رفتن به مطلب

ارسال های توصیه شده

چـه اشـتـبـاه بـزرگـیسـت.......

تلخ کردن زندگی خود

بـرای کـسـی کـه......... در دوری مـا

شـیـریـن تـریـن لـحـظـات

زنـدگـیـش را سپری مـی کـند.

لینک به دیدگاه

امشب روی برف های سفید در سایه خودم می نشینم

تا غم های یلداییم را به دست تاریکی شب بسپارم

امشب سبدی از انار دانه دانه برایتان می آورم

و تمام ناگفته های دلم را نذز آرزوهای شما می کنم

امشب با راز صدای نی لبک عابر کوچه شریک می شوم

و از فردا تمام ثانیه ها را به یاد عشق تشییع می کنم

امشب چون پاییز شبهایم را به زمستان می سپارم

و قصه ای طولانی از عشق را با تفالی بر حافظ برایتان بازگو می کنم

امشب به انتظار می مانم تا صبح فردا طلوع کند

لینک به دیدگاه

g6qsof4b3zeyf5xtg6xe.jpg

زیباییهای دنیا... بیشتر از وسعت شادی های من بود

من هر لحظه از زندگی را عاشقانه لبخند میزدم ...

خوشبختی را از روزگار زیرکانه قرض می گرفتم ...

تمام نمی شد... کم نمی آمد! و دلم به خوبی ها و قشنگی های زندگی ... خوش بود.

ولی از زمانیکه تک درخت مه گرفته انتهای دشت... همه دغدغه من شد

نمی دانم من از زیبایی ها دل بریدم یا زیباییها ... از من دل برید

سهم من از همه زیباییها و قشنگی های دنیا ... یک درخت مه گرفته شد ...

که همیشه در انتهای دشت است ... همیشه مه آلود است ...

و همیشه تنهاست ... اما ... حرفی نمی زند !؟

لینک به دیدگاه

شب و احساس دلتنگي

از اينجا تا خيال تو

يه ساعت نيست كه رفتي و

بهونه مي كنم جات و

رها شو با من اين لحظه

هوا عطره تو رو داره

دوباره خونه دلگيره

چشام تا صبح بيداره

مي خوام تا حس كنم ماه و

تو آغوشم كناره تو

چقدر لمس تنت خوبه

مي گيرم حس دستات و

يه فرصت از چشات مي خوام

يه لحظه با تو تنها شم

توي آرامش دستات

بمونم تا كه پيدا شم

صدام كن كه خيال تو

منو تنها نميذاره

دلم از حس دلتنگي

توي اين لحظه بيزاره

نباشي بي تو تاريكم

توي تصويره آئينه

تو مي رقصي و چشم من

فقط رويات و ميبينه

هنوزم وقت تنهايي

نگاهم بونه مي گيره

تو رو مي خوام و دور از تو

يه جورايي نفس گيره

لینک به دیدگاه

مونس سر انگشت بی تابی ام سردی تیک تاک ساعتی است در گنج خلوتم،

مزمزه طعم گس بغض و مبارزه با ویران شدنم،

چه چیز را به انتظار نشسته ام؟ از این سرای خاکی چه نسیب؟

غربتم، بی صدایی است در غرش ناآرام رودخانه ی بیقراریها، در آستانه به گل نشستگی ؛ اشک مینوشم و سرمه خیال به چشم میکشم، به چه می نگرم در این سرفصل بی سوار. و من پری قصه ام که خنجر سکوت را به صدای گلو سپرده ام، ویرانی ام را نظاره کن، نظاره کن، نظاره کن...

من مسافر غریب .توی شهر بیکسی. پشت دریاها و دنیا. مثل اون پرنده ی بی آشیون توی قصه ها ...

لینک به دیدگاه

وقتی هرم نفسهایت گوشم را نوازش میدهدو خاطرات تلخ وشیرین گذشته را به یادم میاورد

دیگر برایم تفاوتی نمیکند روزگار برایم چه خوابی دیده و سرنوشت چه آینده ای را رقم زده!

مگر من از این دنیا چه چیزی میخواهم غیر ازتو؟

حالا که تو در کنارمنی پس دیگر مابقی امکانات این دنیا چه اهمیتی دارد که من بخواهم این لحظات ناب را با غم معاوضه کنم!

لینک به دیدگاه

نمیدونم چرا دوباره برات مینویسم

 

میدونم تو دیگه جوابی برای من نداری

 

یا شایدم نمیتونی داشته باشی

 

چون هنوزم نفهمیدی که چیکار کردی !!

 

نمیتونم یعنی کاری از دستم بر نمیاد

 

فقط میتونم دلم رو خوش کنم که من نه کم آوردم و نه کم گذاشتم

 

راستی چرا موقع رفتن خدافظی نکردی؟

 

جوابی نمیخوام نمیتونم که بخوام چون میدونم حرف نمیزنی و جوابمو نمیدی!!!

 

خوب دیگه کاری از دستم بر نمیاد

 

اگرم بیاد خودم دیگه نمیخوام تا اونجا که تونستم همرات بودم و حالا تموم...

 

الان فقط یه جمله ی معروف نمیزاره که آروم بشینم

 

برای با هم بودنمون با هم ماندنمان چیزی لازم است به سادگی

 

به سادگی همدلی دروغ ساده ای بود این هم دلی

 

حتی کلمش واسم اشنا نیست نمیشناسمش با خودم میگم اسمش چیه؟

 

چه شکلیه؟چه کار میکنه؟کجاست؟کی میاد؟؟

 

هیچ جسم و روحی رو نمیشناسم

 

نه میخندی نه محبت میکنی نه حس میکنی نه غذا میخوری

 

نه لمس میکنی حتی کارم نمیکنی هیچ کاری نمیکنی عین آدم مرده

 

آره راستی تو مردی زودتر از اون وقتی که خودت معین کردی

 

میدونی داره بارون میادیادته چقدر زیر بارون خیس میشدیم

 

یادت نمیاد!!!دلم میخواست گریه کنم دلم خیلی گرفته بود اما مدت هاست که نمیتونم

 

نه بغضی ونه هق هقی برای تو که برات فرقی نمیکنه اگه چشمهای من عین صحرا

 

خشک شده باشه!

 

میخوام برم بیرون قدم بزنم دیگه نمیخوام به تو فکر کنم تو همینومیخواستی

 

مگه نه؟

 

ترجیح میدم بارون رو دوست داشته باشم فقط بارون رو

 

اما قبل از اینکه برم دست تو بیار جلو چشماتو ببند

 

حق نداری نوشت تو دست تو بخونی

 

تا وقتی که بارون تموم شه

 

"به خدا دیوونت شدم"

لینک به دیدگاه

پرسیدی:"عاشقمی؟"

گفتم:"دوستت دارم"

بغض کردی و آرام گفتی: اما من "عاشقت هستم..."

روزهای با هم بودنمان با "دوست داشتن"من،

و "عشق" تو گذشت!

همیشه پا پیش گذاشتم،

گذشت کردم،

نگرانت شدم،

تا پای جان آمدم برایت...

اما تو، با تمام عشقت!

روزی که باید محبت میکردی، نکردی

جایی که باید گذشت میکردی، نکردی

وقتی که باید پا پیش میگذاشتی، نگذاشتی!

دیدی که به کلام نبود و در عمل،

دوست داشتن من، بر عشق تو چربید؟!!!

لینک به دیدگاه

برای دوست داشتن تو

بهانه عاشقی کافی نیست

باید در یک صبح گرم تابستانی

از کنار یک رود گذشت

خود را به صدای خسته آب سپرد

که در دور دست جامانده است

پلکهایم را خیس می کنم

از نم بجا مانده در یک سنگ

و همراه باد می روم

تا باور کنم

می توان مرد

و همچنان در مردمکهای خسته عشق باقی ماند

و آواز خسته جدایی را برای همیشه ترنم کرد

لینک به دیدگاه

مـــن مــــــی روم !

 

تـــو مـــــی مــــانــی

 

بــا دنـیــایـــی از خــــاطـــــرات . . .

 

راســتـــی آن روز کـــــه دلـــــداده تــو شــــدم یــادت هست ؟

 

از آن جــا بـــه بـــعــدش را پـــاک کــــن . .

لینک به دیدگاه

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
و درد است و تب تنهايي …24.gif

نا اميدي .. انتظار .. شب بيداري …

24.gif

امشب همچو ابر پر بارانم ..

24.gif

اين چنين است همين

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
..24.gif

لینک به دیدگاه

هـمـانـگـونـه کـه آمـدم..

از خـیـالـت پـاک مـی شـوم!

آرام...

بــــی صـــــدا...

بــــی چــــــراغ...

قـــول می دهـــم...

ذره ای صـدای رفـتـنـم...

آرامـش سکـــــوتت را برهم نزند!

لینک به دیدگاه

تنها در میان تن ها چه عاشقانه مانده ام

در بیهودگی انتظارِ پیوستن به تو

چه بی صبرانه مانده ام

چه خوانا دوریت را بر سر در خانه نوشته اند

و من در نخواندن آن

چه پا فشارانه مانده ام

چه بسیار است دو رویی ها ، فراموش کردن ها ، گسستن ها

و من در این همهمه چه صادقانه مانده ام

رفیقان همه با نا رفیقی خود رفیقند

و من هنوز با آنان چه دوستانه مانده ام

خاستگاه من کجاست ؟

که من آنجا غنودن خواهم

من در پیمودن راه چه عاجزانه مانده ام

تنها در میان تن ها چه عاشقانه مانده ام ...

 

__________________

لینک به دیدگاه

نشانه میگیری

 

سنگ می اندازی و بعد خنده كنان !!

 

... لِی .. لِی .. لِی ..

 

پای میكوبی و میروی !!

 

بد جور با دلم "بــــــــــازی" میكنی !

لینک به دیدگاه

من كه مي دانم به دنيا اعتباري نيست

من كه مي دانم بين مرگ و زندگي قول و قراري نيست

من كه ميدانم اجل ناخواسته مي آيد و راه فراري نيست

 

پس چرا يادت نباشم

لینک به دیدگاه

تمــام شعــرهــای عــاشقــانــه جهــان

 

شبیــه تــوانــد!

 

تــو امــا

 

پشــت استعــاره ای ایستــاده ای

 

کــه بــه ذهــن هیــچ شــاعــری

 

نخــواهــد رسیــد . . .

.

.

.

لینک به دیدگاه

به گفتگو بپیوندید

هم اکنون می توانید مطلب خود را ارسال نمایید و بعداً ثبت نام کنید. اگر حساب کاربری دارید، برای ارسال با حساب کاربری خود اکنون وارد شوید .

مهمان
ارسال پاسخ به این موضوع ...

×   شما در حال چسباندن محتوایی با قالب بندی هستید.   حذف قالب بندی

  تنها استفاده از 75 اموجی مجاز می باشد.

×   لینک شما به صورت اتوماتیک جای گذاری شد.   نمایش به صورت لینک

×   محتوای قبلی شما بازگردانی شد.   پاک کردن محتوای ویرایشگر

×   شما مستقیما نمی توانید تصویر خود را قرار دهید. یا آن را اینجا بارگذاری کنید یا از یک URL قرار دهید.

×
×
  • اضافه کردن...