رفتن به مطلب

ارسال های توصیه شده


دیگــر

نـمی نــویسـمت ...

هــرکـس بــه چشــم هــایــم

نگــــــاه کنــد تـــو را خــواهــد خــوانـد....

gir95gpsnlry109byz6.jpg

لینک به دیدگاه

در ابعاد این عصر خاموش

من از طعم تصنیف در متن

ادراک یک کوچه تنها ترم.

بیا تا برایت بگوییم تا چه

اندازه تنهایی من بزرگ

است..

و تنهایی من شبیخون حجم

ترا بیشتر نمیکرد.

و خاصیت عشق این است.

بیا اب شو مثل یک واژه در

سطر خاموشی ام.

بیا ذوب کن در کف دست

من جرم نورانی عشق را

 

 

o524rjdngbli74cw1ul.jpg

لینک به دیدگاه

حالا که همش تو رویاست بذار دلتنگت بمونم

مرگ بیداری برا من اینو خیلی خوب می دونم

بذار عاشقت بمونم بذار عاشقت بمونم

بذار عاشقت بمونم

قلب من می گه که هستی اما چشمام می گه نیستی

خیلی سخته باورم شه که تو پیشم دیگه نیستی

بگو که هنوز چشاتو رو به عشق من نبستی

چشم من می گه تو رفتی اما قلبم می گه هستی

مگه میشه تو نباشی تو مثه نفس می مونی

دستای گرمتو کاشکی تو به دستم برسونی

دستم بی تو بی پناه ِ می میرم وقتی نیستی

مگه میشه باورم شه که تو پیشم دیگه نیستی

حالا که همش خیاله بذار دستاتو بگیرم

بذار تو فرض محالم با تو باشم تا بمیرم

بذار عاشقت بمونم بذار عاشقت بمونم

حالا که همش تو رویاست بذار دلتنگت بمونم

مرگ بیداری برا من اینو خیلی خوب می دونم

بذار عاشقت بمونم بذار عاشقت بمونم

بذار عاشقت بمونم….

لینک به دیدگاه

آیینه پرسید که چرا دیر کرده است نکند دل دیگری او را سیر کرده است

خندیدم و گفتم او فقط اسیر من است تنها دقایقی چند تأخیر کرده است

گفتم امروز هوا سرد بوده است شاید موعد قرار تغییر کرده است

خندید به سادگیم آیینه و گفت احساس پاک تو را زنجیر کرده است

گفتم از عشق من چنین سخن مگوی

گفت خوابی

سال‌ها دیر کرده است

در آیینه به خود نگاه می‌کنم ـ

آه!

عشق تو عجیب مرا پیر کرده است

راست گفت آیینه که منتظر نباش او برای همیشه

دیر کرده است.

لینک به دیدگاه

میروم شاید کمی حال شما بهتر شود

میگذارم با خیالت روزگارم سر شود

از چه میترسی برو دیوانگیهای مرا

آنچنان فریاد کن تا گوش عالم کر شود

میروم دیگر نمیخواهم برای هیچ کس

حالت غمگین چشمانم ملالآور شود

باید این بازندهی هر بار – جان عاشقم –

تا به کی بازیچه این دست بازیگر شود

ماندنم بیهوده است امکان ندارد هیچ وقت

این منِ دیرینِ من یک آدم دیگر شود

لینک به دیدگاه

سر میز شام

 

یاבت ڪـﮧ مے افتم بغض مے ڪنم

 

اشڪ در چشمانم حلقـﮧ میزنـב

 

هــمـﮧ متعجب نگاهم مے ڪننـב

 

لبخنـב میزنم و میگویــــــــم

 

چقـבر בاغ بوב

لینک به دیدگاه

هر شب در رویاهایم تو را می بینم و احساس ات می کنم

و احساس می کنم تو هم همین احساس را داری

دوری، فاصله و فضا بین ماست

و تو این را نشان دادی و ثابت کردی

نزدیک، دور، هر جایی که هستی

و من باور می کنم قلب می تواند برای این بتپد

یک باره دیگر در را باز کن

و دوباره در قلب من باش

و قلب من به هیجان خواهد آمد و خوشحال خواهد شد

ما می توانیم یک باره دیگر عاشق باشیم

و این عشق می تواند برای همیشه باشد

و تا زمانی که نمردیم نمی گذاریم بمیرد

عشق زمانی بود که من تو را دوست داشم

دوران صداقت، و من تو را داشتم

در زندگی من، ما همیشه خواهیم تپید

نزدیک، دور، هرجایی که هستی

من باور دارم که قلب هایمان خواهد تپید

یک باره دیگر در را باز کن

و تو در قلب من هستی

و من از ته قلب خوشحال خواهم شد

تو اینجا هستی، و من هیچ ترسی ندارم

می دانم قلبم برای این خواهد تپید

ما برای همیشه باهم خواهیم بود

تو در قلب من در پناه خواهی بود

و قلب من برای تو خواهد تپید

لینک به دیدگاه

من در این لحظات پر از تشویش

 

بغض غریبی در گلو دارم

 

چشمانم به تصرف اشکهایم در آمده

 

بی پناهی دستانم را آزار میدهد

 

تصمیم توآتش به دل و جانم می اندازد

 

اما باز هم درمقابل خواسته تو مهر سکوت برلبانم میزنم

 

اندیشه با هم بودنمان را به تاراج می برم

 

سرتعظیم در مقابل این فراق اجباری فرود میآورم

 

وبه چشمان بی مهر تو لبخند می زنم

 

لینک به دیدگاه

ياد سهراب بخير!

آن سپهري که تا لحظه ي خاموشي گفت:

تو مرا ياد کني يا نکني

باورت گر بشود، گر نشود

حرفي نيست؛

اما...

نفسم مي گيرد در هوايي که نفس هاي تو نيست!

لینک به دیدگاه

باران بهانه بود كه زیر چتر من

 

تا انتهای كوچه بیایی.

 

كاش نه كوچه انتهایی داشت

 

و نه باران بند می آمد...

 

همیشه به یادتم

لینک به دیدگاه

وقـتــے دلــتــنــگـــ ِ تـــو مــے شـــوم ..

 

وقــتــے عَـطـر ِ تـنت را مـےخـــواهـَـــم ..

 

مـن بـــ ِ بـــاد هَــــم الـتـمـاس مـــےکــــنَـم ..

 

خــــــدا کـــ ِ جـــای ِ خـــــود دارد! ..

لینک به دیدگاه

گاهـی آدم دلـش میخواهد کفش هایش را در بیاورد،

یواشکـی نوک پا نوک پا از خودش دور شـود،

بعد بزند به چاک فرار کند از خودش ..

لینک به دیدگاه

چشمانم گریان هست

اخر ادم مرا حوایی دزدیده

که تنها به من میگفت من دوستت هستم

وای افسوس او از دشمن هم بدتر بود

دلم هنوز خون میچکد

لینک به دیدگاه

بهترین کسی که مرا در اغوش میکشد.............خودم

بهترین کسی که اشکهایم را پاک میکند............خودم

بهترین کسی که دلداریم میدهد........خودم

میدانی دیگر جز خودم به هیچ کس نیاز ندارم

لینک به دیدگاه

زیر پتو.....

پارا جمع می کنم توی دلم...

یک ورق دلتنگی زیر سرم...

یک نفس تنهایی هم قفسم...

بخار می شود شب طولانی...

راستی در علوم چه خوانده بودیم؟

چه بود بعد تبخیر؟

میعان؟

شاید میعان است...

این غروب تنهایی!

لینک به دیدگاه

تو گفتی که پرنده ها را دوست داری

اما آن ها را داخل قفس نگه داشتی

تو گفتی که ماهی ها را دوست داری

اما تو آن ها را سرخ کردی

تو گفتی که گل ها را دوست داری

و تو آن ها را چیدی

پس هنگامی که گفتی مرا دوست داری

من شروع کردم به ترسیدن.

 

لینک به دیدگاه

به گفتگو بپیوندید

هم اکنون می توانید مطلب خود را ارسال نمایید و بعداً ثبت نام کنید. اگر حساب کاربری دارید، برای ارسال با حساب کاربری خود اکنون وارد شوید .

مهمان
ارسال پاسخ به این موضوع ...

×   شما در حال چسباندن محتوایی با قالب بندی هستید.   حذف قالب بندی

  تنها استفاده از 75 اموجی مجاز می باشد.

×   لینک شما به صورت اتوماتیک جای گذاری شد.   نمایش به صورت لینک

×   محتوای قبلی شما بازگردانی شد.   پاک کردن محتوای ویرایشگر

×   شما مستقیما نمی توانید تصویر خود را قرار دهید. یا آن را اینجا بارگذاری کنید یا از یک URL قرار دهید.

×
×
  • اضافه کردن...