رفتن به مطلب

ارسال های توصیه شده

کار من سخت تر از آنی شده

 

که تو فکر میکردی

 

عاشقت شدن

 

دسته من نبود

 

که فراموش کردنت

 

دسته من باشد

 

بیخود نگو

 

"عادت میکنی"

  • Like 5
لینک به دیدگاه

سَــرَم سَـــنـگــیـنــی مـی کُــنَـد

شـانِـه هــایَــت کــو ... ؟؟؟

تـــا تِــکـیـِـه گــاه شَــوَنـــد

شــایَــد از پَــنـاهـگــاهِ چَــشـمـانَــم خـــارِج شَــوَنـــد

قَــطــرِه هــایِ دِلــتَــنــگــی" ...

q66xebot2za55twwg6a8.jpg

  • Like 8
لینک به دیدگاه

باید اینجا کلی از واژه های مختلف کمک بگیرم

 

تا بتوانم نقشی که تو برایم روی بوم زندگی کشیدی را توصیف کنم

 

دختری با خطوط مبهم و شکسته!!!

 

اما فقط می گویم

 

برگرد

 

من دیگر بیش از این تحمل وزنه سنگین این ثانیه های کشنده را ندارم...

 

 

  • Like 8
لینک به دیدگاه

چه فرقی می کند

آن سوی دنیا باشم یا فقط چند کوچه آن طرف تر…؟!

پای عشق که در میان باشد

دلتنگی دمار آدم را در می آورد …

  • Like 7
لینک به دیدگاه

من شیفته ی میزهای کوچک کافه ای هستم

من شیفته ی میزهای کوچک کافه ای هستم

که بهانه نزدیک تر نشستن مان می‌شود…

و من

روبه روی تو …

می‌توانم تمام شعر‌های نگفته دنیا را یک جا بگویم

…………!

  • Like 5
لینک به دیدگاه

5a37417xiqthg4fzvk5.jpg

 

خسته که می شوم سَرم را میان دستهایم می گیرم

آنقدرتکرارت می کنم که بالا بیــاوَرَم

من انتقام زَجــرِتمام لحظه های بی توبودن را

بالاخره از "خود" خواهم گرفت

  • Like 5
لینک به دیدگاه

دوردستها کسی را می شناسم که قلبی به

وسعت دریا دارد .....

چشمهایش امتدادی از غمگین ترین غروب خورشید ...

زندگیش و تبسم لبانش گلچینی از غنچه های نو شکفته ی

بهاری است ...

دستهایش به اندازه تمام کهکشانها جای دارد ...

و قدمهایش در ابتدای زندگیست...

او را و نگاههای عاشقانه اش را می شناسم ...

نگاههایی مملو از یاس محبت او را می شناسم

او را که وجودش سرشار از آبی بی کران است ...

او را که همراه نسیم صبا می وزد آری او را می شناسم...

در دوردستهاست ولی در دور دستی که همین نزدیکیهاست ...

خانه اش پر از سادگی و صفا ...

کلبه ی بی ریا و محقر او را می شناسم ...

او نیمه پنهان و روح گمشده من است ...

آسمان خانه اش همیشه آبی باد او را می شناسم....

  • Like 6
لینک به دیدگاه

تنها و روی ساحل

مردی به راه می گذرد

نزدیک پای او

دریا همه صدا

شب ‚ گیج درتلاطم امواج

باد هراس پیکر

رو میکند به ساحل و درچشم های مرد

نقش خطر را پر رنگ میکند

انگار

هی می زند که : مرد! کجا میروی کجا ؟

و مرد می رود به ره خویش

و باد سرگردان

هی می زند دوباره : کجا می روی؟

و مرد می رود و باد همچنان

امواج ‚ بی امان

از راه می رسند

لبریز از غرور تهاجم

موجی پر از نهیب

ره می کشد به ساحل و می بلعد

یک سایه را که برده شب از پیکرش شکیب

دریا همه صدا

شب گیج در تلاطم امواج

باد هراس پیکر

رو میکند به ساحل و .....

  • Like 2
لینک به دیدگاه

ســـــــــــــــــاکت که می مانی...

 

میگذارند به حساب جواب نداشتنت!

 

عـــــــــــــــــــمراً ... بفهمند داری جان میکنی تا...

 

حرمـــتـــــــــهـا را نگه داری...

  • Like 1
لینک به دیدگاه

چقدر حرف هست و من فقط سکوت میکنم

 

آمدنت را سکوت کردم.

 

داشتنت را سکوت کردم.

 

رفتنت را سکوت کردم.

 

انتظار بازگشتت را هم.....

 

حالا نوبت توست...

 

باید در سکوت به تماشا بنشینی

 

سوختنـــــــــم را

  • Like 7
لینک به دیدگاه

آسمونم فهمیده دیگه دوستم نداری

آخه تو زیر بارونش قدم نمیذاری

گلها میدونند غیر من یکی داری

آخه دیگه اصلا برام گل نمی یاری

ستاره مهربون با چشم خودش دیده

دست تورو توی دست یکی دیگه

اون راست می گه گل یاس من؟

تا حالا بد تر وبی وفاتر از تو ندیده؟

دریام شده میزبان تو ورقیب من

اون میدونه قصدت شده فریب من

به من همش میگه تنهات بذارم

رو همه خاطرات خوبمون پا بذارم

اما من هنوزم که هنوزه باور ندارم

تو دیگه نیستی! نمیخوای بمونی کنارم

ماهو امشب برات شاهدمیگیرم

تو گفتی گل نازنینم برات میمیرم

اما حالا میگی نمیتونم بمونم

می خوام حرفمو ٬قولمو پس بگیرم

اگه می خوای بری برو همسفر من

میدونم تو نگو٬ اینجاست آخر سفر من

 

Montakhab13_044.jpg

 

  • Like 7
لینک به دیدگاه

وعده کردم که به تو سر نزنم

برسم تا دم در، در نزنم

قول دادم به غزل های خودم

زل به چشمان تو دیگر نزنم

مطمئن باش خیالت راحت

گله ای از تو به دفتر نزنم

این چه رسمی است که باید یک عمر

حرف خود را به تو آخر نزنم

برو ای عشق برو تا اینکه

روی دستان تو پرپر نزنم

  • Like 7
لینک به دیدگاه

دنبال وجهی می گردم

که تمثیل تو باشد

زلالی چشم هات

بی پایانی آسمان

مهربانی دست هات

...

نوازش گندمزار

و همین چیزهای بی پایان.

نمی دانستم دلتنگیت

قلبم را مچاله می کند

نمی دانستم وگرنه

از راه دیگری

جلو راهت سبز می شدم

تمهیدی، تولد دوباره ای، فکری

تا دوباره

در شمایلی دیگر

عاشقت شوم.

گفته بودم دوستت دارم؟

  • Like 7
لینک به دیدگاه

درجلسه امتحان عشق.......

من ماندم ویک برگه سفید!

یک دنیا حرف ناگفتنی

ویک بغل تنهائی ودلتنگی

درد دل من در این کاغدکوچک جا نمیشود

دراین سکوت بغض آلود

قطره کوچکی هوس سرسره بازی میکند

وبرگه سفیدم .....!

عاشقانه قطره ها را به آغوش میکشد

عشق تو نوشتنی نیست !

باتو ......

دربرگه ام کنار کناره آن

قطره اشک یک قلب میکشم

وقت تمام است

برگه ها بالا !

  • Like 5
لینک به دیدگاه
×
×
  • اضافه کردن...