Mina Yousefi 24161 اشتراک گذاری ارسال شده در 16 فروردین، ۱۳۹۲ تو سنگی! و من یک تکه شیشه! "سنگ بودن تو" شاید که شوخی باشد "ولی شکستن من" جدی است! 6 لینک به دیدگاه
Mina Yousefi 24161 اشتراک گذاری ارسال شده در 16 فروردین، ۱۳۹۲ من عاشق این سوالم: من کجای زندگیتم....؟ بعد طرف بگه : خره تو خود زندگیمی من عاشق این عاشقانه های سفت و محکمم... 5 لینک به دیدگاه
Mina Yousefi 24161 اشتراک گذاری ارسال شده در 16 فروردین، ۱۳۹۲ با همه چی تونستم کنار بیام ولی یه چیزی واسم خیلی گرون تموم شد اینکه بهم گفتی .. بین منو تو هیچ چیزی نبود.. 5 لینک به دیدگاه
Mina Yousefi 24161 اشتراک گذاری ارسال شده در 16 فروردین، ۱۳۹۲ دلم می گیرد وقتی می بینم او هست … من هم هستم … اما “قسمت” نیست ! 6 لینک به دیدگاه
Mina Yousefi 24161 اشتراک گذاری ارسال شده در 16 فروردین، ۱۳۹۲ کاش لحظه های با دوست بودن مثل خط سفید جاده بود، تکه تکه می شد ولی قطع نمیشد... 7 لینک به دیدگاه
Mr.101 27036 اشتراک گذاری ارسال شده در 16 فروردین، ۱۳۹۲ اونقدر که فکرشو میکنی دوست ندارم… چون اونقدر دوست دارم که فکرشو نمیکنی… 7 لینک به دیدگاه
Mina Yousefi 24161 اشتراک گذاری ارسال شده در 16 فروردین، ۱۳۹۲ تو را نـــــــــــــــــمی دانم ولی مــــــــــــــــــــــــــــن حرف ِ آخرم را با بغض خوردم 6 لینک به دیدگاه
ایلین1366 5544 اشتراک گذاری ارسال شده در 17 فروردین، ۱۳۹۲ زن نیستی که بدانی وقتی به مردت پای بندی همه را خار میبینی و معشوقه را گل... 6 لینک به دیدگاه
"nazanin" 3610 اشتراک گذاری ارسال شده در 17 فروردین، ۱۳۹۲ یکی را دوست دارم همان کسی که شب و روز به یادش هستم و لحظات سرد زندگیم را با گرمای عشق او میگذرانم ! کسی را دوست دارم که میدانم هیچگاه به او نخواهم رسید و هیچگاه نمی توانم دستانش را بفشارم ! یکی را دوست دارم ، بیشتر از هر کسی ، همان کسی که مرا اسیر قلبش کرد ! یکی را دوست دارم ، که میدانم او دیگر برایم یکی نیست ، او برایم یک دنیاست ! یکی را برای همیشه دوست دارم ، کسی که هرگز باور نکرد عشق مرا ! کسی که هرگز اشکهایم را ندید و ندید که چگونه از غم دوری و دلتنگی اش پریشانم ! یکی را تا ابد دوست دارم ، کسی که هیچگاه درد دلم را نفهمید و ندانست که او در این دنیا تنها کسی است که در قلبم نشسته است ! یکی را در قلب خویش عاشقانه دوست دارم ، کسی که نگاه عاشقانه ی مرا ندید و لحظه ای که به او لبخند زدم نگاهش به سوی دیگری بود ! آری یکی را از ته دل صادقانه دوست دارم ، کسی که لحظه ای به پشت سرش نگاه نکرد که من چگونه عاشقانه به دنبال او میروم ! کسی را دوست دارم که برای من بهترین است ، از بی وفایی هایش که بگذرم برای من عزیزترین است ! یکی را دوست دارم ولی او هرگز این دوست داشتن را باور نکرد ! نمی داند که چقدر دوستش دارم ، نمی فهمد که او تمام زندگی ام است ! یکی را با همین قلب شکسته ام ، با تمام احساساتم ، بی بهانه دوست دارم ! کسی که با وجود اینکه قلبم را شکست ، اما هنوز هم در این قلب شکسته ام جا دارد ! یکی را بیشتر از همه کس دوست دارم ، کسی که حتی مرا کمتر از هر کسی نیز دوست نمی دارد ! یکی را دوست دارم با اینکه این دوست داشتن دیوانگیست اما .......... من دیوانه وار تنها او را دوست دارم ! کاش یه روزی بفهمی که چقدر دوستت دارم 5 لینک به دیدگاه
"nazanin" 3610 اشتراک گذاری ارسال شده در 17 فروردین، ۱۳۹۲ باتوبودن گذرازحجره های مرطوب گیسوی شب است. باتوبودن ادراک پنجره دربلوغ شب بوهای اقاقیاست. واژه های معلق شعردرقالب لبخنده های تو ارضانمیشوند. مجنون بی من دراتفاق بوسه های تابستانی تودرنیمه شبی دم کرده دل به دریای شمال باتوبودن میزنم. مستانه ولیلاگون شعرچشمهایت رادرشب مستی درگوش کوچه باغ ترنم میکنم. کاش برای داشتن توعشق کافی بود. دستهای خالی من فقط باآبی چشمهایم کمی رنگین کمانی میشود. پیشکش توهمه ی ثروت من. چشمهایم چشمهایم برای تو. 4 لینک به دیدگاه
"nazanin" 3610 اشتراک گذاری ارسال شده در 17 فروردین، ۱۳۹۲ دست ات را به من بده دست های تو با من آشناست ای دیر یافته با تو سخن می گویم به سان ابر که با توفان به سان علف که با صحرا به سان باران که با دریا به سان پرنده که با بهار به سان درخت که با جنگل سخن می گوید زیرا که من ریشه های تورا دریافته ام زیرا که صدای من با صدای تو آشناست. 6 لینک به دیدگاه
Mina Yousefi 24161 اشتراک گذاری ارسال شده در 17 فروردین، ۱۳۹۲ دستان گرمی دستانت را میخواهدپس دستانم را به تو میدهم قلبم تپش قلبت را میخواهد پس قلبم رابهتو میدهم چشمانم نگاه زیبایت را میخواهد پس نگاهم ازآن توست عشقم تمامی لحظات تورا میخواهد وبرای با تو بودن دلتنگی میكند دل من همانند آسمان ابری از دوری تو ابری است پس بدان اگر پروانه سوختن شمع را فراموش كند من هرگز فراموشت نمیكنم عاشقانه دوستت خواهم داشت 5 لینک به دیدگاه
Mina Yousefi 24161 اشتراک گذاری ارسال شده در 17 فروردین، ۱۳۹۲ آمدنت را خوب یادم نیست بی صدا آمدیبی آنکه من بدانم...بی اجازه ماندیبی آنکه من بخواهم...اما اکنون که ذره ذره یوجودمماندنت را تمنا میکندقصد سفر داری؟ای مهمان ناخوانده در قلبمبمان....بمان که ماندنت را سخت دوست دارم... 6 لینک به دیدگاه
"nazanin" 3610 اشتراک گذاری ارسال شده در 18 فروردین، ۱۳۹۲ خــدایا ؟ کــمــی بــیـا جــلــوتــــر . . مــی خــواهـــم در گوشــت چــیــزی بــگــویم . . . ! ایـن یـک اعــتـراف اســت . . . مــن .. بــی او .. دوام نــمی آورمروی تخته سنگی نوشته شده بود: اگر جوانی عاشق شد چه کند؟… من هم زیر آن نوشتم: باید صبر کند… برای بار دوم که از آنجا گذر کردم زیر نوشته ی من کسی نوشته بود: اگر صبر نداشته باشد چه کند؟… من هم با بی حوصلگی نوشتم: …..بمیرد بهتراست برای بار سوم که از آنجا عبور می کردم. انتظار داشتم زیر نوشته من نوشته ای باشد. اما…………. زیر تخته سنگ جوانی را مرده یافتم…..! 2 لینک به دیدگاه
"nazanin" 3610 اشتراک گذاری ارسال شده در 18 فروردین، ۱۳۹۲ تو را بلندتر از فاصله ها گریستم شک نکنی جز تو کسی بهانه من نیست قرارمان باران زیر طاق قوس وقزح مرا زود می یابی من از بام رنگین کمان صدایت می زنم و تو از آسمان برایم دست تکان می دهی ابـــرکم ! زود بیـــــا دلم ....بوی باران می دهد 2 لینک به دیدگاه
- Nahal - 47858 اشتراک گذاری ارسال شده در 18 فروردین، ۱۳۹۲ دلتنگیام را به کی بگويم وقتی نيستی؟ تا کجا راه بروم تا تمام شوم؟ مثل يک جاده ... نيستی که! من هم عادت نمیکنم آقای من! همين عباس معروفی 3 لینک به دیدگاه
mani24 29665 اشتراک گذاری ارسال شده در 18 فروردین، ۱۳۹۲ دیدیـــــــ؟! .... بالاخـــره .... عاشقــت شــدم!؟ دیدمـــــــــ .... چه زود ... پـــــس زدی مـــرا!!! لطــــفا .... از اینجـــا به بعد را ... چشم بسته بخوانید! اینکه از خواندنش "لذت" می بریـــــد، ... "احســـــاسِ عریــــانِ" مـــن است!.!.!.! 1 لینک به دیدگاه
mani24 29665 اشتراک گذاری ارسال شده در 18 فروردین، ۱۳۹۲ اشکها به خاطر نبود محبت بود اما حالا چون عادت به بی مهری کرده ایم محبت که می بینیم اشک می ریزیم.... 3 لینک به دیدگاه
mani24 29665 اشتراک گذاری ارسال شده در 18 فروردین، ۱۳۹۲ هی نوشتم و تو نخواندی یا خواندی و من نفهمیدم اصلا چه فرقی میکند وقتی بی هم و دور از هم شعرها را دوره میکنیم تنها درخیال و خاطره. 5 لینک به دیدگاه
"nazanin" 3610 اشتراک گذاری ارسال شده در 18 فروردین، ۱۳۹۲ امشب قلم رام من نیست بگذار بی مقدمه بی مهابا دلتنگیم را فریاد زنم کمی کمتر از یک سال شاید به اندازه ی همین یک شب کنارم بودی لبخند می زدی و می نوشیدی مست خنده های کاغذی ام زیر یک جیب مخملی قلبی برای من می تپید لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده