در همین جهان مادرانی وجود دارند که هیچ شباهتی به مادران دل نازک و مهربان ندارند، البته در جهان حیوانات و حشرات. سوسک گورکن: این حشره یکی از بدترین مادرهای جهان است زیرا فرزندان خود را در بازی مرگباری می خورد لارو این سوسک درون جسد موش مرده ای قرار می گیرند که توسط مادر و پدر درون حفره ای دفن شده است، سوسک مادر غذای فرزندان خود را با خوردن لاشه موش تامین می کند و در نتیجه به صورت ناخودآگاه لاروهای خود را می خورد. تعداد لارو این سوسکها معمولا بیشتر از اندازه ای است که تمامی آنها بتوانند درون بدن موش جا بگیرند از این رو شانس بقای برخی از این لاروها افزایش پیدا خواهد کرد. پاندا: بر خلاف تصور همگان، پانداهای مهربان مادرهای بسیار بدی هستند زیرا در زمانهایی که دو فرزند به دنیا می آورند، یکی از آنها را به حال خود رها می کنند. این جاندار در میان انسانها وجهه ای زیبا و خوب دارد اما در اصل یکی از بد ترین مادرهای دنیا است زیرا دومین فرزند خود را که در زمان تولد بسیار کوچک است، به حال خود رها کرده و تنها می گذارد. با این همه پانداها به فرزندی که وظیفه بزرگ کردن او را به عهده گرفته اند توجه بسیاری می کنند و از این رو محققان باور دارند پانداها واقعا توانایی رسیدگی به دو فرزند را نداشته و باور دارند یک توله پاندای سر حال و قوی بهتر از دو توله پاندای ضعیف و بیمار است از این رو از همان ابتدا یکی از فرزندان خود را نادیده می گیرند. همسترها: یکی دیگر از مادرهای هم نوع خوار یا فرزند خوار جهان همسترها هستند. این جاندار برخلاف ظاهر لطیف و دوست داشتنی که دارد، قاتلی سنگدل است که معمولا فرزندان خود را می خورند. همسترها نیز برای اطمینان از اینکه چند عدد از فرزندانشان زنده و سالم باقی می مانند، چند نوزاد اضافی به دنیا می آورند تا حتی در صورت کم بودن غذا نیز بتوانند از رشد و نمو چند فرزند خود اطمینان حاصل کنند. عقاب سیاه: این پرنده مادر بسیار بدی است زیرا دست از نزاع و جنگ با هم نژادان خود بر نمی دارد و برای جدا کردن فرزندان خود در نزاعی مرگبار هیچ اقدامی نمی کند. به گفته محققان این پرنده ها معمولا درگیر نزاعهایی خشن می شوند و عقابهای پدر و مادر در زمان درگیری جوجه های بزرگتر و کوچکتر، زمانی که جوجه های بزرگتر کوچکترها را می کشند، تنها در گوشه ای نشسته و نگاه می کنند. در واقع این پدیده یک قرارداد همکاری بی رحمانه میان جوجه های مسن تر و مادر بوده و می توان آن را فرزند کشی نیز نامید عقابهای مادر از این رو تا این حد خونسرد به کشته شدن جوجه های کوچکتر خود چشم می دوزند تا بتوانند از بقای جوجه های بزرگتر و تامین بودن منابع غذایی آنها اطمینان حاصل کنند. مرغابی شانه به سر: این پرنده ها هم در دسته مادرهای بد قرار دارند زیرا جوجه هایی که دیرتر سر از تخم در می آورند را به حال خود رها می کنند. این مرغابی ها لانه های شناوری می سازند و درون این لانه از دو تخم مراقبت می کنند تا زمانی که یکی از جوجه ها سر از تخم در بیاورند. اما درست زمانی که اولین جوجه سر از تخم در می آورد، مرغابی مادر به همراه جوجه اول لانه را ترک کرده و پرواز می کنند، در حالی که جوجه دوم در میان طبیعت وحشی به حال خود رها می شود. زیرا این پرنده ها هم ترجیح می دهند یک جوجه سالم و قوی را پرورش دهند. سوسمار دم بلند: به طور کلی یافتن مادر نمونه در میان خزنده ها کار بسیار دشواری است، اما این سوسمار یکی از برترین مادرهای بد در جهان خزنده ها است. اگر این سوسمار در منطقه ای تخم گذاری کند که اطراف آن توسط شکارچیان مختلف احاطه شده باشد، پیش از اینکه فرزندانش سر از تخم دربیاورند همه آنها را می خورند. بهانه این خزنده برای خوردن فرزندانش نجات آنها از شکار شدن است تا از سویی دیگر بتواند برای تخم گذاری بعدی خود را قوی تر کند. خرگوش: خرگوشهای مادر از این نظر مادران بدی هستند که بلافاصله پس از تولد فرزندانشان آنها را رها کرده و پس از آن برای 25 روز اول روزانه دو دقیقه برای غذا دادن به فرزندانشان به لانه بازمی گردند. پس از این مدت خرگوشهای کوچک باید بتوانند غذای خود را تامین کنند. با این همه توجیه پذیرترین بهانه مادرانه برای بد رفتاری با فرزندان به خرگوشها اختصاص دارد، زیرا گوشت این جانداران بسیار خوش طعم است و خرگوشهای مادر برای دور نگه داشتن شکارچیان از لانه، آنجا را ترک می کنند تا راز مخفیگاه فرزندانشان حفظ شود. 17 لینک به دیدگاه
Ehsan 112346 اشتراک گذاری ارسال شده در 18 اردیبهشت، ۱۳۹۰ پس اینکه مهر مادری یک غریزه طبیعی است مردوده؟ یا حیوانات در اثر تکامل بی عاطفه شده اند،من فقط عقاب را شنیده بودم،از پاندا انتظارشو نداشتم. خانم محترمی به نظر میرسید !!!!! 11 لینک به دیدگاه
maryam_83 14 اشتراک گذاری ارسال شده در 18 اردیبهشت، ۱۳۹۰ سلام . چه طور میتونم این مطالب رو برای email دوستم ارسال کنم؟ 4 لینک به دیدگاه
sookut 13735 اشتراک گذاری ارسال شده در 18 اردیبهشت، ۱۳۹۰ پس اینکه مهر مادری یک غریزه طبیعی است مردوده؟ یا حیوانات در اثر تکامل بی عاطفه شده اند،من فقط عقاب را شنیده بودم،از پاندا انتظارشو نداشتم. خانم محترمی به نظر میرسید !!!!! ولی به نظر من این رفتارها تو طبیعت صد در صد به نفع نسلشون هست و این ماییم که هنوز نتونستیم پی به راز رفتارهاشون ببریم... 8 لینک به دیدگاه
shahdokht.parsa 50877 اشتراک گذاری ارسال شده در 18 اردیبهشت، ۱۳۹۰ ما آدمیزادهایی میبینیم صد پله بدتر از اینها:icon_pf (34): 3 لینک به دیدگاه
Aartemis 6639 اشتراک گذاری ارسال شده در 18 اردیبهشت، ۱۳۹۰ به چهره هاشون نمیاد خیلی مظلوم و مهربان به نظر میرسن. اینجا هم با چهره گول میزنن. 6 لینک به دیدگاه
Ehsan 112346 اشتراک گذاری ارسال شده در 18 اردیبهشت، ۱۳۹۰ سلام . چه طور میتونم این مطالب رو برای email دوستم ارسال کنم؟ بهترین راه اینست که دوستانتان را دعوت به همکاری با انجمن و استفاده از مطالب جالب آن کنید. کافیه لینک این سایت را بهشون ایمیل کنید تا عضو شوند. 6 لینک به دیدگاه
Matin H-d 18145 اشتراک گذاری ارسال شده در 18 اردیبهشت، ۱۳۹۰ چقد خشن اما هر چیزی بدون دلیل نمیشه.... اتفاقا دیشب پدرم میگفت جغد مدفوعشو از طریق دهان خارج میکنه نمیدونم درسته یا نه... اما باید یه سرچی کنم مطمئن شدم یه تاپیک درباره جغد میزنم 6 لینک به دیدگاه
رعد آسا 587 اشتراک گذاری ارسال شده در 19 اردیبهشت، ۱۳۹۰ فکر می کنید حیوانات بالا سنگدل هستند ولی به قول سکوت این رفتارها تو طبیعت صد در صد به نفع نسلشون هست اما ما انسانها ... می دونم همه این جریان رو خبر دارند ولی برای این که بدونید حیوانات خیلی بهتر از ما انسانها هستند دوباره این خبر رو بخونید: ساعت 10 صبح يکي از روزهاي پاياني هفته پيش مرد خانه که بيرون از محل کارش بود، از صداهاي دلخراشي که از حياط خانهاي در تنکابن به گوش همسايهها ميرسيد، باخبر شد و پس از حضور در حياط با پيکر بيجان "هستي" در حالي که بدون لباس و تمام اعضاي بدن بيجانش پر از جراحت، سوختگي، بريدگي و اسيد پاشي شده بود، مواجه شد... اعترافات قاتل آرزو (مادر) در حالي که دستبند به دست و پابند به پاهايش داشت، توسط دو مامور تحت مراقبت از اتاق بازپرس قدم به راهروي دادگاه گذاشت و به سوي اتاق دادستان آمد. آرزو در اتاق دادستان خيلي راحت نشست و گاهي نيز به راحتي ميخنديد، قبل از هر سؤالي از سوي بازپرس اعلام کرد صبح تا حالا چيزي نخورده است، کيک و ليوان آبي به او دادند، خيلي راحت آن را خورد. با همسرم حدود 30 سال اختلاف سني دارم آرزو گفت که 29 سال دارد و با همسرش حدود 30 سال اختلاف سني نيز دارد، ازدواج اولش به دليل اين که بچهدار نميشدند، به جدايي کشيده شده است و حاصل ازدواج دوم او که 8سال زندگي است يک دختر 7ساله به نام هستي و يک پسر 4ساله به نام رضاست. او عنوان کرد پدر و مادرش زندگي خوبي دارند، آرزو در بخشي از سخنانش گفت: با شوهر دومم هنگام طلاق از شوهر اول آشنا شدم و پس از ازدواج دوم تا قبل از تولد هستي زندگي خوبي داشتيم اما من باردار شدم، با تولد هستي دعواهاي ما آغاز شد، شوهرم صبح با من خوب بود و عصر اخلاقش عوض ميشد و به من ميگفت؛ تو با فلان پسر ارتباط داري و گريههاي من فايدهاي نداشت و فرداي آن روز دوباره اخلاقش عوض ميشد و با من مهرباني ميکرد. شيطان با جسم هستي وارد زندگي من شد آرزو در پاسخ اين که آن کس کيست، مدعي شد: شيطان و اهريمن که در زندگي دومم در جسم هستي حلول کرده بود، چون ميدانست من به بچهها علاقه شديدي دارم و از اين ضعف من استفاده کرد تا به بهترين شکل به من ضربه بزند، شوهرم از هر کاري که در خانه در تنهايي ميکردم، سيگار ميکشيدم يا مخدر شيشه مصرف ميکردم باخبر ميشد، در حالي که در خانه کسي نبود، من بودم تنها و او مثل چيزي نفوذي و نامرئي اين کار را ميکرد. وي ادامه داد: وقتي شوهرم نبود او بود و همه جا حضورش را احساس ميکردم و رفت و آمد و کنترل کردنش را احساس ميکردم و وقتي شوهرم به خانه ميآمد، در جلد او ميرفت و به جانم ميافتاد و من نفهميدم کي بزرگ شد و به مدرسه رفت، گاهي حرفهايي از دهانش بيرون ميآمد که من نميدانستم باور کنم که او يک بچه است، اداهاي زنانه در ميآورد و جاي من را پيش شوهرم گرفته بود، اما من قبل از کشتنش تنبيهي نکردمش و اگر چنين قصدي داشتم با اداهاي مظلوم نمايانهاش که به دروغ به شوهرم القا ميکرد، من ميزدمش و پدرش مرا ميزد. اجراي نقشه شوم قتل "هستي" صبح چهارشنبه وقتي شوهرم آماده رفتن به سرکار شد او فهميده بود که من ميخواهم نگهش دارم، هستي را نگه داشتم و خودم را برايش مهربان کردم، به او گفتم تو خوشگلي و سرگرمش کردم و برايش مثل خودش شدم، يک روباه مکار، بعد از رفتن پدرش بردمش در اتاق و رفتم با اسفند، گزنه و چند چيز ديگر عطري اتاق را دود دادم، وقتي دود طرفش رفت حالش بد شد و خودش را کنار ميکشيد، چون هستي شيطان بود نه رضا، موهايش مثل مار آويزان بود، من اسفند سوخته را روي سرش ريختم و به آشپزخانه رفتم و يک مرغ بزرگ درست کردم و به آن مرگ موش اضافه کردم و به خوردش دادم، اما به او اثر نکرد. اين زن گفت: بعد از خوردن مرغ به گوشه تخت رفت و من به او حمله کردم و او شروع کرد به داد و عربده کشي، من گلويش را گرفتم و فشار دادم و اين کار را به صورت طولاني انجام دادم اما خيلي قوي بود و من او را به کتابهايي که خوانده بودم صدا کردم تا کمکم کند، با کابل يخچال دست و پايش را بستم و هرچي رضا را صدا کردم که چاقو برايم بياورد تا کارش را تمام کنم نياورد، او در همان حال به جلد رضا رفت و از زبان او سعي داشت مرا از کشتنش بازدارد و رضا در آن حال ميگفت؛ مامان ولش کن، نکشش، ولي در هنگام مخالفتش من اين ندا را از رضا ميشنيدم که مامان ولش نکن، در آن لحظات اگر همه دنيا هم ميآمدند ولش نميکردم، وقتي ديدم در دستم چيزي نيست ليواني برداشتم و آن را شکستم و خرده شيشههايش را در چشمانش و ساير قسمتهاي بدنش فرو کردم اما انگار چيزي نميشد و در آن لحظات به من گفت: مادر قاتل، صدايش را مثل "دوبلورها" تغيير داد و با صداي هستي گفت: مامان هرکاري بگي برات ميکنم، خونه را برات جارو ميکنم، حتي ناخن پاهاتو ميگيرم، منو نکش.... زن سنگدل در ادامه اعمال رقتبار و ظالمانه خودش گفت: من به حرف هايش گوش ندادم و به زمين انداختمش و بازهم گلويش را فشار دادم، با چاقويي که برداشتم دو بار به پهلويش زدم و يکي هم در حنجرهاش فرو بردم اما ديدم زنده است شمشيري در خانه داشتم به پهلويش فرو بردم که از آن طرف بدنش بيرون زد، ديدم در اتاق وسيلهاي ندارم، کشان کشان به آشپزخانه بردمش و سيخ صليبي شکل مخصوص ماهي را در گردنش انداختم و تيزيهايش را به بدنش فرو کردم اما باز هم نمرد. اين کار را نکن تو را اعدام ميکنند اين زن گفت: در اين وضعيت بود که دخترم گفت؛ اين کار را نکن تو را اعدام ميکنند، اما من گوشم بدهکار نبود و بايد او را ميکشتم، لباسش را درآوردم و لختش کردم، وايتکس را گرفتم و ريختم روي تمام بدنش، بعد از آن انبر بزرگي که دسته بلندي دارد و براي شومينه استفاده ميشود را برداشتم و به شکمش زدم که در بدنش ماند، دوباره رفتم و آبجوش ريختم روي سرش و تمام پوست بدنش ورآمده بود، ديگر قصد داشتم او را به آتش بکشم و کشان کشان بردمش تو حياط. سيم قلاب به دستانش زدم. قبلا در آشپزخانه موهايش را تراشيده بودم، در حياط زير پاهايش تينر ريختم و رويش گوني انداختم و آتش زدم و در همان حال با فندک باقيمانده موهايش و تمام مژههايش را سوزاندم، باز هم زنده بود، زغال گداخته را به زور در دهانش کردم و در حال کيف کردن بودم و الان هم که دارم تعريف ميکنم احساس خوبي دارم. مادر سنگدل ادامه داد: همان طوري که ميله آهني در حلقش بود و صداي خرخر گلويش بلند شده بود به او گفتم؛ خوبه به جاي حرف زدن خرخر ميکني. او هنوز مرا ميديد، با دسته خاک انداز چشمانش را از حدقه درآوردم و زدم روي تيزي ميله و چشمش ترکيد، با ميخ و سيخ پهلويش را سوراخ سوراخ کردم، ميخواستم دست هايش را ببرم، سرش را گوش تا گوش ببرم که نذاشتن و تکرار کرد؛ اينارو که ميگويم کيف ميکنم، حقش بود، اون بلايي که بر مسيح آوردند و با حمل صليب تو کوچهها کشيدند بايد سر اين شيطان ميآوردم حقش بود، قلاده سگ را انداختم دور گردنش و ميخواستم مثل سگ بکشمش، گفتم فکر نميکردي روز موعود برسه و نابود بشي، اون شيطان بود، وقتي صليب را ميديد ميترسيد با سيم دور گردنش را فشار دهم و با ديدن پدرش که داد ميزد .... آرزو مادر قصي القلبي که دختر هفت ساله خودش بر اثر کينهاي که به شديدترين شکل ممکن کشت و بايد گفت اين بچه شهيد شد، در بخش پاياني حرفهايش گفت: قبول دارم هستي را کشتم... 5 لینک به دیدگاه
hamid_shahrsaz 28920 اشتراک گذاری ارسال شده در 19 اردیبهشت، ۱۳۹۰ جالب بود اینم بگم که هیچ کار خدا بی حکمت نیست... 3 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده